پدرام پاشاییان - روزنامه اطلاعات| با ادامه آتشبس و فاصله گرفتن از جنگ ۱۲ روزه ایران و اسرائیل، تأثیرگذاران جامعه، هر یک از زاویه دید خود به این روزهای عجیب و تلخ نگاه میکنند و سعی بر پاسخگویی به سؤالها و نیازهایی دارند که در جامعه پس از جنگ شکل گرفته است. در این بین نقش نخبگان و دانشگاهیان مانند همیشه برجستهتر و از اهمیت بالایی برخوردار است؛ چه در پشت سر گذاشتن بحران، چه در پیشگیری یا مقابله با حوادث مشابه پیش رو.
دپارتمان علوم اعصاب دانشگاه علوم پزشکی مشهد با برگزاری وبینار «دگرگونی واقعیت: جنگ روانی و مهندسی ادراک از دیدگاه علوم اعصاب» به بررسی جنگ روانی و جایگاه آن در تاریخ ایران و جهان پرداخت. حضور دکتر پیرحسین کولیوند، رئیس جمعیت هلال احمر جمهوری اسلامی ایران نیز در این وبینار برنامهریزی شده بود اما به دلیل مشغله کاری، میسر نشد.
سلولهای مادربزرگ
دکتر فرزانه وفایی، دکترای علوم اعصاب و عضو هیأت علمی دپارتمان علوم اعصاب دانشگاه علوم پزشکی مشهد، جنگ روانی را استفاده یک فرد، جامعه، ملت یا دولت از ابزارهای اطلاعاتی، رسانهای و گفتگو علیه یک فرد جامعه، ملت یا دولت دیگر تعریف کرد و گفت: افراد یا جوامع میتوانند با استفاده از این ابزار، تواناییهای یکدیگر را تضعیف کنند. کسی که یاد بگیرد چگونه از زبان استفاده کند پیروز این میدان است. نحوه گفتگو، تولید محتوا، ارتباط برقرار کردن و مواردی از این دست در جنگ روانی، تعیینکننده هستند.
شایعهپراکنی، اخبار جعلی، بمباران رسانهای، تحریف واقعیت و اغراق در تهدیدات از مصادیق جنگ روانی هستند که نتیجه آنها تخریب اعتماد عمومی، ایجاد ترس، اضطراب و بیاعتمادی است. به طور مثال، خبر حمله طالبان به عنوان یکی از شایعههای جنگ ۱۲ روزه مطرح شد. محور اصلی جنگ روانی، ذهن و احساسات انسان و نتیجه آن در جامعه، از بین رفتن اتحاد است که هوشیاری و افزایش دانش از ملزومات تشخیص و مقابله با این تهدید خواهد بود. اطلاعات مغرضانه باعث ایجاد سوگیریهای شناختی میشوند. برای مثال اگر از یک فرد یا گروه خوشمان بیاید، هر خبر منفی در موردش بشنویم باور نمیکنیم، در حالی که اگر یک فرد یا گروه را دوست نداشته باشیم اخباری را که علیهشان منتشر میشود، حتی اگر بیاساس باشند، قبول و حتی منتشر میکنیم.
نکته دیگر، اثر تکرار است. تکرار محتواها به دلیل خاصیت مدارهای ذهنی باعث میشود آنها ملکه ذهن افراد شوند. در اثر تکرار یک موضوع، سلولهای عصبی جدید برای آن ایجاد میشوند که «سلولهای مادربزرگ» نامگذاری شدهاند. وابستگی احساسی نیز از مسیر دیگری که در ذهن دارد، ماندگاری این نوع اطلاعات را بسیار بیشتر میکند. چنین اخباری به دلیل همان سوگیری شناختی و وابستگی احساسی، به سرعت منتشر میشوند و همین پراکندگی در شبکههای اجتماعی، راستیآزمایی آنها را هم سخت میکند.
اطلاعات مغرضانه به دلیل همین ویژگیها میتوانند تفکر نقادانه را دچار مشکل کنند و در اثر تکرار، مغز یاد میگیرد از قسمت مربوط به تفکر استفاده نکند.
استرس و اضطراب ناشی از این نوع اخبار، عملکرد مغز را بالا نگه میدارد و فعالیت بیش از اندازه مغز، موجب مصرف بیش از حد انرژی و عدم تمرکز روی کارهای اصلی میشود. ترشح هورمونهای استرس هم با نگه داشتن مغز در حالت فرار و گریز، حتی میتواند منجر به بیماری شود.
پیامد دیگر اطلاعات مغرضانه، قطبی شدن اجتماعی است. قطبی شدن یعنی ایجاد «ما» و «آنها»، یعنی ایجاد شکاف اجتماعی. این موضوع اتحاد جامعه را تحتتأثیر قرار میدهد، در حالی که همه باید همراه و همدل باشیم.
عملکرد مدارهای ذهنی
دکتر فرزانه وفایی گفت: مغز به دو قسمت خودآگاه و ناخودآگاه تقسیم میشود. مغز خودآگاه، تفکر، قضاوت و تصمیمگیری را بر عهده دارد. بخش دیگر به نام آمیگدال، بدون تحلیل، در مقابل ترس واکنش نشان میدهد؛ مانند وقتی که وسط خیابان یک ماشین با سرعت به سمت ما حرکت میکند.
بسیاری از رفتارهای جامعه، سیگنالهایی هستند که نشان میدهند افراد از مسیر دوم حرکت میکنند. این که فعالیت آمیگدال فقط به بقا توجه کند، باعث کاهش همدلی میشود و نتیجه آن افزایش ترس، پرخاشگری و خشونت نسبت به گروههای دیگر است.
همچنین مغز به پیدا کردن دلیل، علاقه دارد که در بسیاری از موارد به توجیه کردن اتفاقات میانجامد و یکی از عواقب توجیهات ذهنی، طبیعیسازی ظلم از طریق کاهش عواطف است. برای مثال تبریکهایی که به آمریکا و اسرائیل گفته میشود و این حمله را حق ایران میدانند. این توجیهات، حتی میتواند جای مظلوم و ظالم را عوض کند.
همه این اتفاقات میافتد تا قربانی، دچار ناتوانی، فلج روانی و بیعملی جمعی شود که یکی از نتایج آن، اثر تماشاگر است، یعنی افراد به اتفاقات اطراف خود بیتفاوت میشوند. در نهایت، قربانی که میتواند فرد یا جامعه باشد، دچار درماندگی آموختهشده میشود. هدف نهایی این ابزارها، ایجاد ترس، خشم، سرخوردگی، قهرمانسازی، شیطاننمایی طرف مقابل، افزایش اختلالهای اضطرابی، افسردگی، تحریکپذیری جمعی، هراس اجتماعی و تمایل به مهاجرت است.
دکتر وفایی برای مصون ماندن از گزند جنگ روانی، راهکارهایی ارائه داد و گفت: اول از همه این که در مواجهه با هر خبری، نباید سریع واکنش نشان بدهیم و آن را همهجا پخش کنیم.
این را به اطرافیان خود هم یاد بدهیم و تمرین کنیم تا بتوانیم در شرایط بحران به کار ببندیم. همچنین در حالی که از اخبار مطلع میمانیم، مراقب باشیم در بمباران خبری غرق نشویم. پیوستن به زنجیره شفافیت و گوش دادن به حرف دیگران، یکی دیگر از قدمهایی است که باید در این راه برداشت.
ما به عنوان شهروند باید یاد بگیریم تابآوری خود را بالا ببریم، مدیریت کنیم و به دنبال راهحل باشیم. یادگیری تکنیکهایی مثل آرامسازی، افزایش تابآوری، گفتگو، ارتباط مؤثر و از این دست، به خروج از شرایط بحران کمک میکند.
متخصصان باید با جامعه، ارتباط شفاف برقرار کنند و اصحاب رسانه، سواد رسانهای را از طریق تحلیل و تولید محتوا افزایش دهند.
تدوین و انتشار پروتکل بحران، قبل از مواجهه با آن هم گام دیگری است که به ایمنی هیجانی میانجامد. سیاستهای جمعی نیز باید شامل طراحی سامانههای پایش و هشدار برای ارتباط مسئولان با جامعه و کاهش اضطراب از طریق اطلاعرسانی، راهاندازی کمپینهای امیدآفرین با هدف افزایش همدلی و برنامهریزی برای ایجاد مغزهای مقاوم در نسلهای آینده باشند.
سابقه جنگ روانی در ایران
سخنران دوم وبینار دگرگونی واقعیت، پروفسور علی گرجی، مدیر گروه دپارتمان علوم اعصاب دانشگاه علوم پزشکی مشهد بود. پروفسور گرجی از کشور آلمان در این نشست حاضر شد و البته برخلاف تصورهای رایج، به دلیل مشکل اینترنت در آن کشور، چند بار مجبور شد از جلسه بیرون برود و برگردد.
این استادتمام دانشگاه با تحصیلات پست دکترای نوروفیزیولوژی در توضیح عملکرد مغز گفت: در دوره پزشکی میگویند پزشک خوب کسی است که گول مغز را نخورد، چون مغز گاهی واقعیت را تغییر میدهد. کار مغز، تفسیر اطلاعاتی است که به آن میرسد و گاهی میتواند در این امر اشتباه کند؛ از جمله در مسائل شناختی. یکی از دلایل آن، میانبرهای ذهنی است که اجازه میدهد در شرایط مبهم و پیچیده، بدون تحلیل اطلاعات تصمیم بگیریم. این موضوع در بعضی شرایط خوب است و باعث حفظ ایمنی میشود اما در برخی شرایط به عنوان نقطهضعف تلقی میشود.
یکی از این سوگیریها، «سوگیری تأیید» است که باعث میشود فرد، اطلاعات جدید را بر اساس باورها و اعتقادهای قبلی قبول یا رد کند. «سوگیریِ تثبیت اولیه» یا «لنگر ذهنی»، نوع دیگری است که اولین اطلاعات واردشده به مغز را میپذیرد و اطلاعات بعدی را با آن مقایسه و قضاوت میکند.
در «سوگیری پسنگر»، فرد خیال میکند نتیجه همه وقایع را از قبل میدانسته و پیشبینی کرده است. این نوع سوگیری میتواند باعث درس نگرفتن از اشتباهها و اعتماد به نفس کاذب شود.
در «سوگیری دانینگ-کروگر»، افراد با دانش ناکافی، مهارت خود را بیش از آنچه هست ارزیابی میکنند. این افراد دچار توهم برتری دانش هستند و اگر با موضوعی آشنایی سطحی داشته باشند، حتی نظر متخصصان آن رشته را نادیده میگیرند.
بنیانگذار مرکز تحقیقات علوم اعصاب شفا، یکی از کاربردهای این سوگیریها را جنگ روانی ذکر کرد و گفت: در جنگ روانی با بمباران اطلاعات منفی و اطلاعات نادرست، ترس و اضطراب ایجاد میکنند که منجر به بیثباتی ذهنی میشود.
به دنبال آن بیاعتمادی و ناامیدی در جامعه به وجود میآید که در نهایت به هدف جنگ روانی، یعنی فلج شدن اراده جمعی و کاهش توان تصمیمگیری منطقی میانجامد. یکی از مهمترین مثالهای اخیر، فروپاشی ارتش سوریه یا افغانستان در چند روز بود که فقط با جنگ روانی انجام شد.
رئیس مرکز تحقیقات صرع دانشگاه مونستر آلمان، راهکارهایی برای جلوگیری از جنگ روانی ارائه داد و گفت: این راهکارها میتواند شامل آگاهیبخشی و سواد رسانهای، تقویت روحیه ملی و انسجام اجتماعی، شفافیت در اطلاعرسانی توسط نهادهای رسمی، رصد و شناسایی منابع جنگ روانی، حفظ آرامش و مدیریت هیجانها و تقویت اعتماد عمومی باشد.
پروفسور گرجی یکی از مهمترین نمونههای جنگ روانی در تاریخ را کودتای ۲۸ مرداد ذکر کرد و گفت: با وجود برنامهریزیهای نظامی، جنگ روانی جواب داد و کودتا خیلی راحتتر از آنچه تصور میشد به اهداف خود رسید. عملیات روانی و تبلیغاتی علیه مصدق، شامل نشان دادن ناکارآمدی اقتصادی، ایجاد ترس از کمونیسم، اتهام خودکامگی و تمرکز قدرت، استفاده از مطبوعات و رسانهها، ایجاد آشوبهای خیابانی و نافرمانی مدنی و ایجاد ترس از حمله نظامی بود.
پرسش و پاسخ
در بخش پایانی وبینار دگرگونی واقعیت، سخنرانان به سؤالهای شرکتکنندگان پاسخ دادند. پروفسور گرجی در پاسخ به سؤال خبرنگار روزنامه اطلاعات در مورد راهکار جلوگیری از غرق شدن در اخبار و ویژگیهای رسانههای معتبر گفت: خود من سعی میکنم پیگیر رسانههای همه جریانها باشم و تحلیل کنم که کدام میتواند درست باشد. سعی کنید هیچ خبری را حتی از رسانههای معتبر در بدو انتشار قبول نکنید، صبر کنید تا در مورد آن اخبار بیشتر و توضیحات تکمیلی منتشر شود. راه سوگیری را ببندید و تأمل کنید تا گرد و خاکهای اطراف آن بخوابد.
دکتر وفایی نیز در پاسخ به سؤال خبرنگار روزنامه اطلاعات در مورد تجربیات شخصی در زمان جنگ اخیر گفت: من سعی میکردم بعد از شنیدن خبرها مقداری پیادهروی کنم تا از حال و هوای اخبار بیرون بیایم و خونرسانی به مغز را انجام دهم تا در تصمیمگیری بهتر عمل کنم.
دوستانی هم بودند که به دلیل تجربه جنگ ایران و عراق، کمتر میترسیدند و حتی با وجود این که پهپاد در نزدیکی خانه آنها افتاده بود، سعی میکردند اتفاقات را نادیده بگیرند و خود را با کارهایی مانند دعا آرام کنند. یادگیری و تمرین تکنیکهایی مانند تکنیک تنفس شکمی برای خروج از شوک در زمان بحران هم میتواند به حفظ کارایی در لحظات سخت کمک کند.
