حمید یزدان پرست - ضمیمه فرهنگی روزنامه اطلاعات| ابوریحان بیرونی (۳۶۰ ـ ۴۴۰ق) در آثارالباقیه مینویسد: اولین ماه پارسیان فروردین است. نخستین روز آن نوروز است که اولین روز سال نو است و این روز با دخول خورشید به برج سرطان... مطابق بود... [همراه با] برآمدن شکوفهها و برگآوردن درختان تا هنگام رسیدن میوهها و تمایل حیوانات به تناسل و آغاز نو. این بود که نوروز را دلیل پیدایش و آفرینش جهان دانستند و گفتهاند: در این روز بود که خداوند افلاک را... به گردش درآورد و ستارگان را... متوقف گردانید و خورشید را... آفرید... و آغاز شمارش از این روز شده و گفتهاند خداوند عالم سفلی را در این روز آفرید و کیومرث در این روز به شاهی رسید و این روز جشن او بود که به معنای عید اوست. و نیز گفتهاند: خداوند در این روز خلق را آفرید و این روز و مهرگان تعیین کنندة زمان هستند...
عبدالصمد بن علی در روایتی که آن را به جد خود ـ ابن عباس ـ میرساند، نقل میکند: در نوروز، جامی سیمین که پر از حلوا بود، برای پیغمبر(ص) هدیه آوردند. حضرت پرسید: «این چیست؟» گفتند: «امروز روز نوروز است.» پرسید که: «نوروز چیست؟» گفتند: «عید بزرگ ایرانیان است.» فرمود: «آری، در این روز بود که خداوند عسکره را زنده کرد.» پرسیدند: «عسکره چیست؟» فرمود: «عسکره هزاران مرده بودند که از ترس مرگ، ترک دیار کردند و سر به بیابان نهادند و خداوند به آنان گفت: "بمیرید" و مردند، سپس آنان را زنده کرد و ابرها را فرمود که به آنان ببارد؛ از این روست که پاشیدن آب در این روز رسم شده است.» سپس از آن حلوا تناول کرد و جام را میان اصحاب خود قسمت کرد و گفت: «کاش هر روزی برای ما نوروز بود!» (ترجمه آثارالباقیه، ص۳۲۴ـ۳۲۵).
در متون دیگر، این حکایت (بدون بخش آبپاشی) به امامعلی(ع) نسبت داده شده است؛ از جمله مناقب آل ابیطالب (ج۱، ص۳۷۸). الحطاب الرعینی (درگذشتة ۹۵۴ق) در مواهب الجلیل (ج۶، ص۵۰۰ـ۵۰۱) مینویسد: «ألنّیروز هو اول یومٍ من السنۀ القبطیّه و السُریانیه و العجیمه و الفارسیه و معناهُ الیوم الجدید...: نوروز نخستین روز از سال قبطی، سُریانی، عجمی و پارسی (ایرانی) است، به معنای روز نو که نزد پارسیان شش روز است. نخستین روزش آغازین ماهِ سال است و آن را نوروز خاصه مینامند و ششمین روز را نوروز عامه و نوروز بزرگ.»
فقعانی (د ۸۵۵ق) هم مینویسد: «نوروز فُرس روز نزول خورشید در برج حَمَل است و پیوسته میان دوازدهم و سیزدهم آذار قرار دارد.» (الدرّ المنضود، ص۱۸). شهید ثانی و جمعی دیگر نیز مینویسند: «نیروز الفرس، یوم نزول الشمس فی الحَمَل و هو الاعتدال الربیعی.» (شرح اللمعه، ج۱، ص۶۸۶) و...
در تاریخنامة طبری آمده است: «چون جمشید مُلکِ جهان بگرفت و همه خلق او را فرمانبردار شدند،... تاج بر سر نهاد، داد به میان خلق بگسترد و بر دین ادریس بود. و چنین گویند که سلاح کردن، او آورد... کرباس او آورد و ابریشم و قز و رنگهای الوان. و دیوان را فرمود تا گرمابهها نهادند و غواصی کردند و گوهرها از دریاها برآوردند و مردمان را بیاموخت و راهها نهادند از شهر به شهر. و این گچ و سپیداب و رنگها آورد، و این اسپرغمها و بویها ـ چون عود و مشک و کافور و غالیه ـ رسم او آورد. و همه مردمان را چهار گروه کرد... و چنین روز که به مظالم بنشست، روز هرمزد بود از ماه فروردین، پس آن روز "نوروز" نام کردند و تا اکنون سنت گشت.» (ج۱، ص۹۰ـ۹۱).
از ابنعباس روایت شده: قرار حضرت موسی(ع) با جادوگران مصر در روز نوروز بود. (تاریخ مدینه دمشق، ج۶۱، ص۶۵). از ابوهریره روایت شده است انگشتر گمشدة حضرت سلیمان(ع) [که سبب تمکین موجودات از او میشد،] در روز نوروز پیدا شد: کان الیوم الذی ردّ الله تعالی الی سلیمان خاتمه، یوم النّیروز. (همان، ج۳۲، ص۲۶۱). و اینک اخباری چند:
۱ـ امام احمد بن حنبل (د۲۴۱ق) به نقل از انس [بن مالک] مینویسد: هنگامی که پیامبر(ص) وارد مدینه شد، آنها دو روزِ [مهم و عید] در عصر جاهلیت داشتند که در آن به بازی میپرداختند. حضرت فرمود: «انّ الله تبارک و تعالی قد اَبْدَلکم بهما خیراً منهما: یَوم الفطر و یوم النّحر: خدای متعال این دو را با دو چیز بهتر برایتان عوض کرد: روز فطر و روز قربان.» (مسند احمد، ج۳، ص۱۰۳) و نیز: جامع الصغیر
(ج۲، ص۲۵۳)، کنزالعمال (ج۸ ، ص۵۴۸).
در برخی روایات به جای «یوم النّحر»، «یوم الأضحی» آمده که باز به همان معنی است: سنن ابیداود (ج۱، ص۲۵۳)، مستدرک حاکم (ج۱، ص۲۹۴)، عونالمعبود (ج۳، ص۳۴۱). در برخی روایات گویندة بخش نخست خبر نیز خود حضرت است؛ مثلاً الجامع الصغیر (ج۲، ص۲۵۳) و جایی هم دارد که حضرت از مردم مدینه میپرسد: «این روزها چیستند؟» پاسخ میدهند: «در عصر جاهلیت (یعنی پیش از اسلام) در آن بازی میکردیم.» (مستدرک حاکم، ج۱، ص۲۹۴).
۲ـ مناوی (د۱۳۳۱ق) در فیضالقدیر که شرح جامع الصغیر است، در توضیح این دو روز مینویسد: «هما یوم النّیروز و المهرجان: این دو روز، نوروز و مهرگان هستند.» (ج۴، ص۶۶۹). پیش از او عظیمآبادی (د۱۳۲۹ق) نیز در عون المعبود که شرح سنن ابیداود است، همینگونه تعبیر کرده است (ج۳، ص۳۴۲). در روایتی که صاحب مستدرکالوسائل (ج۶، ص۱۵۳) به نقل از قطب راوندی در لباللباب آورده، به نظر میرسد این توضیح جزئی از متن حدیث قرار گرفته باشد: عن رسولالله(ص): «انّ الله اَبدلکم بیومین، یومینِ: بیوم النیروز و المهرجانِ، الفطرِ و الأضحی».
۳ـ در متون متعددی آمده است که در نوروز برای امام علی(ع) هدیه بردند و حضرت پذیرفت و سبب را پرسید؛ از جمله ابنسیرین میگوید: أتی علی بهدیۀ النّیروز. فقال: «ما هذه؟» قالوا:
«یا امیرالمؤمنین، هذا یوم النیروز»، قال: «فاصنعوا کل یوم نیروز: پس هر روز را نوروز کنید.» (السنن الکبری، ج۹، ص۲۳۵) و من لایحضره الفقیه (ج۳، ص۳۰۰) که به صورت «اصنعوا لنا کل یوم نیروزا» آورده است و عیناً در وسائلالشیعه (ج۱۷، ص۲۸۸).
۴ـ امام بخاری (د۲۵۶ق) روایت میکند برای حضرت فالوذج (پالوده) بردند و این پرسش و پاسخ شد که فرمود: «فَنیروزا کلّ یوم: هر روز را نوروز کنید.» (التاریخ الکبیر، ج۴، ص۲۰۱) و به صورت «نیروزنا کل یوم: هر روز را برایمان نوروز کنید» هم آمده است؛ از جمله در کنزالعمال (ج۱۴، ص۱۸۰)، وسائلالشیعه (ج۱۲، ص۲۱۴) و به صورت «نوروزنا...» (همان، ج۸۷، ص۲۸۸). عبارت قبلی در میزانالحکمه (ج۳، ص۲۱۹۷) با این افزوده آمده است: «و کل یوم لایُعصی الله فیه، فهو یوم عید: هر روزی که در آن گناهی نشود، عید است.» جمله آغازین حضرت به این صورت هم گزارش شده است: «لیکن کل یوم نیروزا: باید که هر روز نوروز باشد.» (الفایق، ج۳، ص۱۲۰۳).
قاضی نعمان (د۳۶۳ق) مضمون فوق را به این شکل روایت کرده است: «فنیروزا إن قدرتُم کلّ یوم: اگر میتوانید، هر روز را نوروز کنید» و بعد خودش توضیح میدهد: «یعنی تهادوا و تواصلوا فی الله: برای خدا به هم هدیه بدهید و پیوند برقرار کنید.» (دعائم الاسلام، ج۲، ص۳۲۶). ابن ابیالحدید بدین صورت روایت میکند: حضرت خندید و فرمود: «نوروزا لنا فی کل یوم إن استَطعتم: اگر میتوانید، هر روز را برای ما نوروز کنید.» (شرح نهجالبلاغه، ج۱۱، ص۲۴۸).
۵ ـ خطیب بغدادی (د۴۶۳ق) از قول اسماعیل بن حماد نوه امام ابوحنیفه ـ پسر نعمان بن ثابت بن نعمان بن مرزبان ـ «من ابناء فارس الاحرار: از پارسیزادگان آزاده» (یعنی ایرانی) مینویسد: «جدم (ابوحنیفه) در سال ۸۰ دنیا آمد. ثابت خردسال بود که نزد علی بن ابیطالب رفت و او برای ثابت و فرزندانش دعا کرد و برکت خواست و ما امیدواریم که خداوند دعای او را در حق ما برآورده باشد.»
خطیب میافزاید: نعمان بن مرزبان همان کسی است که در روز نوروز به علی بن ابیطالب فالوده هدیه کرد و او فرمود: «نوروزنا کل یوم: هر روز را برایمان نوروز کنید.» گفته میشود که نعمان در روز مهرگان چنین کرد و حضرت فرمود: «مَهْرِجونا کلّ یوم: هر روز را برای ما مهرگان کنید.» (تاریخ بغداد، ج۱۳، ص۳۲۷)، تهذیبالکمال (ج۲۹، ص۴۲۳) و سیر اعلامالنبلاء (ج۶، ص۳۹۵). همین ماجرا به صورت خلاصهتر و با عبارت «نیروزنا... مهرجونا...» در المستفاد (ج۲، ص۱۲۳) آمده است و به صورت «نوروزنا... مهرجونا» در الانساب (ج۲، ص۳۷) و تنها به صورت «مهرجونا کل یومٍ هکذا: هر روز را همینگونه برای ما مهرگان کنید»، در حاشیه ردالمحتار (ج۱، ص۶۸) آمده است. در تمام نهجالبلاغه (ج۵، ص۴۴) با مآخذ متعدد آمده که حضرت پس از این فرمایش، انگشتش را در ظرف فرو برد، سپس بیرون آورد و از آن نخورد و تنها چشید و فرمود: «طیّبٌ طیبٌ، و ما هو بحرام، ولکن أکرهُ ان اُعَوِّدَ بما لم اُعودْها: خوب است خوب است، حرام نیست؛ اما دوست ندارم خود را به چیزی عادت دهم که به آن عادت ندارم.» نیز در الحیاۀ (ج۲، ص۲۶۳)، بحارالانوار (ج۴۰، ص۳۲۷) و (ج۶۳، ص۳۲۳) با اندکی تفاوت، مستدرکالوسائل (ج۱۶، ص۲۹۹)، مناقب آل ابیطالب (ج۱، ص۳۶۸)، حلیةالابرار (ج۲، ص۲۳۳) و...
۶ـ ابن عساکر (د۵۷۱ق) مینویسد: نوروز یا مهرگان بود که علی به رحبه (جایی در کوفه) آمد و عدهای از دهگانان (ملّاکان، خوانین) آمدند و هدایایی آوردند. قنبر گفت: «ای امیر مؤمنان، تو مردی هستی که پول در دستت نمیماند، در حالی که خانوادهات نیز از این اموال بهرهای دارند.
من در یک گونی چیزهایی برای شما گذاشتهام.» پرسید: «چی؟» گفت: «برو ببین چیست.» حضرت وارد خانه شد، دید جوالی است پر از ظرفهای زرین و سیمین و آب طلا داده شده. گفت: «مادرت به عزایت بنشیند! میخواستی آتش بزرگی به خانهام بیندازی.» سپس آنها را وزن کرد و به هر رئیس طایفهای بهرهای داد و بیتی خواند و فرمود: «لاتغرینی، و غرّی غیری: [ای دنیا،] فریبم مده و کسی جز من را بفریب!» (تاریخ مدینه دمشق، ج۴۲، ص۴۷۷ـ۴۷۸) و کنزالعمال (ج۱۳، ص۱۸۱ـ۱۸۲).
۷ـ با اینهمه، بخاری از قول دینار مینویسد: «ان علیاً کان لایقبل هدیۀ النیروز: علی هدیه نوروزی نمیپذیرفت» (التاریخ الکبیر، ج۱، ص۴۱۴). البته ممکن است منظور هدیه شخصی و داوطلبانه نباشد، بلکه چیزی در رده باج و خراج باشد که در این صورت درست گفته؛ چنانکه یک بار که زرتشتیها چنین هدایایی آوردند، حضرت پذیرفت و به عنوان جزیه آنها محاسبه کرد. (مناقب آل ابیطالب، ج۱، ص۳۷۹)؛ چرا که از خود ایشان روایت شده: «اهدی کسری للنبی(ص) فقَبِل مِنه: خسرو برای پیامبر هدیه فرستاد و حضرت از او پذیرفت.» (من لایحضره الفقیه، ج۳، ص۳۰۰) و نیز: وسائلالشیعه (ج۱۷، ص۲۹۱)، بحارالانوار (ج۱۶، ص۳۷۳) و تهذیب المقال (ج۴، ص۳۴۱)؛ اما طبیعی است که امام راضی نمیشد از مردم علاوه بر زکات یا جزیه، مالیات دیگری هم بگیرد؛ برعکس معاویه که دستور داده بود برایش هدایای نوروزی و مهرگان ببرند. (ترجمه تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۴۵) تا اینکه عمر بن عبدالعزیز خلیفه شد و جلوی این کار را گرفت. (الطبقات الکبری، ج۵، ص۳۷۴)، المصنف ابن ابیشیبه (ج۷، ص۵۹۳) و ترجمه تاریخ طبری (ج۹، ص۳۹۷۱).
روایت انکارآمیزی را هم که ابن شهرآشوب در مناقب از امام کاظم(ع) آورده، میتوان در همین راستا تفسیر کرد. او مینویسد منصور [دومین خلیفه عباسی] امام موسی بن جعفر(ع) را پیش داشت تا جلوس کند: «... بالجلوس للتّهنیۀ فی یوم النیروز و قبض ما یُحملُ الیه: مردم برای شادباش نوروز بیایند و آنچه [عیدانه] نزدش میآورند، بگیرد.» امام فرمود: «من در اخبار جدم پیامبر(ص)، خبری از این جشن نیافتم. و انّه سُنۀ الفرس و مَحاها الاسلام و معاذاللهِ ان نُحیی ما مَحاه الاسلام: این روش ایرانیان بوده که اسلام از بینش برده و پناه بر خدا که چیزی را زنده کنیم که اسلام از بینش برده است!» منصور گفت: «ما این کار را به رعایت حال سپاهیان [که بیشتر ایرانیاند،] انجام میدهیم و به حق خدای بزرگ خواهش میکنم که جلوس کنید.» حضرت نشست و امرا و سپاهیان آمدند و هدایایی آوردند. خادم منصور هم آنجا ایستاده بود و آمار میگرفت. آخرسر پیرمردی آمد و گفت: «من مردی درویشم و ارمغانی جز این سه بیت نیاوردهام که درباره جدت حسین بن علی سرودهام...» حضرت فرمود: «هدیهات را پذیرفتم.» آنگاه رو به خادم کرد که: «نزد [منصور] برو و از این اموال آگاهش ساز و اینکه با آن چه باید کرد؟» او رفت و برگشت و گفت: «میگوید: همه هدیه به شماست، هر چه میخواهید، بکنید.» حضرت به پیرمرد فرمود: «همه را بردار که هدیه من به توست.» (مناقب آل ابیطالب، ج۳، ص۴۳۳).
مجلسی پس از ذکر این خبر، آن را با روایت مُعلی بن خنیس که موثقتر میداند، در تعارض میبیند و با احتمالِ «حمل بر تقیه» آن را توجیه میکند. (بحارالانوار، ج۵۶، ص۱۰۱)؛ اما اگر نهی و نقد امام کاظم(ع) را متوجة باج نوروزی و مهرگانی بدانیم، نیازی به توجیه مجلسی نیست. هدایای نوروزی رعایا برای پادشاه، چنانکه در تختجمشید مشاهده میشود، در اصل بیش از آنکه باج و خراج باشد، نوعی تبرک یافتن از دست پادشاه بود؛۱ چنانکه بعدها در دوران اسلامی در میان رعایای ایرانی و دهگانان (یا همان اربابان روستانشین و مالکان و زمینداران بزرگ) تداوم یافت و راوی در پرسش خود از امام صادق(ع) تصریح میکند: «مردم به قصد تقرب و بیآنکه اجباری داشته باشند، در نوروز و مهرگان برای آنها هدیه میبرند»؛ اما متأسفانه همچون بسیاری از بدعتها، شاید در عصر اموی به صورت نوعی مالیات اضافه بر سازمان درآمد تا اینکه عمر بن عبدالعزیز این رسم را برانداخت.
۸ ـ شیخ صدوق (د۳۸۶ق) از ابراهیم کرخی روایت میکند: از امام صادق(ع) درباره مردی که کشتزار پهناوری دارد [و دهگان است]، پرسیدم که: «در روز مهرگان و نوروز، [رعایا] برایش هدایایی میبرند، بدون اینکه مجبور باشند، بلکه میخواهند بدین وسیله به او نزدیک شوند.» فرمود: «الیسَ هم مُصلّین: آیا آنها نمازخوان نیستند؟» گفتم: «چرا، هستند.» فرمود: «فلْیقْبل هَدیّتهم و لْیُکافِهِم: هدیهشان را بپذیرد و تلافی کند.» (من لایحضره الفقیه، ج۳، ص۳۰۰). در روایت شیخ کلینی این افزوده نیز هست: «زیرا پیامبر(ص) فرمود: اگر مسلمانی پاچهای به من هدیه کند، میپذیرم و این از دین است؛ اما اگر کافر یا منافقی شتری هم هدیه کند، نمیپذیرم و این هم از دین است.» (الکافی، ج۵، ص۱۴۱). عیناً شیخ طوسی در تهذیبالاحکام (ج۶، ص۳۷۸)، وسائلالشیعه (ج۱۷، ص۲۹۰) و مشکاۀالانوار (ص۳۸۶).
۹ـ ابن فهد حلی (د۸۴۱ق) از معلّی بن خُنَیس روایت میکند که امام صادق(ع) فرمود:ـ انّ یوم النّوروز هو الیوم الذی أخذ فیه النبی(ص) لأمیرالمؤمنین(ع) العهد بغدیر خُم، فأقروا له بالولایه...: نوروز روزی است که پیامبر(ص) در آن برای امیر مؤمنان(ع) در غدیر خم بیعت گرفت و آنها به ولایت او اقرار کردند...
و هو الیوم الذی وجه فیه رسولالله (ص) علیاً(ع) الی وادی الجنّ، فأخذ علیهم العهود و المواثیق: و آن روزی است که پیامبر(ص) علی(ع) را به وادی جن فرستاد تا از آنها عهد و پیمان بگیرد.
و هو الیوم الذی ظفرَ فیه بأهل النهروان و قتل ذالثدیه: و آن روزی است که بر خوارج پیروز شد و ذوالثدیه۱ را کشت.
و هو الیوم الذی یظهر فیه قائمنا اهل البیت و وُلاۀِ الامر و یظفره الله تعالی بالدّجال، فَیصِلبُه عَلی کُناسَۀِ الکوفه: روزی است که در آن قائم ما اهلبیت و کارگزاران ظهور میکنند و خدای متعال او را بر دجال پیروز میکند و او وی را در زبالهدان کوفه بر دار میکشد.
و ما من یوم نوروز۲ الا و نحن نتوقّع فیه الفرج. لأنّه مِن ایّامنا حفظهُ الفُرس۳ و ضیّعتموه: هیچ نوروزی نیست مگر اینکه ما در آن چشم به راه فرج و گشایش هستیم؛ زیرا آن از روزهای ماست که ایرانیان نگاهش داشتند و شما از دستش دادید.
ثّم انّ نبیاً من انبیاء بنیاسرائیل سأل ربه أن یُحیی القوم «الذین خرَجوا مِن دیارهم و هُم اُلوف حَذَرَ الموت» فأماتهم الله تعالی، فأوحی الیه أن صبّ علیهمُ الماء فی مضاجهم، فصبّ علیهم الماء فی هذا الیوم؛ فعاشوا و هم ثلاثون الفاً: یکی از پیامبران بنیاسرائیل از پروردگار خواست زنده کند آن «قومی را که هزاران تن بودند و از بیم مرگ از سرزمینشان بیرون رفتند» و خدا آنها را میراند.۴ پس به او وحی کرد: بر ایشان در خوابگاهشان آب بریزد. او در این روز بر آنها آب ریخت و آنان که سیهزار تن بودند، زنده شدند.
فصارَ صبّ الماء فی یوم النّیروز سنۀ ماضیۀ لا یعرف سببها الا الرّاسخونَ فی العلم: از آن پس، آبپاشی در نوروز رسم شد؛ اما جز ریشهداران در دانش، کسی از آن آگاه نیست.
و هو اول یوم من سَنۀ الفُرس: و آن نخستین روز از سال پارسیان است. (المهذب البارع، ص۱۹۴ـ۱۹۵).
۱۰ـ همچنین از معلی روایت شده است: صبح روز نوروز نزد اباعبدالله [امام صادق](ع) رفتم؛ فرمود: «معلی، آیا این روز را میشناسی؟» گفتم: «نه، اما روزی است که ایرانیها بزرگش میشمارند و در آن تبرک میجویند.» فرمود: «نه، به آن خانه کهنی که در دره مکه است، سوگند که این روز جز برای امری کهن نیست. برایت روشن میکنم تا از آن آگاه شوی.» فرمود:
ـ یا معلّی، یوم النّیروز، هو الیوم الذی اخَذَ الله فیه میثاق العباد أن یعبدوه و لایشرکوا به شیئاً، و أن یدینوا برُسله و حُججه و أولیائه: نوروز روزی است که خدا از بندگان پیمان گرفت که او را بپرستند و چیزی را با او انباز نگیرند و به پیامبران و حجتها و اولیای او بگروند.
و هو اول یوم طَلَعت فیه الشمس، و هَبّت فیه الریاحُ اللواحق، و خُلِقت فیه زَهرۀُ الارض: و آن نخستین روزی است که خورشید در آن تابید، و بادهای بارورکننده وزیدند، و گیاهان زمین در آن آفریده شدند.
و هو الیوم الذی استوَت فیه سفینۀ نوح(ع) علَی الجودی: و آن روزی است که کشتی نوح(ع) بر کوه جودی نشست.
و هو الیوم الذی أحیا الله فیه القوم الذین خرجوا من دیارهم و هم اُلوف حذر الموت. فقال لهم الله: موتوا، ثم احیاهم: و همان روزی است که خداوند قومی را که هزاران تن بودند...
و هو الیوم الذی هَبَطَ فیه، جبرئیل(ع) علی النبی(ص): و آن روزی است که جبرئیل(ع) بر پیامبر(ص) فرود آمد.
و هو الیوم الذی کَسَرَ فیه ابراهیم(ع) اصنام قومه: همان روزی است که ابراهیم(ع) در آن بتهای قومش را شکست.
و هو الیوم الذی حَمل فیه رسولالله(ص) امیرالمؤمنین علیاً(ع) عَلی مَنکِبِه حتی رَمَی اصنامَ قریش من فَوق البیت الحرام و هَشَمها: و این روزی است که پیامبر(ص) امیر مؤمنان علی(ع) را به دوش گرفت تا بتهای قریش را از فراز کعبه به زیر افکند و خرد کرد... (مهذب البارع، ص۱۹۶).
مجلسی نیز تلفیقی از این دو حدیث یا به سندی دیگر را با تفاوتهایی در جزئیات در بحارالانوار (ج۵۶، ص۹۲ـ۹۳؛ ۱۱۹ـ۱۲۰) میآورد که در کشف اللثام (ج۱، ص۱۴۴) و کتاب الطهاره شیخ انصاری (ج۲، ص۳۲۸) نیز مییابیم. او موارد بسیاری را با توجه به علم هیئت و تاریخ تطبیق میدهد و نقلقولها را حک و اصلاح میکند و مطابقت عید غدیر (۱۸ ذیحجه) سال ۱۰ هجری را با نوروز نشان میدهد (ص۱۳۷) و قولی مبتنی بر انطباق مبعث (۲۷ رجب) با نوروز را رد میکند و توضیح میدهد که در حدیث تنها به «فرود آمدن جبرئیل بر پیامبر» اشاره شده، نه بر آغاز بعثت (ص۱۳۸) و بتشکنی کعبه را به ماجرایی که در نوجوانی امامعلی(ع) رخ داده، ارتباط میدهد؛ چنانکه در مسند احمد (ج۱، ص۸۴ و ۱۵۱) آمده، نه بتشکنی اصلی که پس از فتح مکه انجام شد (ج۵۶، ص۱۳۸).
۱۱ـ شیخ حرّ عاملی به نقل از مصباحالمتهجد از معلّی بن خُنَیس روایت میکند: امام صادق(ع) فرمود: اذا کانَ یوم النّیروز، فاغتَسِل و ألبس أنظف ثیابک، و تطیب بأطیب طیبک، و تکون ذلک الیوم صائماً...: چون نوروز شد، شستشو کن و پاکیزهترین جامهات را بپوش، و خوشترین عطرت را به کار بر و این روز را روزه باش. چون نماز ظهر و عصر و نافلههایشان را خواندی، چهار رکعت نماز بگزار: در رکعت اول پس از حمد، ده مرتبه سوره قدر، در رکعت دوم پس از حمد، ده بار «قل یا ایها الکافرون»، در رکعت سوم پس از حمد، ده بار «قل هو الله»، و در رکعت چهارم پس از حمد، ده بار سوره «فلق» و «ناس» را بخوان و چون فارغ شدی، سجده شکر به جا بیاور و دعا کن که گناه پنجاه سالهات آمرزیده میشود. (وسائلالشیعه، ج۸ ، ص۱۷۲ـ۱۷۳).
این روایت به صورت خلاصه در (ج۱۰، ص۴۶۸) آمده است؛ چنانکه در کشف اللثام (ج۱، ص۱۴۴)، الحدائق الناظره (ج۴، ص۲۱۲)، کتاب الطهاره شیخ انصاری (ج۲، ص۳۲۸) و بحارالانوار (ج۷۸، ص۲۱). استحباب غسل این روز در شرح اللمعه (ج۱، ص۶۸۶)، الجامع للشرایع (ص۳۳)، قواعدالاحکام (ج۱، ص۱۷۸)، منتهی المطلب (ج۱، ص۱۳۰) و... آمده است.
۱۲ـ از مراسم کهن نوروز، پاشیدن آب به یکدیگر بوده که امروزه تقریباً برافتاده است و گویا تنها در میان ارمنیها رواج دارد؛ اما در گذشته رایج بود و برایش دلیل و توجیهی دینی داشتند؛ چنانکه ابوریحان مینویسد: «برخی از حشویه میگویند: چون سلیمان انگشتر خویش را گم کرد، سلطنت از دست او بیرون رفت؛ ولی پس از چهل روز بار دیگر انگشتر خود را بیافت و پادشاهی بر او برگشت و مرغان بر دور او گرد آمدند. ایرانیان گفتند: نوروز آمد؛ یعنی روزی تازه بیامد و سلیمان باد را امر کرد که او را حمل کند؛ پرستویی در پیش روی او پیدا شد که میگفت: ای پادشاه، مرا آشیانهای است که چند تخم در آن است. از آن سوتر رو که آشیان مرا درهم نشکنی. سلیمان راه خود را کج کرد و چون از تخت خود که بر باد حرکت میکرد، فرود آمد، پرستو با منقار خویش قدری آب آورد و بر روی سلیمان پاشید و یک ران ملخ نیز هدیه آورد. از اینجاست که مردم در نوروز به یکدیگر آب میپاشند و پیشکشیها به نزد هم میفرستند.» (آثارالباقیه، ص۳۲۵ـ۳۲۶).
این مطلب در متون دیگر نیز آمده است؛ از جمله: تاریخ مدینه دمشق (ج۲۲، ص۲۶۱ـ۲۶۲)، شجره طوبی (ج۲، ص۴۱۴ـ۴۱۵) و بحارالانوار (ج۵۶، ص۱۳۹) و مآخذ دیگر؛ اما متونی که سبب این آبپاشی را زندهشدن مردگان به دعای حضرت حزقیال نبی(ع) میدانند، بسیار زیاد است. البته اسطورهپژوهان آبپاشی را تشویق طبیعت به بارش محسوب میکنند؛ چنانکه آتشافروزی در چهارشنبهسوری را نیز تشویق جهان به گرم شدن بهشمار میآورند.۶
۱۳ـ شاذان بن جبرئیل قمی (د۶۶۰ق) از پیامبر اکرم(ص) روایت میکند: «لِعَلی سَبعة عشر إسماً... اسمه عند العرب علی، و عند اُمّه حیدره، و فی التوراۀ الیا،... و عند الفُرس نیروز...، و عند المسلمین وعد، و عند المنافقین وعید، و عندی طاهرٌ مطهر...: علی هفده نام دارد: نزد عرب علی است، نزد مادرش حیدره (=شیر)، در تورات الیا، نزد پارسیان نوروز، نزد مسلمانها نوید، نزد منافقان بیم، نزد من پاک و پاکیزه...» (الفضائل، ص۱۷۵)
۱۴ـ بهرغم بزرگداشت نوروز در مآخذی که آمد، برخی متون اهل سنت مطالبی در نقد آن و نکوهش بزرگداشتش دارند؛ از جمله ابوحفص حنفی میگوید: «اگر کسی در نوروز تخم مرغی به مشرکی هدیه کند و قصدش گرامیداشت این روز باشد، کافر شده است. پیشینیان در این روز تأکید بر اعتکاف در مسجد داشتند.» (فیضالقدیر، ج۴، ص۶۶۹) در کتابی که در رد جعلیات نوشته شده، آمده است: انس میگفت: «این روز را بهرغم مشرکان روزه بگیرید که در نظر من برابر با روزه دو سال است.» (تذکرۀالموضوعات، ص۱۱۹). عبدالله بن عمر هم از تشبه به عجمان در نوروز و مهرگان برحذر میداشت. (فیضالقدیر، ج۶، ص۱۳۶).
علاءالدین حفصکی نیز گفتار الزیعلی را شرح میدهد که: «بخشش در نوروز و مهرگان جایز نیست؛ یعنی هدیهدادن در این روز حرام است و اگر قصد فرد بزرگداشت این روز باشد، کافر است. ابوحفص الکبیر میگوید: اگر مردی پنجاه سال خدا را بپرستد، سپس روز نوروز تخممرغی به مشرکی هدیه بدهد و قصدش بزرگداشت این روز باشد، کافر شده و اعمالش برباد رفته است؛ ولی اگر بدون این قصد به مسلمانی هدیه بدهد، کافر نشده است، اما به این قصد اگر چیزی بخرد که پیشتر نخریده، کافر شده است...» (الدرالمختار، ج۷، ص۳۴۵ـ۳۴۶).
ناگفته پیداست که چنین واکنش تندی از یکسو نشاندهندة رواج گستردة مراسم نوروز در مناطقی بسیار وسیع است، و از سوی دیگر احتمالاً برخی در این مراسم چنان تندروی میکردند و چهبسا مرتکب محرماتی میشدند که متعصبان و بلکه متدینان را به خشم میآوردند؛ رفتارهایی که هنوز برخی انجام می دهند و اعتراضاتی را برمیانگیزند؛ مثلاً زیادهرویهایی که در چهارشنبهسوری پیش میآید و یا اینکه گفته میشود چند سال پیش عدهای در وقت تحویل سال یکباره در مسجدالحرام شروع به سوتکشیدن و کفزدن کردند و طبیعی است که موجبات خشم متدینان و نفرت بیخبران از موضوع را فراهم آوردند. البته اینها همه شاهدی است بر این دیدگاه که از میان شاعران عرب، آنها که شعری درباره نوروز سرودهاند، همگی شیعه یا متمایل به تشیع بودهاند.
پینوشتها:
۱. دکتر مهرداد بهار، از اسطوره تا تاریخ، ص۲۸۱.
۲..ذوالثدیه: به معنی پستاندار، ویژگی مردی ناقصالخلقه بود که بخشی از یک دستش همچون پارهای گوشت بود که نوکی چونان پستان داشت و مویی چند بر آن رُسته بود. پیامبر(ص) نشانی چنین فردی را در لشکر خوارج داده بود و کشتن او نشانهای اطمینانبخش از درستی جنگ با خوارج بود که مردمی ظاهرالصلاح و سختکوش در عبادت بودند. ر.ک: مسند احمد بن حنبل (ج۱، ص۸۳، ۸۶ـ ۸۸، ۹۲، ۱۰۷، ۱۰۸، ۱۴۱ و ۱۴۷)، صحیح مسلم (ج۳، ص۱۱۲ـ۱۱۶) و سنن ابیداود (ج۴، ص۲۴۳ـ۲۴۵).
۳. نیروز
۴. «ایامنا و ایام شیعتنا حفظته العجم...» بحارالانوار، ج۶۵، ص۳۹.
۵. اشاره است به داستان حضرت حزقیال(ع) در سوره بقره، آیه ۲۴۳.
۶. ر.ک: از اسطوره تا تاریخ، ص۳۳۰.