یکشنبه ۱۶ شهریور ۱۴۰۴ - ۱۲:۲۹
نظرات: ۱
۳
-
کارآفرین برتری که ۷۵درصد معلولیت دارد؛ شگفتانه‌ای بنام ابراهیم

۹ عدد کبوتر تنها دارایی معلول استان فارسی بود که با آن‌ها نه تنها کارآفرین شد، بلکه دیوارهای محدودیت را شکست. او نان به سفره بیش از یکهزار خانوار گذاشت تا نشان دهد که معلولیت مانعی برای رسیدن به فردوس آرزوها نیست.

آمنه سپهر- اطلاعات آنلاین: در کوچه پس کوچه های روستای خشت از توابع شهرستان کازرون استان فارس، که فرسنگها دور از آبادی و حتی یک وجب آسفالت نداشت، پسرکی ۵ ساله، در جغرافیایی قد کشید که حداقل ترین امکانات رفاهی را نداشت. او با ۷۵ درصد معلولیت جسمی، با یک زانو و یک دست، روی بستر خاکی کوچه ها، تن نحیفش را می کشید تا با نگاه کردن به بازیهای کودکانه همسالانش، سهم اندکی در هیاهوی بچه های آبادی داشته باشد.

زمختی کف دست و زخم همیشگی زانویش هیچگاه نتوانست رویای پریدن از موانع را از سرش بیندازد.
 
 در کنار نقص جسمانی اش، لکنت زبان هم داشت، اما اندیشه اش رسیدن به جایگاه استادی‌ و سخنوری در دانشگاه بود. با اینکه زبانی برای گفتار نداشت،سخنران انگیزشی شد، نویسنده و شاعر شد، کارآفرین برتر ایران و مبتکر شد. با همان دست و پا و کمر خمیده اش، نان به سفره بیش از یکهزار خانوار گذاشت. باهمه رنج‌ ها و ملامت های جسمی اش، صبورانه راه های نرفته را رفت تا به هدفش رسید.

عریانی نگاه‌های جامعه به توانمندی‌ اش ذره‌ای در اراده‌اش اثر نداشت، او شگفتانه ای بود که از ورای همه رنج های مبتلابه اش، همچون جوانه ای شکوفه زد و بارور شد.

ابراهیم سلیمانی که حالا ۴۸ بهار از عمرش گذشته، فرد دارای معلولیتی است که با همت بلندش توانست عنوانِ بزرگترین تولید کننده جوجه بومی در جنوب کشور، تولید کننده دستگاه های جوجه کشی، ماشین های دست ساز و تولید کننده دستگاههای مبل سازی را از آن خود کند. 

 او سازنده اولین تلویزیون شهری استان فارس(تابلوی روان)، سخنران انگیزشی سمینارهای بزرگ در دانشگاهها و مراکز علمی کشور است، کسی که معتقد است می تواند در آینده چرخی از چرخ های مملکت را بچرخاند.

«اتفاقات بد، معدن طلاست»

به زعم هر بیننده و یا خواننده ای، موفقیت های یک فرد دارای معلولیت شدید آنهم در این مقیاس، شدنی نیست، زیرا به سختی به باور می نشیند که همان پسرک پنج ساله ۴۳ سال پیش که لکنت زبان داشت، امروز بتواند سخنران مطرح کشور در حوزه کارآفرینی و انگیزشی باشد. کسی که حالا مولف کتاب «اتفاقات بد معدن طلاست» می باشد. 

او اکنون با برگزاری سمینارهای انگیزشی آموزشی، به انتقال تجارب ارزشمند و ارزنده خویش در مسیر موفقیت می پردازد تا باور توانمندی، عزت نفس و خوداتکایی در پرتو تلاش را نه تنها به افراد دارای معلولیت بلکه به عموم مردم یادآور شود.

او معنای مجسّم اراده است

این معلول موفق؛ معنای مجسّم اراده است.  به او گفتند: حرف نزن، سخنران شد. به او گفتند: دست به کاری نزن، کارآفرین شد. کسی که در به درِ شغل آبدارچی گری بود، حالا چهار نفر آبدارچی در شرکتهایش برایش چای با طعم اراده دم می کنند. چرا که اثبات کرده؛ «هیچ غیر ممکنی در دنیا وجود ندارد.» 

آنگونه که خودش به خبرنگار «اطلاعات آنلاین» می گوید: در دوران کودکی اش مجبور بود، ساعت چهار صبح در گرگ و میش هوا، برای رسیدن به کلاس درس، مسافت دو کیلومتری جاده های سنگلاخی روستایشان(خِشت) را با وَهم پارسِ سگ های ولگرد که هنوز هم تنش را می لرزاند، طی کند. 
او با وضعیت بد جسمانی اش و با کمک دیوارهای روستا، کشان کشان خودش را به کلاس درس می رساند.

همین تن خستگی هایش باعث شده بود تا دیرتر به کلاس درس برسد و مورد توبیخ معلم قرار بگیرد. اگرچه همکلاسی هایش هم استقبال چندانی از او نمی کردند و او تنهایی را تا مغز استخوانش حس می کرد، اما روحش در همین انزوای اجباری جلا پیدا کرد. 

سلیمانی؛ بر خلاف تصورات عموم، دنیایی از امید در سینه داشت، هیچگاه خودش را پایین تر و یا حتی هم سطح نمی دید، بلکه خودش را بالاتر و فراتر از دیگران می دید. با همه رنج هایش، وابسته به هیچکس نبود و همیشه به دنبال کمک به دیگران بود. 

اگرچه رویای پزشک شدنش پشت دیوار آرزوهایش ماند، ولی امروز با اراده مثال زدنی اش، کاری کرده که پزشکان زیادی پای صحبت هایش بنشینند و از تجربیاتش استفاده کنند. 

می گوید: در درس خیلی موفق نبودم و در یک محدوده زمانی خاص ناامید شدم اما برای مفید واقع شدن هزار راه نرفته را رفتم.

«در کلاس پنجم دبستان و در سن یازده سالگی ام فقط پنج بار دست و پایم شکست، اسب سواری، موتور سواری و هر چیزی را که فکرش بکنید امتحان کردم، اما نشدکه نشد»
 او با خنده می گوید: در هیچیک از عکسهای کودکیم مرا بدون دست و پای شکسته نخواهید دید.

بال و پر پرواز

دقایقی سکوت می کند و سپس ادامه می دهد: معلم سال پنجمم، با گذاشتن بال مگس در زیر میکروسکوپ، روزگار مرا زیر و رو کرد و همان« بال پشه، پر پرواز من شد.» 
ترکیب خطوط بال مگس برایم شگفتانه ای بود که مرا تا ناکجاها کشاند، مهندسی شاهکار بال مگس آنقدر پیچیده و جذاب بود که حاضر نبودم لحظه ای از آن چشم بردارم ، شاید همین تصویر، نقشی الوان بر بوم سیاه زندگیم کشید که سرآغاز پیشرفت من معلول کم توان جسمی شد .
 
می گوید: مثل کرم ابریشمی که در تنهایی خودش فرو رفته و از پیله و دنیای بیرون خود جدا شده، آنقدر بر خود تمرکز کردم تا لکنت زبانم از بین رفت و با همان دست پای علیلم مثل یک فرد عادی و حتی بهتر تلاش کردم، چون ایمان داشتم که هیچ سدی نمی‌تواند جلوی اراده قوی ام را بگیرد. 

من از جنس فولادم!

قامت فرو رفته در صندلی اش را جابه جا می کند و می گوید «من معلولی از جنس فولادم»، با شروع دوازده سالگی ام در تعمیرگاه دایی ام تعمیرکار پنکه شدم، در این بازه زمانی فهمیدم که نباید در مسیر پیشرفت به نداشته هایم تکیه کنم، بلکه دریافتم چشم از نداشته هایم بشویم و به سمت حداقل داشته هایم پیش بروم. من هیچگاه تسلیم نشدم چرا که تسلیم شدن را اصلأ بلد نبودم. 

از تعمیرات پنکه به تعمیرات کولر، سیم پیچی، تعمیرات ماشین رسیدم در حالیکه با زحمت دیپلم گرفتم.«گمان می کردم با گرفتن دیپلم می توانم با کمک پدرم وارد بازار کار شوم اما دیدن جیب خالی بابا، رویای رسیدن به کار را از من گرفت.» چون منِ معلول با دست خالی در بازار، محلی از اعراب نداشتم. حالا من بودم و ۹ عدد کبوتری که تنها سرمایه ام برای شروع فصل جدید زندگی ام بود، با فروششان بزغاله ای رنجور خریدم و برای تامین شیرش مجبور شدم هفت ساعت در شبانه روز در مزارع پدرم یونجه بچینم تا او در اِزایش دو وعده شیر به بزغاله ام بدهد.‌ 

 با گذشت یکسال همان بزغاله مردنی جان گرفت و تبدیل به گوسفندی با دو بزغاله شد. شاید این اولین پیشرفت من در زندگی شغلی ام محسوب می شد. 

یک نفر به نام«خودم»

 یکسال به همین منوال گذشت که فهمیدم «تنها کَسم خودمم» چرا که هیچکس حاضر نبود برای پسری با این مشخصات ظاهری و بدنی کاری کند. وقتی که از همه کس نا امید شدم یک نفر به نام «خودمم» را پیدا کردم.

کار با دستگاه پشمک ساز، پخش فیلم های هشت میلیمتری در تماشاخانه خود ساخته با مقیاس کوچک ، تعمیرات موتور سیکلت های فرسوده ، پیک موتوری و خدمات رایانه ای، ساخت تابلوهای روان، پرورش جوجه بومی و دهها شغل دیگر، راههای کسب ذرآمدی بود که این معلول کارآفرین در زندگی شغلی اش تجربه کرده است.  

او کارآفرین برتر کشور شد

همه دوندگی هایش نتیجه داد، خانه و خودرو خرید ،ازدواج کرد و با کمک همسرش خیریه براه انداخت تا دست افراد بی بضاعت را بگیرد و راههای اشتغال را به آنان بیاموزد.
به گفته خودش؛ در ابتدا ۲۰خانوار نیازمند را شناسایی و دارای اشتغال کردند، پس از شش ماه تعداد این افراد به ۱۷۰ نفر رسید که حالا دارای شغل و درآمد از قِبَل او بودند. این در حالیست که تا این لحظه تنظیم گزارش ،آمار اشتغال های ایجاد شده توسط این کارآفرین به بیش از یکهزار نفر رسیده است.

او حالا کارآفرین برتر کشور است، کسی که اکنون بنیه اقتصادی اش قوی شده و کارگاههای مختلف راه اندازی کرده است، برخی در رسته های صنایع دستی و تولیدی پوشاک، تعداد زیادی از روستاییان در حوزه پرورش مرغ و جوجه فعال شده اند، صنایع دستی رونق گرفته و جمعی نیز در حوزه نرم افزار و خدمات کامپیوتر صاحب شغل و برخی دیگر نیز برای تولید تابلوهای روان به کار گرفته شده اند.
ابراهیم سلیمانی ۴۸ ساله با ۷۵درصد معلولیت، اثبات کرد که معلولیت محدودیت نیست .

شما چه نظری دارید؟

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 / 400
captcha

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • حامد IR ۲۰:۳۶ - ۱۴۰۴/۰۶/۱۹
    واقعا آدم نمیدونه از این همه اراده چی بگه دمت گرم

پربازدیدترین

پربحث‌ترین

آخرین مطالب

بازرگانی