باقر رشادتی ـ فردیس کرج:
وقتی در ظهر عاشورای حسینی(ع) من و دخترم مینا، بر اثر بیکفایتی، بیوجدانی و عدم رعایت مقررات راهنمایی و رانندگی از سوی یک راننده بیوجدان و بیمبالات، تصادف کردیم و من ضربه مغزی خوردم، بعضیها حرف درآوردند که آیا خوردن یک لقمه غذای احسان، ارزش این همه تحمّل آزار و اذیّت را داشت؟! در حالی که پیشترها میگفتند: «احسان درگاه امام شهیدان(ع) خوردن دارد و چه طعم فراموش ناشدنییی!». این ۲ گفته متضاد، حدود ۱۰ ماه و اندی است که ذهن مرا مشغول کرده است و دائماً فکر میکنم مردم که از پشت دیوار و تاریکی آن آگاهی ندارند چرا بیخودی اظهارنظر میکنند و مرتکب گناه ناخواستهای میشوند؟
تحصیل رضایت خدا، که بسیار مشکل است، دریادلی میخواهد، آن هم دلِ دریایی که صادق باشد. مرتکب گناهی جزئی و ناچیزی هم نشده باشد، آتش بیار معرکه نباشد و عاری از هر نوع آشوب بهپاکنی، فرافکنی، صدق گفتار و دل و عدم مرتکب شعلههای فراگیر گناه و فتنه باشد.
شما چه نظری دارید؟