ابوالقاسم قاسمزاده - روزنامه اطلاعات: از سال ۱۹۰۸ که شرکت متعلق به ویلیام دارسی (۱۸۴۹ - ۱۹۱۷) کارآفرین، بازرگان و صنعتگر بریتانیایی ذخایر نفتی ایران را کشف کرد و بعد به دلایلی آن را به دولت انگلستان واگذار نمود، انگلیسیها محور اصلی سیاستورزی خود در این سرزمین را بر «غارت» ذخایر نفتی ما قرار دادند؛ سیاستی که تا امروز همچنان بر سراسر منطقه خلیج فارس که مرکز تولید و مصرف انرژی جهان است، سیطره دارد. نفت و فرآوردههای آن محور اصلی مورد توجه کشورهای توسعهیافته و بهویژه دولتهای غربی است. این دوره مهم و مؤثر طولانی را همراه با تلاطمهای آن باید بهخوبی درک و این شناخت تاریخی را به نسل امروز منتقل کرد. در این گذر تاریخی است که ساعد مراغهای (۱۲۶۰ ـ ۱۳۵۲ش) ـ سیاستمدار مشهور چند دهه پیش ـ کتابی نوشت با نام «نفت یا سیلاب ایران».
امروزه هم نفت و مشتقاتش در چگونگی تبیین سیاست و روابط چندجانبه دولتها، محوریت عمده دارد و مسائل مرتبط با آن، در صدر ارزیابیهای اقتصادی و سیاسی و روابط بینالمللی قرار دارد.
به یاد دارم در سالهای نخست پیروزی انقلاب اسلامی ایران، بسیاری از رسانههای جهان و بهویژه کشورهای غربی، پرسش اصلیشان از حکومت تازهتأسیس ایران این بود که: جمهوری اسلامی چه سیاست و برنامهای درباره نفت در پیش خواهد گرفت؟ سالها بعد، برخی مفسران سیاسی غربی نوشتند علت اصلی جنگ دولت بعثی عراق به رهبری صدام علیه ایران، در راستای بازپسگیری سلطه غرب بر «نفت و آینده انرژی در جهان» بود! بر پایه چنین نگرشی بود که با حمایت همهجانبه غرب، جنگی هشت ساله بر جمهوری نوپای اسلامی ایران تحمیل شد.
دیری نگذشت که جمعی از مفسران سیاسی غرب در شرح و تفسیر جنگ تحمیلی علیه ایران، نوشتند: اشتباه راهبردی (استراتژیک) صدام، تهاجم درازمدت علیه جمهوری اسلامی ایران نبود، بلکه مهمتر از آن، تجاوز به کویت و تصرف یکباره آن طی چند ساعت بود که همه معادلات آن زمان را بههم ریخت؛ سرزمین کوچک، اما ثروتمندی که سیاستمداران عراقی چهبسا از زمان تشکیل، آن را بخشی از استان بصره و درواقع «عراق بزرگ» میدانستند؛ اما این صدام بود که در پی ناکامی از تهاجم بیحاصل به ایران، جرأت کرد تا آن اختلاف نظری را به عمل بیاورد و با تصرف برقآسای کویت، کار را برای همیشه یکسره کند؛ اما به یکباره اوضاع منطقه دگرگون شد.
اولین نکته در این گزاره تاریخی، لزوم آگاهی دولتها و ملتهای منطقه از گذشته خویشتن است. این آگاهی موجب کسب تجربه لازم از این دوران و اطلاع درست از منافع ملی و منطقهای خواهد شد. درک واقعبینانه از تاریخ است که به ملتهای منطقه نشان میدهد دشمن واقعی آنها کیست تا بتوانند در برابرش بایستند و موضع درستی اتخاذ کنند و دوست راستینشان کیست تا از تقابل با او پرهیز کنند.
وقایع دوساله اخیر در غزه، برای هر منصفی مشخص ساخت اسرائیل و دولت سلطهجو (وبه عبارتی «هژمونیطلبِ») صهیونیستی، دشمن اصلی همه کشورهای منطقه است. بهویژه که اکنون نژادپرستی به نام ترامپ ـ در جایگاه رئیسجمهور امریکا ـ کلید سلطه بر کشورهای خاورمیانه را به «نتانیاهو» سپرده است که آشکارترین تعریف و توصیف از او در اغلب مجامع سیاسی و فکری غرب، نژادپرست بلامنازع جنایتکار است!
با توجه به این واقعیات است که سخنان شاهزاده سعودی، ترکی الفیصل اهمیت خاصی مییابد. او که رئیس پیشین سازمان اطلاعات عربستان است، پریروز طی سخنانی در «اجلاس خاورمیانه و آفریقای مؤسسه میلکن» در نشست بینالمللی ابوظبی گفت: «برخلاف تصور رایج، این رژیم صهیونیستی است که ثبات منطقه را تهدید میکند، نه ایران.» و تصریح کرد: «کاملا روشن است که اسرائیل دردسرساز است و باید آمریکا مهارش کند.» آنگاه با اشاره به تجاوزات پی در پی رژیم صهیونیستی به لبنان، غزه و سوریه گفت: «این اقدامات نشان میدهد که این رژیم دچار غرور و سرمستی قدرت شده و مهار نشده است. بمباران روزانه سوریه، غزه، کرانه باختری و لبنان، هیچ شباهتی به صلحآفرینی در منطقه ندارد. من هشدار میدهم که رفتار رژیم صهیونیستی و ناتوانی جهان در حل مسئله فلسطین، میتواند زمینهساز ظهور جریانهای افراطی جدید شود.»
الفیصل به حمله رژیم صهیونیستی به هیأت مذاکرهکننده حماس در قطر نیز اشاره کرد و گفت: «این حمله هشداری جدی بود که نشان داد سامانه مشترک دفاع هوایی شورای همکاری خلیج فارس (GCC) باید برای دفاع از خود متحد شود و یکپارچه عمل کند.» همچنین گفت: «آشوب و ناامنی در منطقه، ایجاب میکند موضوع تسلیحات اتمی به صورت همهجانبه برررسی شود؛ زیرا در این منطقه همین حالا یک کشور دارای سلاح هستهای داریم و آن اسرائیل است؛ اما هیچکس دربارهاش صحبت نمیکند! بهترین راهحل، ایجاد منطقه عاری از سلاحهای کشتار جمعی
است.»
شایان یادآوری است او که بیش از دو دهه ریاست دستگاه اطلاعاتی عربستان را بر عهده داشت و مواضع بسیار تندش علیه جمهوری اسلامی ایران معروف است، در پی حمله امریکا و اسرائیل به سه مرکز هستهای ایران، در مقالهای که در وبسایت اماراتی «نشنال» منتشر کرده، نوشت: «اسرائیل بمبهای اتمی دارد که نقض پیمان منع گسترش سلاحهای هستهای است.علاوه بر این، به آن پیمان نپیوسته و خارج از حوزه صلاحیت آژانس بینالمللی انرژی اتمی باقی مانده و هیچکس از تأسیسات هستهایاش بازرسی نکرده است. کسانی که حمله اسرائیل علیه ایران را با استناد به اظهارات رهبران ایران که خواستار نابودی اسرائیل هستند، توجیه میکنند، اظهارات نتانیاهو را از زمان تصدی نخستوزیری در سال ۱۹۹۶ که خواستار نابودی دولت ایران بود، نادیده میگیرند!»
بن فیصل در ادامه مقالهاش آورده بود: «ترامپ به ارتش امریکا چراغ سبز نشان داد تا سه سایت هستهای در ایران را بمباران کند. پس از انجام این کار، وسوسههای نتانیاهو و ادعاهای او مبنی بر موفقیت در حمله غیرقانونیاش به ایران را پذیرفت. ترامپ نباید از استانداردهای دوگانه پیروی کند. نظم بینالمللی مبتنی بر قانون که غرب آن را ترویج میکند، در وضعیت هرج و مرج قرار دارد و ما در جهان عرب از این امر مصون نیستیم.»
این جمله او در آن مقاله، به یادماندنی است که: «اگر در دنیا عدالت حاکم بود، ما شاهد حمله آمریکا به دیمونا [سایت هستهای] اسرائیل بودیم، نه ایران: لوکان فی عالم یسوده العدل، کنّا شهدنا قصفاً أمریکیاً عَلی دیمونا الإسرائیلی بدلاً من إیران!»
وقایع غزه و رفتار مقتدرانه ایران نشان داد که در طی این سالها، آن چهره غولآسایی که از ایران ساخته بودند تا کشورهای منطقه بترسند و هر چه بیشتر به دامان غرب پناه ببرند، چقدر با واقعیت ناسازگار است.