به گزارش اطلاعاتآنلاین، محسن محبی حقوقدان بینالمللی، مهمان قسمت سی و ششم برنامه سپنج بود که درباره حقوق انسان و البته حالات او به گفتگو با علی درستکار مجری این برنامه نشست.
محبی در بخشی از این برنامه ضمن اشاره به مفهوم آزادی بیان کرد: «آزادی» از آن کلماتی است که تاریخ در حقش جفا کرده است. آزادیِ بدون اخلاق یعنی هرج و مرج و شلختگی، یعنی پناه بردن به غریزه. البته درست است که غریزه در انسانها وجود دارد ولی بخش کوچکی از آنهاست. خداوند این امکان را به ما داده است که غرایز خودمان را تربیت کنیم. مثلا در وجود ما گرسنگی یک غریزه است و اگر تربیتش نکنیم به هر چیزی دست میزنیم و میخوریم اما چون آن را تربیت کردهایم به غذای هر کسی دست نمیزنیم و وقتی گرسنه هستیم هر چیزی را نمیخوریم. چون پشت این غریزه آموزشی وجود دارد. آزادی بدون اخلاق یعنی پناه بردن به غریزه تا این غرایز هرگونه که دوست دارند عمل کنند نمونه این امر را در دنیا میبینیم البته در کشور خودمان هم داریم میبینیم.
محبی با اشاره به روزمرگی انسانها اظهار کرد: کلمه «روزمرگی» بار معنایی منفی دارد، همسایه «ابتذال» و «پوچی» است و همه میخواهند از آن فرار کنند. البته در این میان «ملال» یک موضوع فاخر است و حساب ملال از همه اینها جداست چون کسی دچار ملال میشود که پیش از آن دچار اضطراب وجودی شده باشد. تا کسی وجودأ مضطرب نباشد، تا کسی از سرچشمه اضطراب ننوشیده باشد مستی ملال به او دست نمیدهد. ملال ما را وادار میکند که راهی بگشاییم، ملال و ملولی در ادبیات فارسی یک معنای نسبتا منفی دارد معمولا میگویند اگر ملال و ملولی دادید نزد دکتر بروید. کسی که دچار ملال شده قال و مقال عالمی میکشد از برای او. کسی که ملال نداشته باشد قال و مقال را تحمل میکند. آن که ملول شده و دچار اظطراب است خود را به در و دیوار این جهان میزند تا از جایی، گوشهای روزنهای به سمت روشنایی بگشاید. ملال مقدمه گشایش و رستگاری است البته ملال فاخر.
این حقوقدان مطرح کرد: ما باید یاد بگیریم که با همان روزمرگی زندگی کنیم چون ما برای بشری زندگی کردن آفریده شدهایم ولی گاهی اوقات فکر میکنیم باید خدایی کنیم ما بشر و محکوم به زندگی بشری هستیم زندگی بشری سرشار از محدودیتها، ناکامیها، ناامیدیها، نقصهاست ولی خدا از روح خود در ما دمیده و به عنوان بشر این نیرو را در ما نهاده است. پس باید این نیرو را تربیت و کشف کرد. سوال این است که چه کار کنیم که با روح خدا در خودمان ارتباط برقرار کنیم، نجات پیدا کنیم و به گشودگی برسیم، انبساط وجودی پیدا کنیم و مبتهج شویم؟ بهجت یکی از حالات روحی عرفاست. برای این موضوع نسخهها پیچیدهاند اما به نظرم ما باید سعی کنیم با دو چیز ارتباط برقرار کنیم، یکی هنر و دیگری ادبیات. راه برون رفت از این روزمرگی از این دو معبر میگذرد. هنر همسایه دین است. هنر فرا رفتن از دیوارهای این عالم است، شروع هنر با خیال است. ادبیات و هنر دو روزنهای هستند که انسان فتوح پیدا کند همانطور که گفتم هنر همسایه دین است اما دین به معنای قدسی آن نه به معنای شریعت چون شریعت به معنای مناسک است. ما این روزها گرفتار پوسته دین هستیم تا مغز و معنای آن. از این طریق میشود انسان را تعالی داد.
وی در ادامه درباره حق شادی گفت: انسانها حق دارند شاد باشند این خیلی مهم است، قسمت زیادی از تدارک این شادی بر عهده دولتهاست چون دولتها میتوانند با رفتارشان، با ستمشان، با زورگوییشان، با ایجاد محدودیتها و با صدور فرمانها مردم را غمگین و ملول کنند. البته اگر از دولتها بپرسید میگویند این موضوعات برای منافع جامعه است!