طه حسین فراهانی
محمدعلی جمالزاده (۲۳ دی ۱۲۷۰ –۱۷ آبان ۱۳۷۶) ،یکی از برجستهترین نویسندگان قرن چهاردهم هجری خورشیدی است که به دلیل سبک منحصربهفرد طنزآمیز و تأثیر عمیق بر داستاننویسی فارسی، به عنوان «پدر داستان کوتاه فارسی» شناخته میشود. زندگی او که بیش از یک قرن طول کشید، با تحولات تاریخی ایران گره خورده است؛ از انقلاب مشروطه تا جنگ جهانی اول و پس از آن...
در کوچهپسکوچههای اصفهان قدیم، کودکی زاده شد که بعدها کلماتش چون شمشیری برهنه بر پیکر سنتهای کهنه فرود آمد. «سید محمدعلی جمالزاده»، همچون یک قصهگوی کوچهبازاری که ضربالمثلها را چون مروارید از دل مردم بیرون میکشد؛ ادبیات فارسی را از برج عاج شاعرانه پایین آورد و به میان مردم برد. تصور کنید مردی که بیش از یک قرن زیست، از انقلاب مشروطه تا انقلاب اسلامی را از دور دید و با قلمش، طنز تلخ روزگار را چون شربتی شیرین به کام خوانندگان ریخت. او نه تنها پدر داستان کوتاه فارسی است، بلکه پلی است میان شرق و غرب؛ جایی که واقعگرایی اروپایی با روح ایرانی درهم میآمیزد.
جمالزاده، با داستانهایی چون:«فارسی شکراست»، ما را به خنده وامیدارد تا دردهای جامعه را ببینیم. دردهایی چون تعصب مذهبی،استعمارغربی و فساد اجتماعی. زندگیاش خودش یک رمان است: از اعدام پدر آزادیخواه تا زندگی ابدی در ژنو؛ جایی که کلماتش همچنان ایران را زنده نگه میداشت. این مقدمه، دریچهای است به دنیای او. جایی که ادبیات نه زینت است، بلکه ابزاری برای بیداری.
«محمدعلی جمالزاده» (۲۳ دی ۱۲۷۰ –۱۷ آبان ۱۳۷۶) یکی از برجستهترین نویسندگان قرن چهاردهم هجری خورشیدی است که به دلیل سبک منحصربهفرد طنزآمیز و تأثیر عمیق بر داستاننویسی فارسی، به عنوان «پدر داستان کوتاه فارسی» شناخته میشود. زندگی او که بیش از یک قرن طول کشید، با تحولات تاریخی ایران گره خورده است: از انقلاب مشروطه تا جنگ جهانی اول و پس از آن.
بر اساس تحلیلهای علمی، جمالزاده محصول دو جهان است –جهان سنتی ایرانی و جهان مدرن غربی–که این دوگانگی در آثارش به عنوان پلی برای نوسازی ادبیات فارسی عمل کرده است. او در اصفهان درخانوادهای متوسط و مذهبی زاده شد. پدرش سید جمالالدین واعظ اصفهانی، یک سخنران انقلابی بود که علیه استبداد قاجار سخن میگفت و در نهایت در سال ۱۲۸۷ توسط حاکم بروجرد، امیرافخم، و به دستور محمدعلی شاه قاجار اعدام شد. این رویداد که جمالزاده در نوجوانی شاهد آن بود، تأثیر عمیقی بر دیدگاه انتقادی او نسبت به قدرت سیاسی و مذهبی گذاشت.
جمالزاده تا ۱۲ یا ۱۳ سالگی در ایران ماند و سپس برای تحصیل به بیروت رفت. جایی که با ابراهیم پور داود و مهدی ملکزاده همدوره شد. در سال ۱۲۸۹ به اروپا مهاجرت کرد. ابتدا فرانسه، سپس سوئیس (لوزان) و دوباره فرانسه (دیژون)؛ جایی که دیپلم حقوق گرفت. جنگ جهانی اول او را به برلین کشاند. شهری که در آنجا به کمیته ملیون ایرانیان پیوست و با سیدحسن تقیزاده همکاری کرد. او مجله «رستاخیز» را در بغداد تأسیس کرد و با مجله «کاوه» (۱۲۹۵–۱۳۰۱) همکاری داشت، که تأکیدش بر آموزش مدرن و مبارزه با تعصب بود. از ۱۳۱۰ در ژنو ساکن شد و برای سازمان بینالمللی کار جامعه ملل کار کرد تا بازنشستگی در ۱۳۳۵.او دو بار ازدواج کرد: اول با ژوزفین سوئیسی (۱۲۹۳) و دوم با مارگرت اگرت آلمانی (۱۳۱۰).مرگش در ۱۰۵ سالگی در ژنو رخ داد، و اسناد و کتابخانه شخصیاش به ایران تحویل شد.
از منظر تحلیلی، زندگی جمالزاده، نشاندهنده تأثیر زندگی در غرب بر خلاقیت ادبی است. او بیش از ۸۰ سال خارج از ایران زیست، اما تحقیقاتش بر زبان فارسی و فرهنگ ایرانی تمرکز داشت. بر اساس تحلیل «کلوس وی. پدرسون»، دیدگاه مدرنیستی جمالزاده –تأکید بر فردیت، عقلانیت، نسبیت حقیقت و واقعیت –از تأثیر غربی ناشی میشود، اما عناصر فرهنگی-سیاسی ایرانی را نادیده نمیگیرد. او به زبانهای فرانسه، آلمانی و عربی مسلط بود و بسیاری از کتابها را به فارسی ترجمه کرد، که این امر ادبیات فارسی را غنی کرد.
آثار جمالزاده، نقطه عطفی در ادبیات فارسی است. نخستین کتابش «گنج شایان» بررسی وضعیت اقتصادی-اجتماعی ایران بود. اما شاهکار او مجموعه «یکی بود یکی نبود» است، که شش داستان کوتاه دارد و نخستین نمونه داستان کوتاه فارسی به سبک غربی محسوب میشود. داستان «فارسی شکر است» در این مجموعه، با طنز و زبان عامیانه، انتقاد از تعصب مذهبی و استعمار غربی را نشان میدهد. مقدمه این کتاب بیانیهای برای ادبیات مدرن است: تأکید بر بازتاب فرهنگ عامه و مسائل اجتماعی. آثار بعدی مانند «صحرای محشر»، «تلخ و شیرین»، «کهنه و نو»، «غیر از خدا هیچکس نبود»، «آسمان و ریسمان»، «قصههای کوتاه برای بچههای ریشدار» و «قصه ما به سر رسید» ادامه این سبک هستند. او همچنین آثاری تحقیقی مانند «تاریخ روابط روس و ایران»، «فرهنگ لغات عوامانه» و «طریقه نویسندگی و داستانسرایی» نوشت.
سبک نگارش جمالزاده، واقعگرایانه است: ساده، طنزآمیز، پر از ضربالمثلها و اصطلاحات عامیانه و انتقادی از جامعه. او نخستین نمونه واقعگرایی انتقادی غربی را با تمرکز بر مشکلات جامعه و مردم عادی به ادبیات فارسی آورد که تأثیر ماندگاری بر نویسندگان بعدی مانند صادق هدایت، صادق چوبک و هوشنگ گلشیری داشت. در داستان «بیل دیگ، بیل چغندر»، عادتها به عنوان نیروی کورکننده نشان داده میشود، و راوی از طریق دیدگاه یک ماساژور اروپایی، فرهنگ ایرانی را بهتر درک میکند. این سبک، ادبیات را دموکراتیک کرد: از زبان پیچیده به زبان مردم.
تأثیر جمالزاده بر ادبیات فارسی مدرن عظیم است. او همراه هدایت و علوی، بنیانگذار ادبیات داستانی معاصر است. مجموعه «یکی بود یکی نبود»، به گفته آرتور کریستنسن و منتقدان بعدی، نقطه عطفی در معرفی تکنیکهای مدرن داستاننویسی به ادبیات فارسی است. تحلیل حمید رضایی یزدی پیشنهاد میکند که جمالزاده، نه تنها ژانر غربی را وارد کرد، بلکه آن را با سنتهای ایرانی ادغام کرد و مدرنیته ادبی ایرانی را بازتعریف کرد. او سه بار نامزد نوبل ادبیات شد (۱۳۴۴ توسط ریچارد ان. فرای، ۱۳۴۶ توسط احسان یارشاطر، ۱۳۴۸ توسط جس پیتر اسموسن) و در ۱۳۴۸ نزدیک به بردن بود، اما نبرد.
تحقیقات محققین نشان میدهد که زندگی در غرب برای جمالزاده هم الهامبخش بود (دیدگاه جهانی) و هم مانع (شناختهنشدن در ایران). او در احیای ادبیات عامیانه نقش داشت: با ادغام تکنیکهای غربی و فارسی، داستان کوتاه مدرن را مرتبط با خوانندگان معاصر کرد. تحلیل فرهنگی نشان میدهد که آثارش پلی میان نقد اجتماعی و زیباییشناسی واقعگرا است. مراودات او با باستانی پاریزی و ستوده، شبکهای از روشنفکران ساخت که ایدهها را زنده نگه داشت.
از دیدگاه علمی، جمالزاده ادبیات را به عنوان ابزار تغییر اجتماعی قرار داد. «محمدعلی اسلامی ندوشن» تأکید میکند که سبک منسجم و صدای روایی او، پایههای دموکراسی ادبی را در روایت فارسی گذاشت. او علیه تعصب مذهبی و دخالت غربی جنگید، که در آثار پس از دهه ۱۳۲۰ ادامه یافت، هرچند برخی منتقدان آثار دیرینهاش را فاقد نوآوری اولیه میدانند. تحقیقات اخیر، نقش او در احیای ادبیات عامیانه را برجسته میکند.
محمدعلی جمالزاده، نه تنها داستان کوتاه را مدرن کرد، بلکه ادبیات فارسی را از سنت به مدرنیته برد. زندگی خارج از ایران از او، میراثی از طنز انتقادی و واقعگرایی به جا گذاشت که نویسندگان نسلهای بعد را الهام بخشید. او نشان داد که کلمات میتوانند علیه جهل و ستم بجنگند، و امروز، در جهانی که ادبیات هنوز صدای مردم است، جمالزاده زنده مانده. اگر ادبیات فارسی امروز پر از داستانهای اجتماعی است، بخشی مدیون این مرد است – مردی که از ژنو، ایران را نوشت.

شما چه نظری دارید؟