مجید سنجری
۱ـ فرم و ساختار
کتاب شامل حدود ۸۰ رباعی است؛ قالبی فشرده، کوتاه و ایجازمحور که در شعر فارسی از خیام تا امروز استمرار داشته است. «مهشید تجلیان» کوشیده با زبان روان و ساده، رباعی را از حالت صرفاً فلسفی و کلاسیک خیام وار به فضایی احساسی، اجتماعی و معاصر ببرد. بسیاری از رباعیها بر تصویرهای تازه استوارند(مثل خودکاری که کبوتر میشود). و این نشاندهنده تمایل شاعر به نوسازی در قالبی کهن است.
۲ـ مضامین
در رباعیهای این کتاب، چند محور عمده تکرار میشود:
ـ عشق و رنج، عشق بهعنوان زخم یا تجربهای همراه با بیزاری اما گریزناپذیر.
ـ تنهایی شاعرانه: تنهایی نه بهعنوان ضعف، بلکه سرچشمه آفرینش.
ـ زندگی و مرگ: نگاه تأملی به گذر زمان و فناپذیری.
ـ اجتماع و اخلاق: برخی رباعیها رنگ اجتماعییا طنز ملایم دارند.
ـ شاعر و عمل سرایش: بارها خودِ شعر و نوشتن موضوع قرار میگیردبا واژه هایی چون خودکار، شعر، کبوتر، دفتر
ازعشق اگر چه زخمی و بیزارم
سرخم نکن ای دل، به تو باور دارم
تنهایی شاعرانه ام را دریاب
بگذار کبوتر بشود خودکارم
این تنوع مضمون باعث میشود مجموعه برای مخاطب خستهکننده نشود.
۳ـ زبان و بیان
زبان این رباعی ها ساده، گویا و بیتکلف است. «تجلیان» تلاش نکرده به پیچیدگیهای زبانی یا استعارات دشوار روی بیاورد و بیشتر به شفافیت و موسیقی روان اهمیت داده است. همین سادگی، دسترسی کتاب را برای مخاطب عام آسان میکند. البته گاه در برخی رباعیها زبان به مرز شعار یا سادهنویسی بیش از حد نزدیک میشود؛ یعنی آن عمق و غافلگیری شعری که در بهترین رباعیها میبینیم، همیشه تکرار نمیشود.
۴ـ تصویرسازی و خلاقیت
بهترین لحظات کتاب در تصویرسازیهای نو است:«خودکار که کبوتر میشود»،«شهرِ شعر بارانی»،یا «جنون زندانی در خانهها». این تصاویر، رباعیها را از یک بیان صرفاً گزارشی یا عاطفی جدا میکنند. البته در بعضی رباعیها تصاویر کلیشهای یا آشنا دیده میشود که تازگی اثر را کم میکند. تازگی همچون رباعی زیر:
خوش باش در آتش تو پروانه شدن
با منطق و احتیاط بیگانه شدن
بایاد تو شب تا سحر ای دورِمحال
در ماه نظر کردن و دیوانه شدن
۵ـ جایگاه در شعر امروز
شعله مهشید تلاش دارد رباعی را در جهان معاصر زنده کند. به جای حرکت صرفاً فلسفی (مثل خیام) یا عاشقانههای سنتی، او با زبان امروز و دغدغههای فردی و اجتماعی کار
میکند.
این کتاب برای علاقهمندان به شعر کوتاه و سادهخوان، تجربهای دلنشین است،اما برای مخاطبان جدیتر شعر، ممکن است عمق فلسفی یا نوآوری زبانی کافی نداشته
باشد.

شما چه نظری دارید؟