عباس وثوقی لاهیجانی
اشاره:
راستش خبرنگار افتخاری صفحه تبسم دار و تفکر برانگیز و امثال ذالک«طنزستان»، چون خودش دانشجوی رشته علوم سیاسی نیست، لذا نمی تواند در این زمینه نظر خصصی و فنی بدهد(اگرهم بدهد، فقط به درد عمه جانش می خورد! چون به قول گفتنی: بدترین نوع کم سوادی، کم سوادی سیاسی است. کم سواد سیاسی، درک سیاسی ندارد و نمی داند که هزینه های زندگی از سیر گرفته تا پیاز، همگی وابسته به تصمیمات سیاسی هستند.)
اما گمان می کند که نگاه سیاستی برای هر دانشجوی رشته علوم سیاسی دانشگاه متفاوت باشد. از اینرو، خبرنگار افتخاری ما این پرسش را با عده ای از دانشجویان رشته علوم سیاسی درمیان گذاشته و از آنان پرسیده که:«سیاستمدار از نگاه شما چگونه است؟» و آنان هم رک و راست و بدون وابستگی و دلبستگی به چپ و راست و میانه و امثال ذالک، پاسخ های نکته دار (و شایدم بودار) زیر را داده اند که ملاحظه می کنید:
- سیاستمدار موجود شگفتی است. زیرا آنچه را می داند، شفاف نمی گوید و آنچه را که شفاف بگوید، دیگر سیاسی نیست!(آی گفتی!... درست زدی توی خال! -چون سیاستمدار آدم شکاکی است و به هیچ کس اعتماد ندارد؛ حتی به خودش! )
- سیاستمدار رازهایی در خود دارد که مردم به کلی از آنها بی خبرند!(راز مگوی و صندوقچه اسرار و امثال ذالک....)
- به عقیده سیاستمدار کهنه کار تا آب گل آلود نباشد، ماهی نتوان گرفت! (آن هم ماهی های سفید چاق و چله شمالی که خدا تومن پولش است!)
- سیاستمدار راستگو، در عرصه سیاست به جایی نمی رسد. زیرا یک سیاستمدار با صداقت مانند دریای خشک یا آهن چوبی است.(دروغگو دشمن خداست، گفته باشم!)
- وعده سیاستمدار، آمد و نیامد دارد! (آره والله... وعده داریم تا وعده. یکی وعده سرخرمن است، یکی هم وعده بگیر نگیر! )
- بررسی های تاریخی نشان می دهد که سیاستمدار، گاه امیر می شود و گاه اسیر و گاهی هم سر به نیست. و این رسم روزگار است(ضرب المثل: گهی پشت به زین و گهی زین به پشت، برای همین ساخته شده است!)
- سیاستمدار فکر می کند مأموریتش تغییر دادن دنیاست! (صنار بده آش، به همین خیال باش!)
- سیاستمدار کهنه کار معتقد است که حقایق را نباید آن طور که هست بیان کرد. چون دردسر سازمی شود.(اصلاً آقا، سیاست و سیاست بازی همه اش دردسر ساز است و بس!)
- سیاستمدار موفق کسی است که جسارت رسیدن به آنچه را که می خواهد داشته باشد.(آن هم با وعده های پوپولیستی، چنان که افتد و دونستی!). به قول استاد ما، رجال سیاسی یکدیگر را دوست ندارند. چون در صحنه سیاست و سیاست بازی رقیب هم هستند.(درست مثل عروس و مادر شوهر!)
- بعضی از سیاستمداران نوظهور، هیچ اعتقادی به اصل«گذشته چراغ راه آینده است»ندارند.(به همین علت در بین راه پر پیچ خم سیاست، سرشان به سنگ می خورد و باقی قضایا!)
- لبخند سیاستمدار، دلیل خوش اخلاقی او نیست. لبخند پوششی برای نقشه های بعدی اوست!(بیخود نیست که می گویند سیاستمداران جنس شان شیشه خرده دارد!)
- بعضی ها به خاطر معروفیت سیاسی می شوند، اما معروفیت هم افتاد نیفتاد دارد.(معروفیت چه آسان، محبوبیت چه مشکل!)
- راستش سیاستمدار داریم تا سیاستمدار!... سیاستمدار کهنه کار، کسی است که اول اندیشه می کند، بعد حرف می زند. سیاستمدار تازه کار، کسی که اول بلبل زبانی می کند، بعد به آنچه گفت می اندیشد. (اصولاً سیاستمداران در عرصه سیاست زیاد زر می زنند.
به ویژه تازه از راه رسیده ها. درحالی که به گفته حافظ:«هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد». و یا به گفته نظامی:«کم گوی و گزیده گوی چون در».
- سیاستمدار مغرور دوست ندارد که به او بیاموزند. زیرا خود را آموزنده می داند!(چه از خودراضی!)
- به نظر من، سیاسیون آینده، سیاسیون فکر و اندیشه اند. (آری و به این جمله فلاسفه بزرگ باور خواهند داشت که:«فکر ما سازنده زندگی ماست»).
- «مارک تواین»،نظر جالبی دارد. او معتقد است که سیاستمداران و پوشک بچه ها باید زود به زود عوض شود، هر دو به یک دلیل!(به ویژه سیاستمداران پا به سن گذاشته و زهوار در رفته!)
- به نظر من در این دوره و زمانه، سیاستمدار باید بوکسور حرفه ای باشد تا بتواند در مبارزات انتخاباتی، تمام رقبایش را یکی پس از دیگری در صحنه سیاست به راحتی ناک اوت کند.( راست گفتی... چون در جهان امروز، سیاست با ورزش قر و قاطی شده است. اکنون بسیاری از اهل ورزش و اهل سیاست قاطی کرده اند.)
-عجیب است! این روزها همه می خواهند سیاسی باشند و سیاسی نظر بدهند. بدون این که از فلسفه سیاسی چیزی بدانند! (خودمانیم، این نشان از بیکاری آدم هاست؛ به ویژه نسل جوان!)
- یک سیاستمدار تمامی خواه، معتقد است:«افرادی که رأی می دهند، در مورد انتخابات تصمیم نمی گیرند. افرادی که آرا را می شمارند، تصمیم می گیرند!»
- به نظر من، سیاستمدار کهنه کار و پیشه ورز(حرفه ای) به کسی گویند که پشت فرمان اتومبیلی نشسته و وقتی به دو راهی رسید، با زدن راهنمای سمت چپ، از سمت راست حرکت کند!(کلک نزد سیاستمداران است و بس!)
- سیاستمدار وقتی هدایت جامعه را در اختیار گرفت، باید در مورد پرسش های مردمش پاسخگو باشد؛ نه این که زیر سبیلی ردش کند.(درست مانند ابوی خدا بیامرزم که به پرسش هایی را که دوست نداشت، به جای پاسخ، اخم و تخم می کرد و ما هم جا می زدیم!)
- من در شگفتم، برخی سیاستمداران با این که سیاست خوبی ندارند، هواداران خوبی دارند.(لابد زبان پر چرب و نرمی دارند و در سخنرانی گروه های چپ و راست و میانه و ... را به خود جذب و هضم می کند!)
- راستش هنوز نمی دانم آیا سیاست صلح می آورد یا جنگ ؟( مسأله این است!)
اما آخرین دانشجو که سال آخر علوم سیاسی بود، به جای پاسخ، قطعه ای از شعر بالا بلند سهراب سپهری را با تبسم معنی داری زمزمه کرد که خالی از لطف نبود:
من قطاری دیدم که سیاست می برد
و چه خالی می رفت!
و خبرنگار با ذوق ما هم با الهام از آن، فی البداهه زمزمه کرد:
من قطاری دیدم مال مردم می برد
و چه پر هم می رفت!

شما چه نظری دارید؟