شنبه ۱۰ آبان ۱۴۰۴ - ۰۱:۲۳
نظرات: ۰
۰
-
[مسعود کاظمیان] ریسک‌های ساختاری ونزوئلا

اگر فشار نظامی و عملیات مخفی، منجر به سرنگونی نیکولاس مادورو شود، سؤال کلیدی این است: آیا ماریا کورینا ماچادو و ائتلاف اپوزیسیون قادر خواهند بود یک «انتقال بدون وقفه» را تضمین کنند؟

مسعود کاظمیان - روزنامه اطلاعات: 

مقدمه: پارادایم گذار در سیاست خارجی آمریکا

سیاست خارجی ایالات متحده در آستانه گذاری بنیادین از پارادایم اجماع پس از جنگ سرد، شاهد بازتعریف تلخ ابزارهای اعمال نفوذ است. بحران ونزوئلا، بیش از یک درگیری منطقه‌ای، به مثابه آزمونی سخت برای سنجش اصول نوین آمریکای تحت دکترین «اول آمریکا»در حال ظهور است.

این دکترین که می‌توان آن را به مثابه یک «دکترین مونروئه مدرن» بازخوانی کرد، نشان‌دهنده یک عقب‌نشینی استراتژیک از ایدئالیسم دموکراتیک به نفع منافع ملموس ژئوپلیتیک است. در این منظومه فکری، اهداف صریح سیاست داخلی نظیر کنترل مهاجرت در مرز جنوبی و تأمین دسترسی به منابع انرژی (به ویژه نفت) بر تعهدات فراگیر حقوق بشری و دموکراتیک ترجیح داده می‌شوند .

این چرخش، تقابل فاحشی را میان گفتمان رسمی و هدف واقعی رقم زده است: در حالی که واشنگتن، عملیات نظامی در کارائیب را در لفاف «مبارزه با تروریسم مواد مخدر» محصور می‌سازد، محاسبات عریان قدرت، هدف ژئوپلیتیک پنهان را آشکار می‌کند. هدف اصلی، نه صرفاً انهدام قایق‌های قاچاق، بلکه ایجاد اهرم قهری لازم برای سرنگونی دولت نیکولاس مادورو و بازپس‌گیری نفوذ استراتژیک از قدرت‌های رقیب، به‌ویژه چین و روسیه، در حیاط خلوت سنتی آمریکاست.

این تناقض در هدف‌گذاری، زمینه‌ساز چالش‌های عمیق مشروعیت‌زدا در سطح بین‌المللی است.در چارچوب دکترین اول آمریکا، هرگونه تحلیل صرفاً متغیرهای خارجی (فشار ایالات متحده) در خلأ ساختاری، از درک جامعیت و پیچیدگی ذاتی بحران بازمی‌ماند.

قدرت اجباری آمریکا، در وهله نخست با واقعیت ساختاری دولت نفتی ونزوئلا و میراث ماندگار چاویسم مواجه است؛ سیستمی که بقای خود را نه صرفاً مدیون حمایت‌های لجستیک خارجی، بلکه بر ساختارهای عمیق اقتصادی و اجتماعی حاصل از دهه‌ها نظریه وابستگی استوار کرده است. اقتصاد تک‌محصولی، هرچند این کشور را در برابر تحریم‌ها آسیب‌پذیر ساخته، اما در عین حال، شبکه‌های پیچیده توزیعِ رانت و وابستگی بوروکراتیک، ستون‌های پایداری درونی رژیم را تقویت کرده است. علاوه بر این، نخبگان اپوزیسیون  که اغلب متهم به اتکای بیش از حد به پشتیبانی‌های خارجی هستند ،فاقد انسجام درونی و مشروعیت فراگیر مردمی لازم برای تضمین یک انتقال قدرت منظم و مسالمت‌آمیز هستند. این تفرق در ساختار اپوزیسیون و تاب‌آوری ساختاری مادورو، بزرگترین تضمین رژیم برای مقاومت در برابر فشار خارجی است؛ زیرا نشان می‌دهد که اجبار خارجی، به جای یک انتقال سیاسی کنترل‌شده، تنها به بی‌ثباتی ساختاری خطرناک و آنارشی منطقه‌ای منجر خواهد شد.

ابزارهای اجبار و چالش‌های مشروعیت مطلق

تشدید تنش با به‌کارگیری ابزارهایی صورت گرفت که نشان‌دهنده گذار از فشار اقتصادی صرف به «گفتمانِ اجبار»با ابعاد نظامی برجسته است. این رویکرد، یادآور مفهوم قدیمی «دیپلماسی تفنگ بزرگ» است که در عصر کنونی، به واسطه فناوری‌های نظامی مدرن، بازخوانی شده است.استقرار ناو هواپیمابر هسته‌ایجرالد فورد در کارائیب، فراتر از یک مانور نیروی دریایی، یک اظهارنامه استراتژیک محسوب می‌شود.

این اقدام، نه برای مأموریت‌های سطح پایین ضد قاچاق، بلکه برای اعمال بازدارندگی قهری و ارسال پیامی قاطع به درون صفوف ارتش ونزوئلا طراحی شده است. همزمان، صدور مجوز «عملیات مخفی مرگبارCIA »نشان از گامی جسورانه در مسیر عملیات پنهان دارد؛ جایی که ابزارهای غیرمتعارف، برای ایجاد شکاف‌های داخلی و تسریع فروپاشی حکومت از درون، به کار گرفته می‌شوند. حملات موشکی مستقیم علیه قایق‌های متهم، که به مرگ ده‌ها نفر منجر شده، عملاً مفهوم «انتقال مجازات» را بدون طیِ تشریفات قانونی، نهادینه ساخته است.

تضعیف ارکان حقوقی و اصل حاکمیت

این اقدامات، چالشی بنیادین در مسیرِ مشروعیت داخلی و خارجی ایالات متحده ایجاد کرده است. نادیده انگاشتن قانون اختیارات جنگ از سوی رئیس‌جمهور و نفی حق کنگره برای اعلام جنگ، ارکان تفکیک قوا را تضعیف می‌کند.

به‌ویژه، اعلام متهمان به عنوان «رزمندگان غیرقانونی» در فضای غیرجنگی، نه تنها اصول دادرسی عادلانه را نقض می‌کند، بلکه اصل حاکمیت مطلق ونزوئلا را زیر سؤال می‌برد؛ اصلی که سنگ بنای نظم وستفالیایی محسوب می‌شود.این رویکرد یک‌جانبه، منجر به انزوای منطقه‌ای آمریکا شده است. مورد کلمبیا، متحد سنتی واشنگتن، بسیار گویاست: واکنش شدید گوستاو پترو، رئیس‌جمهور این کشور، به حملات نظامی و تحریم‌های پس از آن، به تغییر موضع آشکار کلمبیا و اعلام همبستگی با ونزوئلا و احتمال تبادل اطلاعات نظامی انجامید. این واگرایی، نشان‌دهنده فرسایش سریع ائتلاف‌های منطقه‌ای و ترجیح حفظ ثبات منطقه‌ای (توسط کلمبیا) بر همکاری‌های امنیتی دوجانبه است .

شبح مداخلات گذشته و افق سناریوهای آینده

تشدید تنش کنونی، با شبح مداخلات گذشته در آمریکای لاتین، پیوندی ناگزیر دارد. یافته‌های پژوهشی آکادمیک درباره پیامدهای مداخلات تحت حمایتCIA در دهه‌های پیشین، به مثابه یک هشدار ژرف عمل می‌کنند: این مداخلات به طور متوسط منجر به کاهش ۱۰ درصدی در درآمد سرانه و کاهش ۲۰۰ درصدی در شاخص‌های دموکراسی در کشورهای هدف شدند. این سابقه تاریخی گواهی می‌دهد که تثبیت هژمونی از طریق قدرت قهری، غالباً با هزینه تخریب ساختارهای اقتصادی و مدنی کشورهای تحت مداخله همراه بوده است.

تحلیل سناریو: سنجش ریسک بی‌نظمی

هر عملیات قهری، با دو سناریوی متضاد محتمل مواجه است که پیامدهای آن، فراتر از مرزهای ونزوئلا، نظم کلان منطقه‌ای را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد:

سناریوی اول: موفقیت اجباری و ریسک بی‌نظمیِ داخلی

اگر فشار نظامی و عملیات مخفی، منجر به سرنگونی نیکولاس مادورو شود، سؤال کلیدی این است: آیا ماریا کورینا ماچادو و ائتلاف اپوزیسیون قادر خواهند بود یک «انتقال بدون وقفه» را تضمین کنند؟ با توجه به نفوذ عمیق دستگاه امنیتی چاویستایی در ساختارهای قدرت، خلاء قدرت ناشی از سرنگونی می‌تواند منجر به فعال شدن «گروه‌های مسلح نیابتی»رژیم گردد. در این صورت، احتمال وقوع جنگ چریکی طولانی‌مدت با حضور شبه‌نظامیانColectivos و شورشیانELN کلمبیا وجود دارد. چنین وضعیتی، ثبات یک «دولت همسو» را به چالش کشیده و می‌تواند منجر به ایجاد یک «دولت شکست‌خورده»در مرزهای قاره گردد که پیامدهای آن از نظر موج‌های مهاجرتی و قاچاق، غیرقابل مدیریت خواهد بود .

سناریوی دوم: شکست در اجبار و تثبیت جبهه مقاومت

در صورت عدم موفقیت فشار نظامی در تضعیف صفوف فرماندهی ونزوئلا، این اقدام می‌تواند نتیجه‌ای معکوس به دنبال داشته باشد. تاریخ نشان می‌دهد که تهدید خارجی، اغلب منجر به تقویت انسجام داخلی رژیم‌های اقتدارگرا می‌گردد. در این سناریو، مادورو از گفتمان ضد امپریالیستی بهره‌برداری کرده و روابط خود را با روسیه و چین در ابعاد نظامی و اقتصادی تعمیق استراتژیک خواهد بخشید. این امر، نه تنها نفوذ آمریکا را تضعیف می‌کند، بلکه حضورِ استراتژیک رقبا را در مجاورت کارائیب و در حوضه نفتی ونزوئلا، به صورت دائمی تثبیت خواهد کرد. این وضعیت، شکست کامل دکترین اول آمریکا در تحقق اهداف ژئوپلیتیک اعلامی‌اش خواهد بود.

نتیجه‌گیری: هزینه نظم تحمیلی

تشدید نظامی آمریکا در ونزوئلا در سال ۲۰۲۵، نقطه عطفی در سیاست خارجی این کشور محسوب می‌شود؛ جایی که ملاحظات پراگماتیک منافع داخلی و رقابت قدرت‌های بزرگ، بر احترام به قواعد حقوقی و منطقه‌ای سبقت می‌گیرد.

پرسش کلیدی که در پایان این تحلیل پیش روی نخبگان و سیاست‌گذاران قرار می‌گیرد این است: آیا هزینه‌های ژئوپلیتیک و تاریخی رویکرد نظامی ترامپ، توجیه‌کننده منافع کوتاه‌مدت آمریکا در ونزوئلا است؟پاسخ محتمل تاریخ منفی است.

تلاش برای کسب دستاوردهای فوری (نظیر تغییر رژیم و دسترسی به نفت)، از طریق تضعیف عمدی ارکان نظم بین‌الملل و سوابق حقوقی، یک معامله زیان‌بار است. تاریخ روابط بین‌الملل گواهی می‌دهد که تثبیت هژمونی پایدار، نه با اتکای صرف به قدرت قهری، بلکه از طریق خلق مشروعیت و اجماع منطقه‌ای میسر می‌گردد. از این رو، استراتژی جایگزین باید بر دیپلماسی جامع منطقه‌ای، همکاری با قدرت‌های منطقه‌ای نظیر کلمبیا و برزیل، و تعهد شفاف به ارزش‌های دموکراتیک پایدار استوار باشد؛ نه صرفاً بر معاملات یک‌جانبه‌ای که شالوده نظم آینده را قربانی دستاوردهای لحظه‌ای می‌سازند. این تنها مسیر برای جلوگیری از تکرار خطاهای گذشته و خلق یک ثبات پایدار در نیمکره غربی است.

شما چه نظری دارید؟

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 / 400
captcha

پربازدیدترین

پربحث‌ترین

آخرین مطالب

بازرگانی