سه‌شنبه ۲۰ آبان ۱۴۰۴ - ۰۱:۰۹
نظرات: ۰
۰
-
[جلال رفیع] ملکوتی و ناسوتی؟

وقتی سال‌ها بعد، همه از «فتوای جدید درباره آلات مشترکه و منافع محلّله موسیقی» سخن می‌گفتند، برخی از اهل شریعت با انگیزة دفاع از خلوص معتقدات خویش نسبت به آنچه می‌شنیدند، موضع‌گیری می‌کردند و زبان به انتقاد می‌گشودند.

 جلال رفیع = ضمیمه ادب و هنر روزنامه اطلاعات| روزی در سال‌های پیش از  انقلاب، برای شرکت در مجلس روضه‌خوانی به خانه دوستی رفته بودیم که ارادت به اهل بیت داشت، اما گاهی نیز به ویژه در خلوت خویش نی‌ می‌نواخت. سخنرانی که دعوت شده بود، از در وارد شد. چشمش افتاد به نی خاموشی که در گوشه طاق اتاق، نگران بر دیوار تکیه داده بود.

سخنران، پیش از آن‌که روی صندلی بنشیند، مستقیم به همان سوی رفت، نی را برداشت، بر زانو نهاد، بندبند آن را با توکل بر خداوند تبارک و تعالی شکست، از هم جدا کرد و از در به دور انداخت. آنگاه با خیال راحت و وجدان آسوده بر صندلی نشست و سخن گفتن را آغاز کرد. جای مولانا خالی بود: 

بشنو از نی چون حکایت می‌کند 
 و ز جدایی‌ها(!) شکایت می‌کند 

فراموش نمی‌کنم که روزی دیگر نیز در کانون بحث و انتقاد دینی مشهد ، همراه با دبیرستانی‌ها و دانشگاهی‌ها نشسته بودم و به پاسخ‌هایی که در برابر پرسش‌های کتبی بیان می‌شد، گوش سپرده بودم. سؤال یکی از پرسشگران به مسأله موسیقی مربوط می‌شد.(حضرت آقای ابطحی) سخنران فاضل و پاسخگوی با ذکر روایتی از کتابی چنین گفت: 

«علی علیه‌السلام از گذر گاهی عبور می‌کرد. مردی طبل می‌زد. امام پیش آمد و به طبال گفت: می‌دانی طبل به تو چه می‌گوید؟ زبان طبل را می‌فهمی؟ عرض کرد: خیر! حضرت فرمود: این طبل، خطاب به تو حرفی برای گفتن دارد. گوش کن: 

ستندم ستندم ایا صاحبی 
ستدخل جهنم ایا ضاربی»

به زودی پشیمان خواهی شد ای صاحب من

و به زودی وارد جهنم خواهی شد ای ضارب من!

پس از پایان یافتن جلسه، یکی از شرکت‌کنندگان (به اصطلاح) اشکال کرد، یا اشکال گرفت. پرسید: مگر طبل می‌تواند به زبان فصیح عربی حرف بزند و شعر بگوید و وزن و قافیه را هم رعایت کند؟! 
بگذریم از این که آن روز، پای چه بحث‌های دیگری در باب صحّت و اعتبار سند روایت و همچنین درباره ولایت تکوینی و قدرت درک زبان موجودات (نظیر قدرت سلیمان حشمت‌الله) و نیز در مورد زبان قال و زبان حال و بررسی احتمالات مختلف به میان آمد.

اما ذکر همین مقدار کافی بود که آن سخنران فاضل و پاسخگوی، به نیمة دیگر حدیث اشاره کند: سرانجام، امام علیه‌السلام آن طبل را از دست طبّال بیرون آورد و با تیغ (شمشیر یا خنجر) پاره پاره کرده، دور ریخت. بدین ترتیب، در ذهن و زبان حاضران، مشکل دو تا شد! 

و گردش روزگار چنان شد که فرزند فاضلِ خود ایشان، پس از انقلاب، مدیر رادیو و مسئول پخش موسیقی در «مرکز تولید صدا» در میدان ارگ شد و از نخستین رهبر انقلاب برای موسیقی و آلات موسیقی فتوای کارگشا گرفت. 

در واقع، ما با چنان پیش گفته‌ها و پیش‌نوشته هایی بود که پای به دوران انقلاب گذاشتیم. کتاب‌های قابل توجهی را به یاد دارم که پیش از آن در همین باب، یعنی در ذمّ مطلق موسیقی، با عنوان‌هایی از قبیل: «اسلام و موسیقی» و «موسیقی از نظر دین و علم» منتشر شده بود.

حتی با وجود روایاتی که مجلس عروسی را مستثنی دانسته، بسیاری از مسأله‌گویان و توضیح‌دهندگان مسائل شرعی، وقتی از دف و دایره سخن می‌گفتند، تاکید می‌کردند که باید عاری از حلقه‌های کوچک فلزی آویخته بر آن باشد. معمولاً  متدینان جامعة ما نه فقط دف و دایرة حلقه به گوش، بلکه دف و دایرة بدون هرگونه حلقه و  آویخته را نیز برنمی‌تافتند.

شبی در مجلس عروسی یکی از خویشاوندان دهه چهلم شمسی، نشسته بودیم. مردان مجلس در سکوت مطلق فرو رفته بودند. مجلس زنانه هم در جایی دیگر و دورتر برپا بود و هیچ صدایی از آنجا نیز به گوش نمی‌رسید. مدتی گذشت. یکی از حضار که خدایش بیامرزاد، ناگهان سکوت را شکست و با صدای بلند و جدّی و حسرت‌آلود گفت: «عذر می‌خواهم، دور از جان همه، تصادفاً بنده امشب به یک مجلس ترحیم هم دعوت شده بودم. کاش به آنجا می‌رفتم. چون در آنجا سر و صدای بیشتری هست!» 

چنین بود که وقتی سال‌ها بعد، همه از «فتوای جدید درباره آلات مشترکه و منافع محلّله موسیقی» سخن می‌گفتند، برخی از اهل شریعت با انگیزة دفاع از خلوص معتقدات خویش نسبت به آنچه می‌شنیدند، موضع‌گیری می‌کردند و زبان به انتقاد می‌گشودند. هر چند بسیاری از اهل هنر نیز به چنین فتوایی پناه می‌بردند تا از بار سخت و سنگین تهمت‌هایی که بر دوش می‌کشیدند، بکاهند. 
با این همه، حتی همین فتوای به صورتِ پناهگاه درآمده برای برخی از اهل بیت هنر، مورد قبول همگان (همه آنان که خود را از اهل بیت فقه و شرع می‌دانستند) قرار نگرفت. 

بنابراین، متن فتاوای مغایر و متضاد با آن نیز که از سوی برجستگان و نام آوران دیگر در همین حوزه صادر شده بود و موسیقی را مؤکداً  به طور مطلق، تمام عیار (با استثنای بسیار نادر و اصلاً خارج از تعریف موسیقی و شاید شبیه به استثنای منقطع!) حقیقتاً حرام می‌دانست، همزمان منتشر شد.

خود نگارنده، بارها در خانة برخی از معتقدان به همین فتاوا (تحریم کامل و بدون تفکیک و تقسیم)، جای رادیو و تلویزیون پس از انقلاب اسلامی را یا خالی خالی دیده است و یا پُر؛ اما خاموش خاموش! 

و البته همین نگارنده در پای منبر بعضی از واعظان نیز نشسته و شنفته است که نه فقط «نظریه تفکیک» در انواع موسیقی را قبول نداشته‌اند، بلکه رسماً و نه اسماً به نقادی فتوا و صاحب فتوا پرداخته‌اند. گاه حتی با لحن و لسان تند و تیز و گاهی نیز با تمسّک به «الکنایه ابلغ من التصریح»، کنایه آشکارتر از نام بردن! 

آن روز (آخر دهه شصت و ابتدای دهه هفتاد)، جناب سخنران در مسجد کوچه شرقی خیابان ری، در مجلس ترحیم یکی از «پیرغلامان هیأت عزاداری»، در حضور جمع کثیری از مردم و مسؤولان و همکسوتان خویش می‌گفت:«بعضی‌ها تنبک را به نوع حلال و حرام تقسیم کرده‌اند. نه آقاجان!... ما استغفرالله تنبک ملکوتی و تنبک ناسوتی نداریم، همه‌اش حرام اندر حرام است.

خدا مگر نعوذبالله معشوق ماست که برایش خال و لب و چشم بیمار فرض کرده‌ایم؟ رابطه ما و خدا رابطه عبد و مولاست، نه نستجیربالله عاشق و معشوق!... تا کی برخی از ما می‌خواهند فلسفه یونانیان و عرفان بوداییان و افکار «ممیت الدّین عربی!» را با مهر اسلام و حوزه امام صادق علیه‌السلام ترویج کنند؟!» (البته سخنران زبان تندتری داشت، ما ترجمه کردیم!).

شما چه نظری دارید؟

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 / 400
captcha

پربازدیدترین

پربحث‌ترین

آخرین مطالب

بازرگانی