کتاب «پیروزی لبخند» که درسال ۱۳۵۴ ازسوی انتشارات اطلاعات و به قلم فرهادمسعودی فرزند ارشد مرحوم عباس مسعودی نوشته شد دربرگیرنده بخش هایی اززندگی وخاطرات وعکسهای مرحوم عباس مسعودیست که برغم چاپ های متعدد جزو کتاب های نایاب ومرجع درباره او است. فرهادمسعودی در کتیبه کوتاهی در اولین صفحه این کتاب ، اثرمذکور را به پدرخودتقدیم کرده و در ستایش از او نوشته است : این اثربه یادکسی بوجود آمده است که یادگارهای ارزندهای ازخود بجا گذاشت. اگر نشانه هایی ازلطف وزیبایی دراین اثروجود داشته باشد،بدون شک ازلطف وعظمت زندگی وزیبایی های روحی واخلاقی اوسرچشمه گرفته ونیز مرهون خاطرات نغز دوستان وآشنایان وهمکاران خود اوست .
دربخشی ازاولین یادداشت خاطرهانگیز این کتاب چنین نقل شده است :
دریکی ازکوچه های خیابان «اسماعیل بزاز»،مرد نیکوکاروسرشناسی زندگی میکردکه «حاجی محمد علی» نام داشت .هفتاد وچند سال قبل خیابان اسماعیل بزازیکی ازمعروف ترین خیابانهای تهران بود. تهران آن روزگار بیش ازچند خیابان معروف نداشت وافراد سرشناس غالبا درخیابان های امیریه واسماعیل بزازواطراف بازارزندگی می کردند.حاج محمد علی ازجمله افراد سرشناس آن زمان بود به طوری که کوچه محل سکنای او به نام خودوی یعنی کوچه «حاج محمد علی» نامیده می شدوامروزپس ازصدسال این کوچه درخیابان مولوی به همان نام قبلی خود معروف است ،درصورتی که نام خیابان ازاسماعیل بزازبه مولوی تغییر یافته است .
حاج محمدعلی به چندعلت جزء افرادسرشناس بود. وی برصنف تهیه کننده و فروشنده گوشت یعنی چوبدارها وقصاب ها ریاست داشت ودرآن موقع که تشکیلات کنونی وجود نداشت کسانی که گوشت ونان شهررا دردست داشتند افراد مهمی بشمار می رفتند ومحل توجه واعتماد مردم بودند. آنها حتی درسیاست هم می توانستندنقش موثری داشته باشندزیرا اگراحیانابه علت مخالفت با حکومت روزی می خواستند بلوا وشورش راه بیندازند می توانستندنان وگوشت مردم را لنگ کنند وآشوبی ایجاد نمایند.
روسای صنف نانواوقصاب درحقیقت نبض شهررا دردست داشتند،آنها با پیشبینیها ودوراندیشی های خود قوت روزانه مردم تهران را تامین میکردند. درآن زمانه که وسیله ارتباطی منظمی وجود نداشت و راه های تهران و ولایات بسیارخراب بودوتنها وسیله حمل ونقل اجناس وارزاق قاطروالاغ واستربشمار می رفت وتامین آذوقه مردم پایتخت درزمستان های سخت و پربرف که ماه های طولانی ادامه مییافت کاربسیارمشکلی بود وحاج محمد علی که مسئولیت تامین گوشت تهران را به عهده داشت وخود نیز صاحب چند دکان قصابی بود و برای تامین گوشت پایتخت همیشه درتلاش بودوبه علت همین کوششی که بخرج می داد مورد علاقه و احترام مردم قرار داشت. ازسوی دیگر چون مردی متدین وموردوثوق بودومردم را درگرفتاریها استعانت ویاری می کردودرحل مشکلات و معضلات آنها ازهیچ کوششی مضایقه نمینمود بدین جهت مردم به او احترام می گذاشتند ومی گویندوی دکان نانوایی مقابل خانه خودرا هنگام قحطی اختصاص به پختن نان جهت مستمندان داده بود،به همین جهت هنگامی که فوت شد با وجودموقعیتی که درزمان حیات داشت، ثروت قابل توجهی برای فرزندان خود باقی نگذاشت .او هرچه بدست میآورد صرف تامین نیازهای روزانه خانواده خود وکمک به فقرا ومستمندان می کرد وچیزی نمی اندوخت .
ادامه دارد
شما چه نظری دارید؟