محمد صالح علاء در یادداشتی در ضمیمه ادب و هنر امروز روزنامه اطلاعات نوشت: هویت آدمی، مجموعۀ کارها و آثاری است که در عالم هستی تولید کرده یا تولید میکند. البته اشخاص ناقلایی مثل من هستند که بابت کارهایی که بلد نیستند، کارهایی که نمیکنند و انجام ندادهاند، سود بسیاری میبرند. آنها توانستهاند خود را میان شلوغی پنهان کنند.
امپراطوری به صدای نی علاقۀ بسیار داشت. دستور داد گروهی نی زن درست کنند. کدیوران در چشم برهم زدنی، دستهای نیزن درست کردند که امپراطور هرگاه شنیدن صدای نی را ویار میکرد، نیزنها میآمدند برای او گروهی نی میزدند.
درمیان ایشان نیزن ناقلایی بود، بیآنکه از طایفۀ دلشدگان یا در مرتبۀ ارکستر امپراطوری باشد یا اصلاً بتواند نی بنوازد، به دغلی، خود را به عنوان نیزن در گروه جا داده بود. یعنی او هم همیشه در میان دستۀ نیزنها میایستاد، نی بر لب میگذاشت و مانند نیزنهای واقعی، لب و دهان را کج و راست میکرد و ادای نیزنهای واقعی را درمیآورد. بیصدایی نی او در شلوغی ارکستر، پنهان بود.
پس بیهیچ هنری، سر سفرۀ گستردۀ امپراطور بود. نه تنها مستمرّی میگرفت، که بارها به او جایزههای بزرگ داده بودند. حتی به او عنوان شوالیۀ نیزنها را اعطا کرده بودند. بدینگونه بود که روزگار نیزن ناقلا به خوبی و هم به خوشی میگذشت.
تا این که یک روز امپراطور از دنیا رفت و به جای او پسرش بر تخت نشست. اتفاق را که امپراطور دیگرهم به صدای نی مایل بود. اما به عکس امپراطور پدر، صدای ارکستر را نمیشنید. جوان بود و دلش به نغمههای نی تنها خوش میشد.
بنابراین دستور داد نیزنها بیایند، یکی یکی برایش نی بزنند. این خبر بد، به زودی به گوش نیزن ناقلا رسید. نیزن ناقلا شستش خبردار شد که روزگار دیگر شده و او نمیتواند ناقلایی و بیهنریاش را در میان شلوغی پنهان کند.
پس نشست فکر کرد و عاقبت تصمیم گرفت مهاجرت کند. به سرزمینی برود که در آنجا برای انتخاب نیزنهای امپراطور، سختگیر نیستند. جایی که بتواند درآنجا به تقلّب، خود را در میان ارکستر جا بدهد و مثل سابق، زندگی خوشی داشته باشد.
نیزن ناقلا به چندین سرزمین دور و نزدیک سفر کرد، اما هرجا رفت، به زودی ملتفت شد که در آنجا انتخاب نیزنها بر اساس توانایی، دانش و هنر و استعداد است. پس غمگین و غصهدار، دست از پا درازتر، به سرزمین خود بازگشت. با این آرزوی محال که شاید در ارکستر، کاری برای خود دست و پا کند.
از قضا بخت یارش بود. به زودی به آرزویش رسید. زیرا همین که بازگشت، ارتقاء مقام گرفت و این بار او را در ارکستر مجلسی امپراطور به کار گرفتند. او را به عنوان تکنواز یا سولیست ارکستر به کار گرفتند. میگویند او هنوز هم در ارکستر مقامی دارد و حقوقی میگیرد، ولی همچنان از ساز او هیچ صدایی درنمیآید.