منوچهر دین پرست - ضمیمه ادب و هنر روزنامه اطلاعات| فیلـم «مـایـا در جـزیــره طـوفـانـی» (Stormskerry Maja) به کارگردانی تینا لیمی، درباره زندگی مایا به عنوان یک زن قوی، مستقل و الهامبخش است. داستان فیلم در جزیره ای در فنلاند قرن نوزدهم است که با ماهیگیری ازدواج می کند و در جزیره ای دور افتاده و در شرایط نسبتاً سخت اما عاشقانه، زندگی خوب و زیبایی را می سازد. او با اراده ای راسخ و عمیق بر مشکلات چیره می شود و در این مسیر، سختی های زیادی را متحمل می شود.
این فیلم در جشنواره های متعددی اکران شد و جوایز کارگردانی و بهترین بازیگر زن را نیز کسب کرده است. این فیلم را می توان درامی عاشقانه و حماسی دانست که صحنه های ناب انسانی در آن خلق می شود.
فیلم به جای تمرکز صرف بر رویدادهای تاریخی یا درامهای بیرونی، بیشتر روی تجربههای درونی مایا، رشد شخصیتی و مبارزههای روزمرّه او برای حفظ خانواده اش تمرکز می کند.
این باعث شده مخاطب عمیقاً با شخصیت او ارتباط برقرار کند و حتی امکان همذات پنداری با او نیز فراهم می شود. آماندا یانسون در نقش مایا بازی درخشانی ارائه داده و به خوبی توانسته عواطف، استقامت و تحول شخصیت مایا را نمایش دهد.
فیلم تصویری واقعگرایانه از زندگی در طبیعت را ارائه می کند و بدون روتوش بیش از حد، سختیهای واقعی زندگی در جزیرهای دورافتاده را نشان میدهد و موفق شده محیط خشن و زیبای طبیعی را طوری نمایش دهد که شخصیت مایا را باورپذیرتر کند.
البته لحن و زبان فیلم را شاید بتوان فمنیستی قلمداد کرد، اما بدون شعارزدگی، فیلم جایگاه یک زن در جامعه سنتی را برجسته میکند و نشان میدهد چگونه مایا در مقابل ناملایمات، به فردی صاحب قدرت و اراده تبدیل میشود.
البته بعضی منتقدان معتقدند که ریتم فیلم در برخی قسمتها کمی کند است و این ممکن است روی حوصله بعضی از تماشاگران تأثیر بگذارد. اما این کندی بیشتر برای نشان دادن عمق زندگی روزمره مایا انتخاب شده، نه ضعف کارگردانی.
یکی از مهمترین نقاط قوت فیلم، استفاده هنرمندانه از مناظر طبیعی و میزانسنهای حسابشده است که فیلم را از یک روایت صرفاً داستانی به یک تجربه بصری و حسی تبدیل کرده است. کارگردان و فیلمبردار از مناظر بکر مجمعالجزایر آلان، مثل دریاهای طوفانی، صخرههای خشن و نورهای طبیعی با ظرافت فوقالعادهای استفاده کردند. این طبیعت هم دشمن و هم همراه مایاست، و این دوگانگی در قاببندیها به زیبایی منتقل شده است.
همچنین میزانسنها بسیار طبیعی و در عین حال شاعرانه چیده شدهاند. چیدمان وسایل ساده، لباسهای سنتی و حتی حرکت شخصیتها در فضا، همه حس یک زندگی واقعی و سخت را منتقل میکند. انگار تماشاگر خودش هم وسط آن جزیره دورافتاده زندگی میکند. استفاده از نور خورشید، سایهها و مه در صحنهها، فیلم را زندهتر کرده و حس زمان و مکان را عمیقتر منتقل میکند.
در مجموع این انتخابها باعث شده تماشاگر نه تنها داستان مایا را «ببیند»، بلکه حس کند و با او زندگی کند.
با وجود تمام این زیباییها،اما فیلم خالی از ضعف نیست. چند مورد را که منتقدان و تماشاگران به آنها اشاره کردند، می توانیم از نظر بگذرانیم:
۱ـ ریتم کند و کشدار: فیلم حدود ۱۶۳ دقیقه طول میکشد و داستان با ریتمی آهسته پیش میرود. این ریتم کند برای بعضی تماشاگران خستهکننده شده، مخصوصاً در میانههای فیلم که بحرانهای داستانی خاصی وجود ندارد و بیشتر زندگی روزمرهی مایا نمایش داده میشود.
۲ـ تکرار تمها و موقعیتها: گاهی حس میشود که فیلم در بیان مشکلات و سختیهای مایا کمی تکرار میکند و بعضی از صحنهها کارکرد جدیدی نسبت به قبل ندارند. این تکرار باعث میشود احساس پیشرفت در داستان کمرنگ شود.
۳ـ شخصیتهای فرعی نسبتاً سطحی: تمرکز اصلی فیلم روی مایا است (که فوقالعاده پرداخت شده)، ولی برخی از شخصیتهای فرعی، مثل فرزندان یا اهالی دیگر جزیره، آن عمق لازم را ندارند و بیشتر در حد تیپ باقی ماندهاند.
۴ـ فقدان تنوع در اوجهای دراماتیک: بیشتر بحرانهای فیلم از طبیعت یا جداییهای اجباری ناشی میشود. بحرانهای عاطفی یا انسانی شدیدتری که میتوانست شخصیت مایا را بیشتر به چالش بکشد، کمتر وجود دارد.
البته باید گفت این ضعفها بیشتر در سطح ساختاری هستند و روی تاثیر کلی فیلم، مخصوصاً از لحاظ حسی و بصری، تاثیر جدی نگذاشتند. می توانم در پایان به این نکته هم اشاره کنم که استفاده از یک بازیگر معروف یا ستاره بینالمللی میتوانست چند مزیت مهم برای فیلم ایجاد کند. چرا که حضور یک چهره مشهور، قطعاً فیلم را در سطح جهانی بیشتر نشان می داد. خیلی وقتها مردم فقط به خاطر حضور یک بازیگر محبوب فیلم را انتخاب میکنند. با یک چهره شناختهشده، تعداد بیشتری از مخاطبان ممکن بود فیلم را ببینند حتی اگر ژانر تاریخی و کند برایشان جذاب نبود.
البته نکته مهم این است که کارگردان عمداً بازیگران کمتر شناخته شده ولی بسیار توانا مثل آماندا یانسون را انتخاب کرد تا حس اصالت و واقعی بودن را به داستان بدهد. شاید اگر یک چهره بیش از حد شناخته شده انتخاب میشد، باورپذیری مایا به عنوان یک زن ساده جزیرهای کمی سختتر میشد.