وی (عباس مسعودی) آنچنان سرگرم کاربود که گاه وقتی ازتجارتخانه خارج می شد هیچ حجره دیگری بازنبود. او ساعتها پس ازتعطیل بازاربه تنظیم دفاترورسیدگی به حساب ها می پرداخت.علاقه وپشتکاراوازیک طرف وصداقت و درستکاری ازسوی دیگرموجب شد که آن سال تجارتخانه چند برابربیش ازسال های قبل سود برد. حاجی محمد اسماعیل هنگامی که  ازسفر حج به تهران بازگشت و این سود سرشاررا دریافت داشت،اصلا تعجب نکرد زیرا او با لیاقتی که دربرادرزن جوان خود سراغ داشت، بدست آوردن چنین سودی را شگفت آورنمی دانست.
وقتی میرزا عباس خان ( پدرم )تجارتخانه را بدست صاحبش سپردوخاطرش آسوده شد،به فکرکارمستقلی افتادوتحت تاثیرکارقبلی واطلاعات وتجربیاتی که ازاین راه اندوخته بود، تصمیم به تاسیس یک مغازه  فرش فروشی وعتیقه فروشی گرفت. دراین موقع بود که با استفاده ازتجربیات خود و میرزا باقرخان نیک انجام مغازه ای درخیابان ناصرخسرو دایرکرد.اومقداری ازاشیاء عتیقه خانوادگی رابه این مغازه منتقل نمودوبه انجام معاملات مشغول شدولی آنهاخیلی زود ازکارفرش و عتیقه خسته شدند. میرزا عباس خان این کاررا مطابق میل ودلخواه خود ندید. 
ساعت‌هادرمغازه عتیقه فروشی نشستن وکالایی رافروختن یاخریدن باطبع پرتلاش مسعودی سازگار نبود. اومیخواست دائما درتلاش باشد. او ازنشستن روی صندلی خسته می شد، حتی هنگامی که بیش ازهفتاد سال ازسنش می گذشت درگرماگرم کار از پشت میزش برمی خاست وچندقدمی راه می رفت وبه بعضی ازقسمت ها سرکشی می نمودوسپس به دفترش بازمی گشت وکارخودرا ازسرمی گرفت. بدین جهت  کارتجارت وسودا گری با طبع نا آرام اوسازگاری نداشت واین جوان پرشورمی بایدبه فکرکاردیگری باشد.   

خدا حافظی با حجره داری
حدود سال ۱۳۰۰ بود که پدرم عباس مسعودی ، کارحجره و بازارو مغازه را به کلی کنارگذاشت.درآن روزگارجوانان پرشورکه از راه خواندن روزنامه هاوکتابها به اوضاع مملکت ومسائل سیاسی واجتماعی علاقمند شده بودند،دیگر بی تفاوتی گذشته  را نداشتند وبا حرارت بیشتری به مسائل اجتماعی وسیاسی نگاه می کردند. 
عباس مسعودی نیز درشمارجوانانی بود که شوروحرارت خاصی نسبت به مسائل اجتماعی و سیاسی داشت. او می‌خواست به کارهای اجتماعی وسیاسی بپردازدوبهترین نقطه شروع کار را فعالیت‌های مطبوعاتی تشخیص داد. درآن زمان روزنامه ها درصحنه سیاست مملکتی وزنه سنگینی بشمارمی رفتندو کارهای چاپی ومطبوعاتی اهمیت خاصی یافته بود .                 
پیداکردن شغلی  درچند روزنامه انگشت شمار پایتخت کارآسانی نبود. ازطرف دیگر اشتغال درروزنامه مستلزم آشنایی با کارهای چاپ و امورمختلف چاپخانه بود  و از این روی پدرم تصمیم گرفت وارد کارچاپ شودوضمن تامین مخارج زندگی وکسب درآمدازطریق چاپخانه که محل چاپ وانتشارروزنامه بوددرآینده به کارهای مهم تری بپردازد.شایددرآن زمان چنین تصوری برای میرزا عباس خان که چندسالی در دارالفنون تحصیل کرده وهمزمان با آن دربازارفعالیت داشت فکری باطل ومحال می نمود.اما اوافکاری بلند درسر می پرورانید و ازسوی دیگرچون کار با روزنامه  باشور و هیجان خاصی توام بود او علاقه و رغبت زیادی به این کاراحساس می کرد. درهمسایگی آنهاجوانی منزل داشت که چند سال ازپدرم بزرگتر بودولی دوستی ورفاقتی  بین آن دو وجود داشت . این جوان که منوچهر بزرگمهری نام داشت درمطبعه روشنایی کارمی کرد.
ادامه دارد 

شما چه نظری دارید؟

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 / 400
captcha

پربازدیدترین

پربحث‌ترین

آخرین مطالب

بازرگانی