ابوالفضل رشیدالدین میبدی   مفسر قرآن کریم در قرن ششم

علی مرتضی، ابن‌عمّ مصطفی، شوهر خاتون قیامت فاطمه زهرا، که خلافت را حارس بود، و اولیا را صدر و بدر بود. خاتمت نبوت و خاتمت خلافت هر دو به هم از آدم به میراث همی آمد عصراً بعد عصر، تا به عهد دولت مصطفی، خاتمت نبوت به میراث به مصطفی رسید، و خاتمت خلافت به علی مرتضی رسید. رقیب عصمت و نبوت بود، عنصر علم و حکمت بود. اخلاص و صدق و یقین‌ و توکل و تقوا و ورع، شعار و دثار وی بود. حیدر کرّار بود، صاحب ذوالفقار بود، سید مهاجر و انصار بود.
إنّما ولیّکُمُ الله و رسولُه: خداوند و کارساز و یار شما و همدم شما، الله است و رسول وی، و الذین آمنوا: و پس مؤمنان، الذین یُقیمون الصلاۀ: آنان که نماز به پای می‌دارند، و یُؤتون الزکاۀ: و زکات مال می‌دهند، و هُم راکعون: و ایشان پشت خم‌دادگان. و مَن یتوَل الله و رسولهُ: و هر که خود را خدای گزیند و رسول وی و الذین آمنوا: و ایشان که گرویده‌اند، فإنّ حزب الله هُمُ الغالبون: سپاه خدااند که غالبان ایشان‌اند. (مائده، ۵۵ ـ ۵۶).
مؤمنان‌اند که به رحمت الله مخصوص‌اند، و با خدای پیوند دوستی دارند، و خدای کارساز و همدل و یار ایشان، و همچنین:‌ «مَن کنتُ مَولاهُ فعلیٌ مَولاه». می‌گوید: هر که مرا در دین و اعتقاد، با وی پیوند است و دوستی، علی را با وی پیوند است و دوستی، و این شرف و فضل علی(ع) را گفت.
گفته‌اند که آن ساعت که این آیت فرو آمد، یاران همه در نماز بودند: قومی نماز تمام کرده بودند، قومی در رکوع بودند، قومی در سجود، و در میانه، درویشی را دید که در مسجد طواف می‌کرد و سؤال می‌کرد. رسول خدا او را به خود خواند، گفت: «هیچ‌کس هیچ‌چیز به تو داد؟» گفت: «آری، آن جوانمرد که در نماز است، انگشتری سیمین به من داد.» گفت: «در چه حال بود آن که به تو داد؟» گفت: «در رکوع بود. اندر نماز اشارت کرد به انگشت، و انگشتری از انگشت وی بیرون کردم.» چون بنگرستند، علی مرتضی بود.
رسول خدا آیت برخواند و اشارت به وی کرد: و یُؤتُونَ الزکاۀ و هُم راکعُون، و برین وجه آیت از روی لفظ اگرچه عام است، از روی معنی خاص است که مؤمنان را بر عموم گفت، و علی بدان مخصوص است، و روا باشد که بر عموم برانند. و معنی رکوع، نماز تطوّع بود.
بوسعید خراز گفت: چون خدای تعالی خواهد که بنده‌ای برگزیند، و از میان بندگان او را ولیّ خود گرداند، اول نواختی که بر وی نهد، آن باشد که وی را بر ذکر خود دارد تا از کار خود با کار حق پردازد، و از یاد خود با یاد حق پردازد، و از مِهر خود با مهر حق آید. چون با ذکر و مهر حق آرام گرفت، او را به خود نزدیک گرداند. نشان نزدیکی، حلاوت طاعت بوَد و کراهیت معصیت، و عزلت از خلق و لذت خلوت.
پس او را در مجلس خلوت بر بساط اُنس بر کرسی توحید نشانَد. آزاد از خلق، و شاد به حق، و بی‌قرار در عشق، حجاب‌ها برداشته، و در میدان فردانیت فرو آورده، و مکاشف جلال و عظمت گشته، از خود بیگانه، و با حق یگانه، در خود برسیده، و به مولی رسیده، همی گوید به زبان بی‌خودی: بر خبر همی رفتم جویان یقین ترس یا نه، و اومید برین مقصود از من نهان، و من کوشندة دین، ناگاه برق تجلی تافت از کمین، از ظن چنان روز بینند، و از دوست چنین به جان.
شنو سخن آن پیر طریقت که نیکو گفت: ای مُهیمن اکرم! ای مفضل ارحم! ای محتجب به جلال و متجلی به کرَم! قسام پیش از لوح و قلم، نماینده سور هدی پس از هزاران ماتم! بادا که بازرَهم روزی از زحمت حوا و آدم! آزاد شوم از بند وجود و عدم. از دل بیرون کنم این حسرت و ندم. با دوست برآسایم یک دم. در مجلس انس قدح شادی بر دست نهاده دمادم.
و از فضائل علی(ع) این که نبی(ص) گفت: «انّ علیاً منّی و أنا منه، و هو ولیّ کل مؤمن بعدی» [مانا که علی از من است و من از اویم و او پس از من، ولیّ هر مؤمن است]. «هذا علی ولیّکم، اللهم والِ مَن والاهُ، و عاد مَن عاداه» [این علی ولیّ شماست. خدایا، دوستدارش را دوست بدار و دشمنش را دشمن دار].
عبدالله بن عمر گوید: رسول‌الله(ص) بین اصحاب پیوند برادری بست. پس علی گریان بیامد، گفت: «میان یارانت عقد برادری بستی و بین من و کسی نبستی؟» گفت رسول‌الله(ص): «أنتَ اخی فی الدّنیا و الآخره» [تو برادر من در دنیا و آخرتی]، و قال: «انتَ منّی بمنزلۀ هارونَ من موسی، الا انّه لا نبیَّ بعدی» [جایگاه تو برای من همچون جایگاه هارون برای موسی است، جز اینکه پس از من پیامبری نیست].
علی(ع) گوید: رسول‌الله(ص) به من گفت: «لیس فی القیامۀ راکبٌ غیرنا، و نحن اربعه [: روز قیامت جز ما چهار نفر، کسی سواره نیست]. مردی از انصار برخاست، گفت: «پدر و مادرم فدایت، تو و کی؟» فرمود: أنا عَلی البُراق [من بر بُراقم]، و اخی صالح عَلی ناقۀ الله التی عَقَرت [و برادرم صالح بر شتری است که پی‌اش کردند]، و عمّی حمزه عَلی ناقتی العَضباء [و عمویم حمزه بر شتر من عضباست]، و اخی علی عَلی ناقۀ مِن فوق الجنّه [و برادرم علی بر شتری است از فراز بهشت]، و بیده لِواء الحَمد یُنادی: لا اله الاالله، محمد رسول‌الله» [و به دست او پرچم حمد است، ندا درمی‌دهد: خدایی جز الله نیست و محمد فرستادة خداست].
و قال(ص): «اذا کان یوم القیامه، نُودیت مِن بطنان العرش: نعم الأب ابوک ابراهیم الخلیل، و نعم الاخ اخوک علی بن ابی طالب»! [چون روز رستاخیز شود، از میانة عرش بانگ برآید: خوب پدری است پدرت ابراهیم خلیل؛ و خوب برادری است برادرت علی پسر ابوطالب].
ابوسعید خدری گوید: رسول‌الله(ص) در روی علی بن ابی‌طالب نگریست و گفت: «کذبَ مَن یَزعم انّه یُحبّنی و هو یبغضک» [دروغ گفت آن که پنداشت مرا دوست دارد و بر تو خشمگین است].
           روز غدیر
یا أیها الرّسُول: ای پیغامبر فرستاده! بلّغ ما اُنزلَ الیک مِن ربک: می‌رسان آنچه فرو فرستاده آمد به تو از خداوند تو، و اگر نرسانی، همچنان است که هیچ چیز از پیغام‌های وی نرسانده باشی. و  الله نگه دارد تو را از مردمان. (مائده،۶۷).
چون این آیت فرو آمد، براء عازب می‌گوید که از حجۀ الوداع بازگشته بودیم. رسول خدا و یاران در موضعی فرو آمدند که آن را «غدیر خم» می‌گفتند. آنجا به زیر درخت فرو آمدند و رسول بفرمود تا ندا کردند که: «الصلاه جامعه» [نماز جماعت]، و رسول خدا دست علی گرفت و گفت: «الستُ أولی بالمؤمنینَ مِن انفسهم؟» فقالوا: «بلی یا رسول‌الله» [آیا من در امور مؤمنان از خود ایشان نسبت به ایشان شایسته‌تر نیستم؟ گفتند: آری، ای پیامبر خدا]. قال: «الستُ أولی بکل مؤمن مِن نفسه؟» [آیا من نسبت به هر مؤمنی از خودش شایسته‌تر نیستم؟] قالوا: بلی. قال: «هذا مولی مَن أنا مَولاهُ» [این علی مولای هر کسی است که من مولایش هستم]. اللهم، وال مَن والاه، و  عاد مَن عاداه» [خدایا، دوستدارش را دوست بدار و دشمنش را دشمن دار].
فلقیه عمر، فقال: «هنیئاً لک یا ابن ابی‌طالب! أصبحتَ و أمسیتَ مَولی کل مؤمن و مؤمنه». [عمر او را دید، گفت: گوارایت باد ای پسر ابوطالب! صبح و شام کردی در حالی که مولای هر مرد مؤمن و زن مؤمنی هستی.]
یا أیها الرسُول… از نداهای مصطفی در قرآن، این شریف‌تر است که به نام رسالت بازخواند، و درجه نام رسالت در شرف، مِهْ از نام نبوت است. رسالت قومی راست علی‌الخصوص در میان انبیا. هیچ رسول نیست که نه نبی است، اما بسی نبی باشد که وی رسول نبود. چنان‌که انبیا را بر اولیا شرف است، رسولان را بر انبیا شرف است…
یا أیها الرسُول بلغ…: یا محمد، احکام شرایع دین به خلق رسان، و هیچ وامگیر، که آن نصیب ایشان است؛ اما حقائق رسالت و اسرار محبت نه بر اندازة طاقت ایشان است، که آن مشرب خاص توست، ما چنان‌که به دل تو باید رسانید، خود رسانیم. سید (صلوات الله و سلامه علیه) همه دل بود، و آن دل همه سرّ بود، و آن سرّ همه وحی بود، و کس را بر آن اطلاع نبود، و چنان‌که وی بود، حق او را به کس ننمود.
ای ماه،  برآمدی  و  تابان  گشتی              گرد فلک خویش خرامان گشتی
چون دانستی، برابر جان گشتی           ناگاه  فرو شدی  و  پنهان  گشتی
*تفسیر کشف‌الاسرار 
 

شما چه نظری دارید؟

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 / 400
captcha

پربازدیدترین

پربحث‌ترین

آخرین مطالب

بازرگانی