مینا حیدری - ضمیمه جامعه روزنامه اطلاعات| در شرایط کنونی که کشور با چالشهای فزاینده زیستمحیطی، بهویژه بحران آب، دست و پنجه نرم میکند، متأسفانه بخشی از جامعه نسبت به این هشدارها بیتفاوت و بر این باورند که منابع آب و برق همچنان به وفور موجود است.
این نگرش که غالبا تحتتأثیر اطلاعات نادرست و محتواهای جعلی شبکههای اجتماعی، بهویژه اینستاگرام قرار دارد، اعتماد عمومی به کارشناسان و رسانهها را به چالش میکشد.
فقدان اعتماد عمومی، اجرای سیاستهای مؤثر مدیریت منابع آبی را با دشواری جدی مواجه میسازد. بسیاری از شهروندان در واکنش به بحران آب به مستندات نادرست اینستاگرامی استناد میکنند که ادعا دارند سدها پر آب است و نیازی به صرفهجویی نیست. این وضعیت نهتنها ناشی از ناترازیهای موجود در حوزه منابع آبی است، بلکه بحران عمیق بیاعتمادی را نیز آشکار میسازد که خود پرسشی بنیادین را مطرح میکند: چرا اعتماد عمومی به متولیان امر کاهش یافته است؟
سخنان مهندس علیرضا دائمی، معاون برنامهریزی و امور اقتصادی وزارت نیرو در زمان وزارت حمید چیتچیان در دولت یازدهم، عمق مشکلات را آشکار میسازد.
*چگونه میتوان بحران آب را به گونهای شفاف و تأثیرگذار برای مردم تشریح کرد تا ضمن افزایش آگاهی، مشارکت فعال و مسئولانه آنها را در مدیریت و عبور از این چالش ملی جلب کنیم؟
بحران آب در کشور با نگاه به اتفاقاتی از جمله تشدید تنازعات آبی و پدیده نگرانکننده فرونشست زمین در پهنههای وسیعی از شهرها به وضوح قابل رویت است. مدارک و شواهد متعددی، گواه وجود بحران بیآبی در میهنمان است.
آنچه در شهرها و اطراف آنها رخ داده، به هیچ وجه قابل کتمان نیست. نمونه بارز این چالشها را میتوان در دشواریهایی که کشاورزان و صنایع اصفهان با آن دست به گریبانند، مشاهده کرد. این تنازعات، خود نشانهای آشکار از کمآبی است و صدها مثال دیگر نیز بر این حقیقت صحه میگذارند. مردم به سادگی میتوانند خشک شدن تدریجی دریاچه ارومیه را به چشم ببینند؛ دریاچهای که در شرایط طبیعی باید ۲۴ میلیارد متر مکعب آب داشته باشد، اکنون در وضعیت اسفباری بهسر میبرد.
وضعیت کشاورزی در سیستان، سمنان و رفسنجان نیز به روشنی این حقیقت را بازگو میکند؛ روزگاری بهترین محصولات پسته از باغهای رفسنجان به دست میآمد اما اکنون بسیاری از باغها در کشور از میان رفتهاند. زمانی در عمق ۴۰ متری به آبهای زیر زمینی دست مییافتیم، حال آنکه امروز اگر تا عمق ۳۰۰ متری زمین نیز کاوش کنیم شاید اثری از آب نباشد. زایندهرود را میبینیم که دیگر طراوت و جوشش پیشین را ندارد و دیگر زاینده نیست. بنابراین، صدها سند عامهپسند در سراسر کشور موجود است که همگی حکایت از آن دارند که با بحران جدی آب مواجهیم.
*میزان آب تجدیدپذیر در کشور باید چقدر باشد؟
میزان آب تجدیدشونده در کشور باید ۱۰۰ میلیارد متر مکعب باشد؛ این عدد ممکن است بسته به فصول خشک و تر، بین ۹۵ تا ۱۱۵ میلیارد متر مکعب متغیر باشد. هرگاه این منابع به حداقل خود برسند در سالهای خشکسالی قرار داریم و زمانی که به حداکثر میرسند، سالهای پربارش خواهیم داشت. در شرایطی که بحران آب را تجربه میکنیم، در همان حال شاهدیم که اراضی کشاورزی با شیوههایی عجیب و غیرمعمول، آبیاری میشوند.
کافی است در همین شهر تهران، به پارکهای مختلف سری بزنید، در اوج روزهای گرم تابستان، آبیاری چمنها با جدیت انجام میشود. این خود گواه آن است که آب موجود به درستی استفاده نمیشود و نیازمند بازنگری جدی در الگوهای مصرف هستیم. چنانچه از هر منبعی بدون اعمال محدودیت و مدیریت صحیح بهرهبرداری شود دیر یا زود، شاهد اتمام و زوال آن خواهیم بود.
تغییر اقلیم، واقعیت محتوم علمی است و ریشههای عمیقی در سرنوشت امروزمان دارد. این پدیده به همراه موقعیت جغرافیایی ویژهای که سرزمینمان در آن قرار گرفته، ما را به ورطه خشکسالیهای پیاپی، کاهش بیسابقه بارندگیها و دگرگونی هولناک در الگوی بارش کشیده است. دادههای علمی گواهی میدهند که در پی این تحولات، دستکم ۲۰ درصد از میزان بارشها کاسته شده و افزون بر این، گرمایش زمین در ایران حداقل دو درجه افزایش یافته که خود فاجعهای مضاعف به شمار میآید.
اما ماجرا به همینجا ختم نمیشود. آنچه بیش از پیش نگرانکننده به نظر میرسد، تغییر کلی الگوی بارش است. روزگاری نهچندان دور، پاییز با بارشهای طولانیمدت و چندساعته همراه بود و در بهار نیز چندین روز متوالی شاهد بارش باران بودیم و زمستانها برف قابل توجهی داشتیم. این پدیدهها امروز بهشدت کاهش یافتهاند. بارندگیهای ما اکنون به دقایقی محدود شده و غالبا آنقدر اندک است که آبی که طی یک بارش دهدقیقهای بر زمین مینشیند، فرصت نفوذ نمییابد و پیش از آنکه به سفرههای زیرزمینی برسد یا در منابع سطحی جاری شود، بهطور کامل تبخیر میشود. این خود نشان از آن دارد که دیگر هیچ منبعی برای تغذیه حیاتبخش آبهای زیرزمینی و سطحی باقی نمیماند.
*بحران از کجا آغاز شد؟
در مقاطع تاریخی گذشته، کشور با وفور منابع آبی و جمعیت نسبتا کم مواجه بود. حدود هشتاد سال پیش، مصرف آب بدون اعمال محدودیتهای جدی صورت میگرفت و دسترسی به منابع آبی گسترده بود. مردم روزگارشان را در کنار رودخانههای بزرگ مانند کرج، کارون، زایندهرود و... سپری میکردند و بهرهبرداری آب بیضابطه انجام میشد.
در دورههای بعدی، رویکرد مدیریت منابع آبی به سمت مداخلات سازهای و رویکردهای تکبعدی سوق یافت. احداث سدها، بندها، حفر چاهها و نصب پمپهای مکش آب، بدون توجه کافی به پیامدهای بلندمدت و ظرفیتهای پایدار منابع، به امری رایج تبدیل شد. این شیوههای استحصال، اگرچه در مقاطع اولیه منجر به افزایش برداشت آب شد اما به تدریج مصرف را نیز افزایش داد.
نقطه عطف بحران کنونی در جایی است که با وجود تداوم ساخت و سازهای آبی و حفر چاههای عمیقتر، حجم کل آب موجود افزایش نمییابد، بلکه روند کاهش آن تشدید میشود. هرگونه سد جدیدی که احداث شود، صرفا کاربرد ذخیرهسازی دارد و منجر به تولید آب جدید نخواهد شد.
در حال حاضر، دسترسی به آب از طریق چاههای با عمق بیش از ۳۰۰ متر امکانپذیر است که منجر به کاهش و نابودی سایر منابع آبی کشور شده و وضعیت را به سطوح بحرانی نزدیک کرده است. این وضعیت هشداردهنده برای سالیان متمادی ادامه داشته و با وجود محدودیت منابع، برداشت از چاهها همچنان ادامه دارد.
آمارها نشان میدهد که از سال ۱۳۵۹ شمسی به بعد، تراز آبهای زیرزمینی کشور به شدت کاهش و عمق چاههای آب افزایش یافته و پدیده فرونشست زمین در مناطق مختلف تشدید شده است. برآوردها حکایت از آن دارد که حدود ۱۵۰ میلیارد مترمکعب آب بیش از ظرفیت ترمیم طبیعی منابع، برداشت کردهایم. این میزان برداشت مازاد، نهتنها به افت تراز آبهای زیرزمینی منجر شده، بلکه پایداری منابع آبی کشور را به طور جدی به خطر انداخته است.
اکنون چشمهها و رودخانهها خشک شدهاند. زمانی در کشور، تالاب گاوخونی و دریاچه ارومیه، دریاچه بختگان و هامون را داشتیم اما عملا دیگر تالابی در ایران وجود ندارد. اگر سری به دریاچه هامون بزنید میبینید که تبدیل به یک شنزار بزرگ شده است. وضعیت دریاچه ارومیه و هورالعظیم نیز در معرض دید همه ماست و با مصرف بیرویه به شرایط بسیار بحرانی نزدیک شدهایم.
*بحران آب در ایران را میتوان با کدام کشورها یا مناطق جهان بهویژه کشورهای همسایه مقایسه کرد تا بتوان از تجربههای آنها در مدیریت منابع آب بهره برد؟
شرایط بحران آب در ایران را نباید با کشورهای همسایه یا حتی بسیاری از کشورهای منطقه مقایسه کنیم. برای یافتن راهکارهای مناسب، لازم است وضعیت ایران را نسبت به دیگر مناطق خشک جهان بررسی کرد. بهعنوان مثال، در اروپا آب بهوفور یافت میشود؛ قارهای که به دلیل پوشش سبز و بارندگیهای بالای هزار میلیمتر در سال، به «قاره سبز» مشهور شده و بیشتر با خطر سیل مواجه است. در صورت مقایسه، شرایط آنها شباهت بیشتری به استانهای شمالی ایران مانند مازندران و گیلان دارد تا مناطق خشک کشور.
در مقابل، اگر به کشورهای جنوبی خلیج فارس مانند عربستان، قطر، کویت و عمان نگاه کنیم، شرایط متفاوتی میبینیم. در برخی از این کشورها میزان آب تجدیدشونده، عملا صفر است و حتی امکان دارد در کشوری مانند کویت، یکسال کامل بارندگی رخ ندهد. با این حال، شیوه مصرف و تولید آب در آنها با ایران تفاوت دارد. این کشورها عمدتا از طریق شیرینسازی آب دریا نیازهای خود را تأمین میکنند. در عربستان بهتنهایی ۱۹ مجموعه بزرگ برای شیرینسازی آب دریا فعال است که آب تولیدی آنها نهتنها برای شرب و شستشو، بلکه حتی برای کشاورزی و آبیاری استفاده میشود.
بنابراین نمیتوان شرایط ایران را با اروپا یا حتی کشورهای همسایه مقایسه کرد. ما باید تجربهها و راهکارها را در کشورها و مناطقی جستجو کنیم که از نظر اقلیمی، شرایطی مشابه ایران دارند و پیشتر با این بحرانها مواجه شده و آنها را پشت سر گذاشتهاند.
اگر بخواهیم نمونهای نزدیکتر بیابیم، باید به منطقهای بنگریم که ایران در آن واقع شده و کشورهایی که از نظر جغرافیایی در شرایط اقلیمی ما هستند. عراق، بخشهایی از سوریه و پاکستان نیز بر همین خط اقلیمی واقع شدهاند.
*شرایط کدام منطقه جهان بیشترین شباهت را به ایران دارد؟
در آمریکای شمالی، ایالت کالیفرنیا روی همین خط اقلیمی قرار گرفته است. بسیاری از مشکلاتی که ما در ایران با آنها روبهروییم بهطور مشابه در کالیفرنیا نیز دیده میشود. این ایالت مهم آمریکا که جمعیت آن در سال ۲۰۲۴ بیش از ۳۹ میلیون نفر بوده، بهتنهایی از بسیاری از کشورهای اروپایی بزرگتر است و میتوان آن را همسنگ یک کشور دانست. آنها نیز با بحران تغییر اقلیم و کمبود آب دستوپنجه نرم میکنند، اما تفاوت اساسی در نحوه حکمرانی آب است.
در کالیفرنیا مدیریت منابع بر اساس میزان بارش و شرایط اقلیمی، برنامهریزی و با جدیت اجرا میشود؛ در حالی که در ایران، اگرچه برنامههایی وجود دارد اما اجرای آنها بهدرستی صورت نمیگیرد. بهعنوان نمونه، در سالهای خشکسالی، کالیفرنیا آبیاری چمنها را متوقف کرد و حتی به مردم اجازه ندادند در منازل از ماشین لباسشویی شخصی استفاده کنند؛ در عوض ماشینهای عمومی نصب شد. برای کاهش مصرف آب، دولت حتی مبالغی به شهروندان پرداخت کرد تا چمنهای منازلشان را خشک کنند. چنین تدابیر عملی و الزامآور نشان میدهد که حکومت آنها توانایی مدیریت بحران را داشته است.
*میزان چاههای غیرمجاز در کشور چقدر است؟
در کشور حدود ۹۵۰ هزار حلقه چاه حفر شده که نزدیک به ۵۰۰ هزار حلقه آن غیرمجاز است؛ یعنی بدون پروانه از وزارت نیرو و بدون توجه به ظرفیت آبهای زیرزمینی. برداشت بیرویه به نابودی ذخایر منجر شده است؛ همان ۱۵۰ میلیارد مترمکعب آبی که از بین رفت و مخازن زیرزمینی را نابود کرد.
مصرف بیرویه کودهای شیمیایی نیز به آلودگی سفرههای آب زیرزمینی دامن زده و رودخانههایی که زمانی محل پرورش ماهی بودند، امروز دیگر حیات جانوری در خود ندارند.مشکل اصلی اینجاست که ما همزمان با تغییر اقلیم و کاهش منابع آبی، مصرف خود را کاهش ندادیم و سازگاری با محیط را جدی نگرفتیم. بهجای انطباق با شرایط، مسیر اسراف را پیش گرفتیم و هر کس انتظار دارد دیگری راهی متفاوت را برگزیند.
نمونه بارز این مسأله، دریاچه ارومیه است. در ابتدای انقلاب، حدود ۱۵۰ هزار هکتار زمین کشاورزی در این منطقه بود که بیشتر به باغهای انگور اختصاص داشت و مصرف آب چندانی نداشت اما طی سالها این مساحت به ۶۵۰ هزار هکتار افزایش یافت و باغها عمدتا به کشت سیب تغییر پیدا کردند؛ محصولی که سهبرابر تاکستانها آب مصرف میکند. همچنین کشت چغندرقند و انتقال کارخانههای قند به این منطقه، فشار مضاعفی بر منابع آب وارد کرد. در نتیجه سهم سالانه سه میلیارد مترمکعب آبی که باید به دریاچه اختصاص مییافت، به مصرف کشاورزی رسید. ساخت ویلاها و توسعه بیرویه کشاورزی و باغداری نیز شرایط را بحرانیتر کرد و سرانجام، دریاچه ارومیه به خشکی گرایید.
*آیا در توسعه شهری هم این اتفاقات به همان شدت رخ داده است؟
در توسعه شهری نیز با همین وضعیت روبهروییم. برای نمونه، بر اساس مطالعات آمایش سرزمین که پیش از انقلاب توسط شرکتهای آمریکایی انجام شده بود، تهران فقط برای سهمیلیون نفر جا داشت. بعدها این رقم به پنج میلیون نفر افزایش یافت اما امروز در تهران کوچک نزدیک به ۹ میلیون نفر زندگی میکنند. روشن است که شبکه تأمین آب تهران با چنین جمعیتی دچار مشکل خواهد شد و ناچاریم از طالقان، لار، حوزههای بیرونی و حتی مازندران آب انتقال دهیم یا سدی همچون سد ماملو بسازیم تا نیازها را برطرف کنیم.
ماشرایطی ایجاد کردهایم که نه توانستهایم مسأله اشتغال را سامان دهیم و نه جلوی مهاجرت به شهرهای بزرگ را بگیریم. همین امر سبب شده که جمعیت شهرهایی چون تهران، مشهد و تبریز بسیار فراتر از توان اکولوژیکشان رشد کند. ریشه مشکل اینجاست که برای مردم، شغل پایدار فراهم نکردیم. بخشی ناچار شدند به کشاورزی روی بیاورند و منابع طبیعی به زمینهای کشاورزی تبدیل شد، چاههای غیرمجاز گسترش یافت و حاشیهنشینی رشد کرد. امروز بدون در نظر گرفتن مهاجران افغان، دستکم ۱۵ میلیون نفر در حاشیه شهرها زندگی میکنند.
بحران از همینجا آغاز میشود؛ جایی که بر منابع آب مدیریت معقولی اعمال نکردیم، اشتغال پایدار به وجود نیاوردیم و جمعیت را توسعه دادیم، بیآنکه بیندیشیم آیا این جمعیت امکان زیست دارد یا نه. نه به آمایش سرزمین توجه کردیم و نه به توسعه پایدار.
این جمعیت، جمعیتی مؤثر نیست؛ بخش عمدهای از آنان در فعالیتهای تولیدی یا کارخانهای مشغول نیستند و به کارهای غیرمثمری روی میآورند که گاه آسیبهای اجتماعی نیز به همراه دارد.
*اگر هزینه و فایده کشاورزی را در ایران بسنجیم، آیا کشاورزی برایمان بهصرفه است؟
ایران ذاتا سرزمینی مناسب برای کشاورزی گسترده نیست، زیرا منابع آب محدودی دارد. بسیاری از محصولاتی که در داخل کشور تولید میشود، اگر از بازار جهانی خریداری شود، ارزانتر از تولید داخلی تمام خواهد شد. متأسفانه کشاورزی ما فقیر است؛ هم منابع آب را از بین میبریم و هم زمینهایمان را فرسوده میکنیم.
*آیا افزایش جمعیت در چنین شرایطی به توسعه پایدار میانجامد؟
قطعا خیر. امروز حاکمیت به مردم توصیه میکند فرزندان بیشتری بیاورند و برای حمایت از این سیاست، مشوقهایی در نظر گرفتهاند، زیرا جمعیت آینده ایران به سمت سالمندی میرود. اما آیا به آینده این موضوع نمیاندیشند که میتوان برای این افراد شغل پایدار ایجاد کرد؟ آیا شرایط زیست مناسب برای آنان فراهم است؟
اکنون تهران با آلودگی شدید هوا و ترافیکهای سنگین روبهروست و نتوانستهایم اشتغال پایدار ایجاد کنیم. کافی است سری به میدان تجریش بزنید، بسیاری در حال دستفروشی هستند و گروه زیادی نیز در تاکسیهای اینترنتی کار میکنند. این شیوه کسب درآمد را نمیتوان اشتغال پایدار دانست و این کسب درآمد را با کارگر مولد مقایسه کرد. بنابراین مسأله فقط آب نیست؛ مسأله حکمرانی است که مسألهای چندوجهی به حساب میآید. اگر نتوانیم آب را مدیریت کنیم و در عین حال جمعیت و زمینهای کشاورزی را بیرویه افزایش دهیم، نتیجهاش حاشیهنشینی و فجایعی خواهد بود که حتی با تلاش فراوان نیز کنترلشدنی نیست.
حکمرانی در حوزه آب با زمین، مسائل اجتماعی، آگاهیبخشی، آموزش و توسعه سواد مردم پیوند خورده است. در نقاطی از تهران که بایستید، در عرض ده دقیقه شاید صد موتورسوار از برابر شما عبور کنند و از میان آنها ۹۰ نفر مرتکب تخلف میشوند. این خود نشان میدهد که حتی در مدیریت سادهترین امور نیز ضعف داریم.
در مورد آب نیز نمیتوان بدون در نظر گرفتن ابعاد دیگر، اقدامی مؤثر انجام داد، زیرا پدیدهای اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، فنی، امنیتی و حتی دیپلماتیک است.
*آیا تخصیص یارانه به انرژی در وضعیت ناترازیها دخیل است؟
بله، یارانهای که باید برای بهبود زندگی مردم اختصاص یابد عملا به آب و انرژی داده میشود و مردم را بیچاره میکند. مثلا چرا باید به مردمی که به سختی زندگی میکنند بنزین یا برق تقریبا رایگان بدهیم؟ دولت مدعی است سالانه ۳۰۰ میلیارد دلار یارانه انرژی به مردم میدهد و آب را هم جزو انرژی حساب میکند اما پرسش این است که این یارانه به چه کسانی میرسد؟ به فردی که ویلا دارد و ۴۰ چراغ و ۵۰ اسپلیت در خانهاش روشن است یا به آن آدم بیچارهای که یک لامپ بیشتر در منزل ندارد؟
یا این که میگویند یارانه بنزین میدهیم، در حالی که در همه کشورهای همسایه، قیمت بنزین حدود یک دلار است، اما ما آن را سههزار تومان عرضه میکنیم. این فاصله بسیار زیاد و البته نادرست است. چه کسانی از این یارانه بهرهمند میشوند؟ کسی که با دوچرخه به محل کار میرود یا اصلا خودرو ندارد، هیچ سهمی نمیبرد. شاید بگویید وانتهایی که بار و ملزومات اساسی زندگی مردم را جابهجا میکنند هم از این یارانه بهره میبرند، اما این موضوع قیاس درستی نیست.
*آیا برنامهای در زمینه انرژی وجود ندارد که وضعیت به اینجا رسیده است؟
برنامهها وجود داشته و دارد اما اجرا نشده است. مثلا در برنامه ششم توسعه قید شده که میخواهیم ۱۱ میلیارد مترمکعب آب صرفهجویی کنیم، اما هیچگاه محقق نشد. در برنامه هفتم مقرر شد مصرف آب کشاورزی را کاهش دهیم اما نهتنها چنین نشد بلکه تعداد چاههای غیرمجاز و برداشتهای بیرویه از رودخانهها بیشتر هم شد.
یعنی حتی اگر برنامه خوب باشد، یا اجرا نمیشود یا بهدلیل بیقانونی و ضعف حکمرانی، نتیجهای ندارد. این مسأله تنها محدود به آب نیست؛ در سایر بخشها هم همین است. همیشه تأکید کردهام که مسأله آب در کشور را نمیتوان مستقل از سایر مسائل حل کرد و ما در این زمینه اشتباه بزرگی مرتکب شدهایم.
*گویا در حکمرانی نوعی لجاجت برای پذیرش منطق و انجام هرگونه اصلاحات ساختاری وجود دارد. اگر بخواهیم طی ادوار تاریخی به ایران نگاه کنیم، این اتفاقات و تغییر اقلیم همیشه وجود داشته اما دریاچه ارومیه، چشمهعلی، زایندهرود و ... باقی ماندهاند، پس چرا اکنون در این ۴۰ سال به این شرایط رسیدهایم؟
این وضعیت ریشههای گوناگونی دارد که یکی از آنها رانتخواهی است. رانت، سوءاستفاده از منابع طبیعی و ریزهخواری در همهجای دنیا ممکن است وجود داشته باشد، کشورهای دیگر هم با چنین مشکلاتی مواجه بودهاند.
مثلا در فیلمهای آمریکایی ۲۰۰ سال پیش میبینید کارخانهها دود و زباله فراوانی تولید میکردند، مصرف زغالسنگ، آلودگی گسترده ایجاد کرده بود، کارگران را تحت فشار میگذاشتند و حتی تبعیضهای نژادی علیه سرخپوستان و سیاهپوستان به شدت وجود داشت اما آنها همان زمان برنامهریزی کردند و مقابل بسیاری از نابرابریها ایستادند و مشکلات را تقریبا حل کردند.
نمونه نزدیکتر به ایران، کشور ترکیه است. آنها در دهه ۱۹۵۰ با مشکلات گوناگونی همچون کمبود آب، آلودگی هوا و آلودگی منابع آب روبهرو بودند اما با برنامهریزی دولت وقت (بهویژه در دوره سلیمان دمیرل) توانستند مسأله مدیریت آب و محیطزیست را سامان دهند. امروز در استانبول که جمعیتش حتی از تهران بیشتر است مردم دچار مشکلات مربوط به آب و برق نیستند و آلودگی شدید وجود ندارد. در حالی که آنها نه گاز دارند و نه نفت، اما با مدیریت درست مشکلاتشان را پشت سر گذاشتند.
در مقابل، ما سیستمی داریم که رانتخواری را توسعه میدهد. درست زمانی که برخی منابع کم است، عدهای به فکر کسب درآمد ناسالم از همین منابع هستند، مثلا در حوزه برق از یکسو گفته میشود برق کم داریم، اما از سوی دیگر معاون برق وزارت نیرو اعلام میکند که چهار هزار مگاوات برق بدون مجوز صرف استخراج رمزارز میشود. در حوزه آب نیز وضع به همین شکل است.
امروز همه میگویند تهران با کمبود شدید آب روبهروست اما در اطراف شهر، تعداد چاههای غیرمجاز، هر روز بیشتر میشود که منابع آب زیرزمینی را بدون هیچ کنترلی میمکند و نابود میکنند. چرا؟ چون نظارتی وجود ندارد.
بنابراین دوباره به همان مسأله اصلی برمیگردیم: ناتوانی در حکمرانی آب. صریح بگویم، برنامهریزی در حوزه آب هیچگاه در اولویت حکمرانان نبوده است. بخشی از این بیتوجهی ریشه در منافع شخصی دارد، یعنی شما میبینید در اتوبان تهران به قم، مراکز صنعتی یا تفریحی ایجاد شده که آببر هستند و حتی برخی از آنها استخرهای بزرگ دارند، در حالیکه اصلا منطقی نیست در دل بیابانی که منابع آبی ندارد این مراکز ایجاد شوند.
این مسأله مستقیما به رانتخواری گره خورده است. وقتی مدیریت آب، مجوز توسعه یا حفر چاه صادر نمیکند، پس ۵۰۰ هزار چاه غیرمجاز چگونه پدید آمدهاند؟ پاسخ روشن است، یا با رانت یا با زور یا از مسیر رشوه. بنابراین به نظر میرسد بحران آب هیچگاه در اولویت حکمرانی نبوده و هرچه این بیتوجهی ادامه یابد، بحران عمیقتر و راهحل آن دشوارتر و حتی ناممکنتر خواهد شد.
