نوشته فرهادمسعودی
مطبعه روشنایی به مرحوم سید ضیاءالدین طبا طبایی تعلق داشت و روزنامه اوهم «رعد » نام داشت و درهمین مطبعه چاپ میشد. بدین جهت مطبعه مزبور بین چند چاپخانه کوچکی که آن روزها درتهران دایربود، اهمیت خاصی داشت. منوچهر بزرگمهری که درگفتگوها و صحبت ها ازعلاقه مسعودی به کار درچاپخانه آگاه شده بود روزی وی را با خود به چاپخانه روشنایی برد وبه شخصی به نام میرزا احمدراد طاهری سرپرست فنی آن چاپخانه معرفی کرد. او از راد طاهری خواهش کردکاری نیز به عباس آقا ( پدرم ) رجوع کند ، ولی در آن موقع کارمناسبی جزحروفچینی در تشکیلات چاپخانه ها وجود نداشت. آن روزها حروف چینی با دست انجام میگرفت ، یعنی کارگران چاپخانه که عمدتا آدمهای با سوادی بودند دربرابریک میز بزرگ قرار می گرفتند و حروف را درکنار یکدیگرمیچیدند، این میز بزرگ هفتاد هشتاد خانه کوچک داشت که درهرخانه آن مقداری حروف الفباء را بطور جداگانه می ریختند و کارگر حروفچین این حروف را یکی یکی درکنار هم میچید و ازترکیب چند حرف یک کلمه و از ترکیب چند کلمه یک جمله میساخت تا مقاله ای را به پایان می رسانید.
میرزا محمد طاهری قبول کرد که عباس آقا ( پدرم )درچاپخانه روشنایی به کارحروفچینی مشغول شود. وی بلافاصله پشت یک گارسه خالی یعنی همان میز بزرگ چاپخانه قرارگرفت. طاهری فقط چند دقیقه ای چگونگی کار حروفچینی را برای او شرح دادو او با علاقه و پشتکارخاصی شروع بکارکرد. راد طاهری که اکنون(سال ۱۳۵۴) سنش به هشتاد و چند سال می رسدخاطره اولین روزی راکه عباس مسعودی درچاپخانه روشنایی مشغول کارشد این طورنقل می کند:
« .. وقتی آقای بزرگمهری عباس آقارا به من معرفی کردلبخند صمیمی و دلنشین وی بی اختیار مرا مجذوب ساخت. اورا پشت گارسه ای راهنمایی کردم و طرز کار را برای او شرح دادم. حروفچینی کار آسانی نیست که انسان خیلی زود آنرا فرا بگیرد. تقریبا کاری ست نظیر ماشین نویسی ،با این تفاوت که ماشین کردن ،کا رتمیز و راحتی است. و کافی ست که ماشین نویس انگشت خودرا روی یکی از اهرم ها فشار دهد. درحالی که حروف چین دستی ایستاده کارمی کند و گذشته از آن با سرب و مرکب ومحیط آلوده سروکار داردواز یکصد خانه بایدحروف مختلف را پیداکرده یک یک را کنار همدیگر قرار دهد. اگر کوچکترین غفلتی مرتکب شود حروف درهم میریزدوسطرها مغشوش می شود.باری وقتی طرز کار را به عباس آقا شرح دادم اوپشت میز گارسه قرار گرفت وازیک تکه روزنامه حدودبیست سطرحروف چید که بسیار خوب وتقریبابدون غلط بود. فاصله ها را رعایت کرده بود. بعلاوه آن قدرمودب ومتین بود وخود راعلاقمند به کار نشان می دادکه درهمان برخورد اول انسان نسبت به او احساس علاقه و دوستی می کرد.
به او گفتم : برای کاردرچاپخانه استعداد دارید. ازفردا صبح درهمین جا مشغول کارشوید. عباس آقا با روزی سه ریال حقوق مشغول کارشدو هنوز بیش ازدوماه کارنکرده بود که رموز کاررا بخوبی فرا گرفت وحقوقش ازماهی ۹تومن به بیست تومن رسید.. برای عباس آقاموضوع جالب کارچاپخانه خواندن مقالات و اخباروتفسیرهای مختلف بود. او ضمن چیدن حروف ، مقالات را به دقت می خواندو راجع به آنهابا رفقای خودو گاه مسئولان روزنامه که برصفحه بندی نظارت می کردند بحث می نمودو از این راه هر روزبر اطلاعات خود می افزود.هنگام فراغت ازکارچاپخانه نیز مانندسایرین به تفریح و گردش نمیپرداخت، بلکه به تحصیل ومطالعه ادامه می دادومبالغی ازحقوق خودرا پس انداز می کرد، چون نمی خواست یک حروفچین ساده باقی بماند.
ادامه دارد

شما چه نظری دارید؟