سجاد تبریزی
اکبر نیکانپور، فارغالتحصیل کارشناسی ارشد رشته نقاشی از دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران، دارای مدرک درجه یک هنری (دکترا) است. نیکانپور به دلیل علاقهای که به تصویرسازی داشت، عمده تلاش خود را معطوف به حوزه تصویرسازی کتاب کودک و تصویرسازی برای مطبوعات کودک و نوجوان کرد.
«سی چشمه تا دریا» و «اندازه دنیا» عنوان کتابهایی است که اکبر نیکانپور در ابتدای فعالیت حرفهای خود در دهه ۶۰ تصویرگری کرد و برای تصویرسازی کتاب «اندازه دنیا» برنده دیپلم افتخار دومین بیینال جهانی لانییون فرانسه شد. از اکبر نیکانپور در دهمین جشنواره بینالمللی هنرهای تجسمی فجر تجلیل به عمل آمد و این هنرمند نقاش و تصویرگر، نشان عالی، لوح زرین و تندیس طوبای زرین جشنواره را از دست وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی دریافت کرد.
حضور نیکانپور بهعنوان تصویرگر در مطبوعات، بخش مهم دیگری از فعالیتهای حرفهای اوست. وی در دهه ۶۰ با کیهان بچهها همکاری داشت و بعد از آن همزمان با شروع به کار روزنامه «همشهری» به آنجا رفت و در طراحی اصلی لیات و گرافیک این روزنامه نیز حضور داشت. در صدمین سال انتشار اطلاعات، با استاد اکبر نیکانپور به واسطه نیم قرن حضورش در حوزه گرافیک مطبوعات، در موزه روزنامه گفتگو کردیم.
جناب نیکانپور، ممنون از این که دعوت روزنامه را در این روزهای پر اضطراب پذیرفتید. عموما شما را با کتاب کودک میشناسند، اما سابقه فعالیتهای مطبوعاتی شما هم کم نیست.
خوشحالم که در صدسالگی اطلاعات در موزه این روزنامه حضور دارم. وقتی وسایل و ابزارآلات، مانیتورها، ابزار عکاسی، وسایلی که بچههای خبرنگار از آن استفاده میکردند، آگراندیستورها، دستگاههای تلکس، دستگاههای گیرنده و غیره را میبینم، به یاد دهه ۶۰ میافتم، چون آن زمان در کیهانبچهها مشغول بودم. من یک دهه کارمند روزنامه کیهان بودم. این یادآوری خیلی برایم لذتبخش است. وسایل چاپ و چاپخانه روزنامه را هم دیدم، جذابیت زیادی دارد.
به نظر شما صد سال انتشار مستمر یک روزنامه، چه تأثیری در روند مطبوعات کشور دارد؟
من نه پژوهشگر بودهام و نه در این زمینهها فعالیتی داشتهام اما آنچه مربوط به زیبایی در مطبوعات است، انسانها را جذب میکند تا سریع ارتباط بگیرند و روزنامه بخرند، بخش گرافیک و صفحهبندی روزنامه، تخصص من است.
میتوانم بگویم به آرم و لوگوی روزنامه اطلاعات خیلی علاقهمندم؛ لوگویی که سیر تکوینی صدساله دارد، وزین است و در آن از عناصر سنتی خودمان به خوبی استفاده شده. بر همین اساس است که میتوانیم بگوییم ما سنت تصویری خودمان را داریم که خیلی زیبا و اثرگذار است. این که ما با سنت تصویری خود چه کار باید بکنیم، خیلی مهم است. روزنامه اطلاعات و بهطور ویژه، آرم آن به نظرم خیلی حرفهای به حساب میآید و برای همین در حافظه تاریخی ایرانیها باقی مانده، پس کار باارزشی است.
و اساسا کار گرافیک مطبوعات باید این ویژگی را داشته باشد...
بله. در هر نشریه، بخشها و صفحات مختلفی وجود دارد، بخشهای علمی، اجتماعی، سرگرمی و... همه آنها وقتی جذاب میشوند که کنارشان طرح باشد. این وظیفه گرافیستها، طراحها و تصویرسازان است که این جذابیت را ایجاد کنند. اگر این سیر صدساله را ببینید، در دهههای مختلف، به نظرم شاهکارهای زیادی در مطبوعات کشور داشتیم. این بهطور ویژه در روزنامه اطلاعات مشهود است و در هر بخش، افراد متخصص همان بخش، کار تصویری کردهاند. مخصوصا در دهه پنجاه این اتفاق به صورت حرفهای صورت گرفت.
در دهه پنجاه ما دانشجوی دانشکده هنرهای زیبا بودیم، از نزدیک میدیدیم که استادان ما در زمینه مطبوعات چقدر زحمت کشیدند. از مرتضی ممیز، فرشید مثقالی، قباد شیوا و دیگران، همه و همه فعال بودند و به بهترین وجه، سنت تصویری مطبوعات ما را توسعه دادند. البته وقتی میگویم مطبوعات، منظورم فقط روزنامه نیست، مجلات را هم شامل میشود، مجلات خانوادگی، سرگرمی، ورزشی و نشریات دیگر، همه پر بار بودند.
بهطور کلی، کار مطبوعات کاری جمعی است، بعد از آن که مطالب آماده شد نیاز به صفحهبندی دارد، لیات میخواهد، صفحه اول، خودش دردسرهای کوچک و بزرگ خودش را دارد، بعد لیتوگرافی، چاپ و عکس و... همه این مسیر تخصصی و فوری است و شلاقی باید همه کارها را انجام داد. اینطور نیست که مثل انتشار یک مجله یا کتاب، زمان زیادی داشته باشد تا سر حوصله طراحی شود، به رنگبندی و فرم آن فکر شود یا اتود زده شود. در روزنامه، زمان محدود است و هر کدام از این مطالب، طرح، عکس یا تصویر میخواهد. هم کار زیاد است و هم زمان محدود، برای همین تصویرسازی، اهمیت دوچندان پیدا میکند.
تصویرسازی برای مطبوعات سبک و سیاق خودش را دارد، شگردهای ویژهای دارد. در آن روزگار لازم بود طرحها تخت، دورنگ یا سیاه و سفید باشند. همین محدودیتها کار هنرمندان مطبوعات را دشوارتر از همقطارانشان در زمینههای دیگر میکرد؛ به ویژه تصویرسازان، عکاسان و گرافیستها، کارشان حساستر و مشکلتر بود. برای همین آن را ساده میکردیم تا در چاپ مشکلی پیش نیاید و مخاطب هم با آن ارتباط بگیرد.
این سنت بصری چگونه شکل گرفت و در روند مطبوعات کشور ماندگار شد؟
معلمان و استادان ما بنیان خوبی برای گرافیک مطبوعات گذاشتند. زبان گرافیک ایران، زبان گرافیک منطقه نیست، به نظرم زبان جهانی دارد و ماندگار است. از این روست که در جشنوارههای معتبر، همیشه نام ایران مطرح بوده است. در دهه ۵۰ من هم دانشجو و هم مربی کودکان بودم و از دهه ۶۰ به بعد برای مطبوعات و بهطور ویژه برای کیهان فرهنگی و کیهانبچهها تصویرسازی میکردم. ما دانشجویانِ استادانی بودیم که این مسیر را پایهگذاری کردند.
من به کیهان بچهها رفتم ولی با بچههای تصویرساز مطبوعات دیگر نیز در ارتباط بودم. خدا رحمت کند، علی بیانی و حبیبالله صادقی در روزنامه اطلاعات کار میکردند و از دوستان نزدیک من بودند. دوستان همدوره دیگری هم در دانشکده داشتم که در روزنامه اطلاعات کار میکردند. همچنین به نظرم لازم است یادی کنیم از آقای دعایی که مدیر و مدبر، بسیار پخته و خوشفکر بود و مؤسسه اطلاعات را به شکلی عالی اداره میکرد.
شما تأثیر روزنامه اطلاعات بر این روند صدساله را چگونه ارزیابی میکنید؟
روزنامه اطلاعات سابقه صدساله دارد. بهنظرم در این سالها گرافیک این روزنامه، توجه مخاطبان را به خوبی به خود جلب کرد و عناصری که در روزنامه مورداستفاده قرار گرفت، بهجا و درست بود. در واقع از عناصر بصری و سنتهای تصویری درست استفاده شد. کار بصری روزنامه سرسری نبود و در دهههای مختلف این صد سال، کارهای بزرگی انجام شد.
باز هم تأکید میکنم راز ماندگاری اطلاعات این است که در آن از سنتهای تصویری ایرانی خودمان استفاده میشود، سنتهایی که رفتهرفته معاصر و بهروز شدهاند. مطبوعات، یا دستکم بخش تصویری آنها مصداق شعر مولانا «هر زمان نو میشود دنیا و ما» روندی تکوینی دارند.
مسأله مهم، نقطه شروع است و نقطه شروع این سنت بصری که از فرهنگ ما بر آمده، مطبوعات قدیمی از جمله روزنامه اطلاعات هستند؛ همان مطبوعاتی که در ابتدای امر، زمینه شکلگیری هویت بصری ایرانی را به وجود آوردند. در دهه ۴۰ و ۵۰ استادان ما این سنتها را به روز کردند، نسلی هم که میآید باید آن را امروزی کند. نگاه و توجه به نقطه شروع و روندی که طی شده میتواند عامل حفظ وجه ایرانی آن شود. اینجا اهمیت وجود مطبوعات قدیمی بیشتر به چشم میآید.
استاد، اولین خاطرهتان از روزنامه اطلاعات مربوط به چه سالی است؟
سال ۱۳۶۴ در خط مقدم جبهه بودم. ۱۵ کیلومتر در خاک عراق پیشروی کرده بودیم. از کرخه به سمت دشتعباس و بعد تا «زبیداد» پیش رفته بودیم و با دشمن ۶۰ متر فاصله داشتیم، آنجا دیگر مسأله هنر و احساس چندان محلی از اعراب نداشت! در همان گیر و دار مرخصی گرفتم و به تهران آمدم و با فضای ذهنی جنگ و درگیری، مستقیم به دیدار دوستانم در مطبوعات رفتم. طبیعتا فضا در مطبوعات، فضای هنر و کار فرهنگی بود که زمین تا آسمان با جبهه فرق داشت.
در آن مرخصی بهطور اتفاقی و به دعوت دوستانم برای اولین بار به روزنامه اطلاعات، روبهروی سردر باغ ملی رفتم. دو نفر از دوستانم که در دانشکده هنرهای زیبا همدوره بودیم، در بخش هنری اطلاعات کار میکردند. داخل دفتر روزنامه شدم و زمانی که به سمت دوستانم میرفتم دیدم که درِ یک اتاق باز است و حاج آقایی داخل اتاق نشسته. برایم عجیب بود و فضای جبهه در ذهنم تداعی شد. از دوستانم پرسیدم حاج آقا در روزنامه کار میکند؟ گفتند ایشان حاج آقا دعایی هستند. خیلی تعجب کردم و به ذهنم رسید حتما آدم بزرگی است که در کمال بیریایی، درِ اتاقش را به روی همه باز میگذارد. این نشان میداد آدم ارزشمندی است و از آن روز به ایشان ارادت پیدا کردم. بعدها هم چند بار با مرحوم دعایی روبهرو شدم و مطمئن شدم که در مورد ایشان اشتباه نکردهام.
ممنون از این که دعوت ما را پذیرفتید.
برای تماشای ویدئو اسکن کنید:

شما چه نظری دارید؟