همچنان ادبیات چیست؟!
برخی بر این باورند که ادبیات، شعر و داستان و جستار نویسی، فعالیتی لَمَنده در انبان ِ کلمات است. همچنان برخی گمان می کنند که با پس و پیش کردن قافیه و ردیف و جور کردن کلمات هموزن و هم آهنگ، قادرند به محصولی از ترکیب شعور و دانش و ذوق و زندگی برسند. همواره و همچنان، بسیاری گمان بر این دارند که می توانند حاصل و دسترنج دیگران در حوزه های ادب و اندیشه را یکجا جارو کرده و به نام مبارک خود، با عنوان دهان پُرکن آنتولوژی منتشر کنند و آب هم از آب تکان نخورد.
متاسفانه این حال و حالات، غلظت و امتدادش به دوره ای باز می گردد که عده ای با اعتماد به نفس بیش از اندازه و خود حق پنداری، در را به روی هر گونه نگاه تحولی و تحول خواهی و اصلاح بسته و خود، یک تنه در پی فتح قله های پیشرفت بوده اند. این عده، همیشه و همه جا بوده اند. و ما به ناگزیر، برای ادامه، برای آمدن و رفتن، پا به پای جبر،مجبور به بالا بردن شناخت خود هستیم .
اما این که هر کس از زبان خود تاکید بر ضرورت شناخت دارد، چیست؟ آیا شناخت مرحله ای حیاتی برای ادامه زندگی است؟ رمان ایران معاصر، عرصه ای قابل تامل در افزایش شناخت عمومی است. چرا که نویسنده ایران مدرن،با زندگی شانه به شانه با واقعیت ها، گفتمان همگانی را طرح می افکند. در این گفتمان است که نویسنده، توامان از سه زاویه، دریافت های خود از حقیقت زندگی را با خواننندگانش در میان می گذارد:
ـ گفتن از واقعیت های معمول
ـ نشان دادن شرایط محیط بر واقعیت های زندگی
ـ تحلیل واقعیت ها و کشف فاصله واقعیت ها با حقیقت زندگی
رمان؛ گونه مدرن نوشتاری
«رمان» به عنوان اصلی ترین گونه مدرن نوشتاری در جهان امروز، سعی بر نشان دادن شرایطی دارد که انسان در زندگی اش، بی هیچ دلیل و برهانی، مجبور است با آنها روبرو شده و آنها را بپذیرد. بخشی دیگر از نمایه زمان، در گفتن و گفتگو نگاری نویسنده از مسایلی است که زندگی معمول انسان ها را در چنگ خود گرفته اند. بی شک شرایط و واقعیت های موجود است که از آدم ها، موجوداتی ملتهب، دربدر، وحشت زده و گاه نیز جسور، درنده خو و متجاوز به حقوق دیگران می سازد.
تحلیل این مسایل و امور، همواره جذاب ترین بخش از عقلانیت مدرن آدم هاست. وقتی که تحلیل واقعیت ها در داستان، در قلمرو رمان اتفاق می افتد، ما با گنجینه ای از تجربه های نویسنده روبرو می شویم که به طور ناخوآگاه، میل به گفتن و شنیدن و تجزیه و تحلیل امور زندگی را در خود دارند. از جمله ویژگی هایی که می توان در آثار نویسندگان مدرن ایران آنها را مرور کرد، عبارتند از :
۱ـ نویسندگان رمان مدرن ایران، سعی بر ارائه لایه هایی متعدد از زندگی در متن دارند. متن های داستانی برخی از نویسندگان امروز ما حوصله سر بر نیستند. از دل خوش بر نیامده اند. آمیخته با جوهره تجربه و زندگی هستند. پس می ارزد در روزهایی که پیش رو داریم، سری به این گنجینه بزنیم و جانی تازه کنیم.
۲ـ نشان دادن ذهنیت و تصورات شخصیت های رمان های ایرانی، خود جزوی از هنر روایتگری داستان ایرانی محسوب می شود.
۳ـ زیست بوم تجربه نویسنده ایرانی با اقلیم های درهم ریخته زندگی در فضاهای شهری، نوعی همپوشانی دارد.
۴ـ روایت تنهایی های شکننده و بی انتهای انسان امروز، از جمله موضوعات و مؤلفه های رمان ایرانی است .
۵ـ نویسندگان رمان نویس ایران، به نوبه خود سهمی در معرفی رنج ها، کنکاش در مشقت ها و مصیب های امروزی و تحلیل مسایل درهم پیچیده با زندگی ایرانی دارند.
گرایش به عقلانیت مدرن
تغییراتی که به طور متمادی و رنگارنگ، زندگی معمول انسان ایرانی را از خود متاثر ساخته، هر کدام سهمی در گرایش به اندیشه و عقلانیت مدرن را به خود اختصاص می دهد. ما آنگاه می توانیم سهمی از عقلانیت زندگی در امروز داشته باشیم که قادر به حفظ تعادل در جمیع مسایل پیش روی مان باشیم.
البته که این حرف ها از نظر بسیار بسیاران قدیمی شده و امروزه روز، روز تاختن است. بزن تا نخوری! دست پیش بگیر تا پس نیفتی ! و .... آمیزه هایی از این دست، بی تردید ضعف هایی بسیار و رنج هایی جانکاه و گران و تحمیلی در پی دارد. و رمان از جمله متن هایی است که ما را با رموز مساله شناسی در زندگی آشنا می کند.
آدم هایی که در طول یک داستان می روند و می آیند، مسایل و موضوعاتی که در زمینه روزگار می آیند و می روند. مشکلاتی که پیش روی این و آن سبز می شوند و آدم را آدم ها را از نفس می اندازند و حوادثی که گاه و بی گاه، در خطوط اصلی و مختصات اصیل زندگی خوش نشین می شوند و دمار از روزگار آدم و عالم در می آورند؛ همه اینها از جمله مسایلی هستند که یک نویسنده خوب، با باورمندی و وجدان بیدار، ضمن پرداختن به آنها، سعی بر تابناکی مسیر زندگی دیگران را دارد.
کاش بتوانیم در همهمه روزگار، در شلوغ پلوغی امور، اندکی هم به این جور مسایل بپردازیم. به مرور مسایل و وقایعی که نویسندگان، آنها را برای ما به ارمغان می آورند. روزهای در راه، روزهایی هستند که به اندازه کافی فرصت لم دادن و تامل به روز و روزگار خود را داریم. به زندگی مان. به سرنوشت مان. به آنچه که در ادامه خود به یادگار می گذاریم و نقش پایی که بر جاده زندگی از ما می ماند.
این که ما که هستیم و چه بر سر زندگی و روزگار آورده ایم، همه با مرگ ما به ایستگاه آخر می رسند اما تاثیرات بی تفاوتی، بی قیدی و بی مسؤولیتی ما نسبت به آینده،از بی تفاوتی و لاقیدی نسبت به خودمان برمی آید و این، نقصی شگفت در زندگی گذشته و درگذشته ما بوده و هست. از این مهلکه باید عبور کنیم. ردخور ندارد که کاهلی در همین ایستگاه، ذره ای با پشیمانی شُسته نخواهد شود. این یکی از درس های ادبیات انقلاب هاست. بخوانید.
شما چه نظری دارید؟