طه حسین فراهانی 
 

 در غروب روز ۱۸ خرداد ۱۴۰۴، پیکر بی‌جان «بیژن اشتری»و روح ناآرامش در خانه‌اش در تهران آرام گرفت. همان خانه‌ای که سال‌ها مأمن کتاب‌ها، پروژه‌های نیمه‌تمام و دغدغه‌های تاریخی او بود. بیژن اشتری، نویسنده، مترجم و تحلیلگر تاریخ معاصر، در ۶۴ سالگی بر اثر ایست قلبی از دنیا رفت. مردی که بیشتر عمرش را صرف انتقال تجربیات زیسته‌ نسل‌های خاموش تاریخ کرد. 
مرگ اشتری، برای آنانی که به دقت آثارش را دنبال می‌کردند، اتفاقی ناگهانی نبود. او سال‌ها با بیماری قلبی دست‌وپنجه نرم می‌کرد و برخی منابع از ابتلایش به سرطان نیز خبر داده بودند. با این‌حال، رفتنش شوکی به جامعه فرهنگی ایران وارد کرد. نه فقط برای آنچه از او باقی ماند، بلکه برای آنچه دیگر قرار نبود از دل ذهن و قلمش بیرون بیاید.اشتری در سال ۱۳۳۹ به دنیا آمد. رشته‌ تحصیلی‌اش میکروب‌شناسی بود. از دانشگاه تهران فارغ‌التحصیل شد و شاید در نظر اول، سرنوشتش می‌توانست به آزمایشگاه و پژوهش‌های علمی گره بخورد. اما علاقه‌ او جای دیگری بود: تاریخ، ترجمه، تحلیل.
از نوجوانی به مطالعه علاقه‌مند بود و نخستین بار نامش در دنیای مطبوعات، با نقدهای سینمایی و تحلیل‌های فرهنگی در نشریاتی مانند «دنیای تصویر» شنیده شد. او سینما را خوب می‌شناخت، اما آنچه بعدها زندگی‌اش را شکل داد، نه هنر هفتم، بلکه بازخوانی خونین‌ترین سکانس‌های تاریخ معاصر بشر بود.
در دهه ۱۳۷۰، با جدیت بیشتری وارد عرصه ترجمه شد. ابتدا با آثار پراکنده و سپس با برنامه‌ای هدفمند برای پوشش دادن بخشی مهم و مغفول در تاریخ‌نگاری فارسی: بازخوانی روایت‌های زندگی و مرگ دیکتاتورهای قرن بیستم. از لنین تا خروشچف، از مائو تا چائوشسکو.
بیژن اشتری خود را صرف ترجمه‌ صرف نکرد. او مترجمی صرفاً کارمند نبود، بلکه پروژه‌ای فکری در ذهن داشت. آثارش به‌وضوح گویای دغدغه‌ای درونی برای فهم قدرت، ایدئولوژی و خشونت بودند. کتاب‌هایی چون: «استالین جوان» از سایمون سیبگ مانتیفوری،«مائو: داستان ناشناخته» نوشته جانگ چنگ و جان هالیدی، یا «چائوشسکو: ظهور و سقوط دیکتاتور سرخ»؛ از جمله ترجمه‌های شاخص او هستند. آثاری که در آنها نه‌فقط زندگی افراد، بلکه نظام‌های سیاسی، ساختارهای سرکوب و شبکه‌های ایدئولوژیک بازخوانی می‌شوند.
اما او به سرگذشت دیکتاتورها بسنده نکرد. اشتری با ترجمه‌ آثاری چون: «امید علیه امید» از نادژدا ماندلشتام و «شوروی ضد شوروی» از واینوویچ، صدای روشنفکران، نویسندگان تبعیدی و بازماندگان دوران وحشت را نیز به گوش مخاطبان فارسی‌زبان رساند. این صداها که اغلب در هیاهوی تاریخ‌نویسی رسمی گم می‌شوند، به لطف دقت و وفاداری اشتری به متن اصلی، با جزئیاتی زنده و انسانی به فارسی بازتاب یافته‌اند.
در واپسین سال حیاتش، انتشار «سکوت همچون سلاح» که به زندگی «ایساک بابل» می‌پردازد، بار دیگر نشان داد که دغدغه اصلی او همواره پرسش از سرنوشت نویسنده، قلم و حقیقت در مواجهه با استبداد بوده است.
بیژن اشتری، نه در بند زرق و برق نثر بود، نه به بازی‌های زبانی علاقه داشت. زبانش ساده و مستقیم بود، اما درعین‌حال، دقیق، روان و وفادار به متن اصلی. ترجمه‌های او نه خسته‌کننده بودند، نه خلاصه‌وار؛ بلکه مسیر میانجی‌گری قابل اعتمادی میان متن و خواننده می‌ساختند.
او در مصاحبه‌ها و در صفحه اینستاگرام شخصی‌اش بارها بر بی‌طرفی و تحلیل‌محوری در کارش تأکید کرده بود. دوری از تعصبات ایدئولوژیک و توجه به پیچیدگی‌های تاریخی، رویکرد غالب او در ترجمه بود. انتخاب موضوعات چالش‌برانگیز مانند زندگی دیکتاتورها یا نقد ایدئولوژی‌های چپ، در فضای فرهنگی ایران که هنوز گرفتار قطب‌بندی‌های سیاسی است، نشانه‌ای از شجاعت فکری و صداقت پژوهشی او بود.
اگرچه بیژن اشتری به شهرت رسانه‌ای علاقه‌ای نداشت، اما در مطبوعات فرهنگی دهه ۷۰ و ۸۰ ایران حضوری کم‌رنگ اما مؤثر داشت. از نقد فیلم تا معرفی کتاب و حتی گاهی تحلیل‌های اجتماعی. نوشته‌های مطبوعاتی او نیز همچون ترجمه‌هایش بی‌ادعا، دقیق و صمیمی بودند.
در سال‌های اخیر، صفحه‌ اینستاگرام بیژن اشتری برای مخاطبان پیگیر او به یک مرجع تبدیل شده بود. او در آنجا از کتاب‌های جدیدش خبر می‌داد، در مورد شیوه‌ کارش می‌نوشت، و گاهی نیز از سیاست و فرهنگ می‌گفت ــ با همان بی‌پروایی آرامی که در ترجمه‌هایش هم می‌شد یافت.
او هرگز پر سر و صدا نبود، اما وقتی می‌نوشت یا سخن می‌گفت، گوش‌ها تیز می‌شدند. سال‌های آخر عمرش را در سکوت و خلوت بیشتری گذراند. بیماری قلبی‌اش کهنه بود، و زمزمه‌هایی از ابتلای او به سرطان نیز شنیده می‌شد. اما همچنان می‌نوشت، ترجمه می‌کرد و کتاب منتشر می‌ساخت. تا آخرین روزها، پروژه‌های ناتمام ذهنش را دنبال می‌کرد.درگذشت ناگهانی‌اش در خانه‌اش، بسیاری را شوکه کرد. اما شاید برای خود او که همواره به تنهایی و سکوت عادت داشت، مرگ در خانه، آرام و بی‌سروصدا، پایان قابل‌تصوری بود.
بیژن اشتری نامش را نه با جایزه‌های پر زرق‌وبرق، نه با تیترهای جنجالی، بلکه با کتاب‌هایی ثبت کرد که گام‌به‌گام آگاهی تاریخی ما را شکل دادند. او پلی میان زبان فارسی و جهان تجربی اروپا و روسیه ساخت؛ میان قدرت و قربانی، میان راوی و روایت‌شونده.
در فرهنگی که ترجمه اغلب به‌سرعت و بی‌دقت انجام می‌شود، اشتری نشان داد که ترجمه، یک کنش روشنفکرانه است. او با وسواس و حساسیت، کتاب‌هایی را برای ترجمه انتخاب می‌کرد که بخشی از فهم تاریخی ملت‌ها را منتقل می‌کردند.
خوانندگان امروز، پژوهشگران فردا و روزنامه‌نگاران آینده، اگر در جست وجوی روایت‌هایی از قدرت، خشونت، روشنفکران، و دیکتاتوری‌ها باشند، بی‌تردید روزی به نام او خواهند رسید. او مردی بود که برای آگاهی کار می‌کرد، نه برای اعتبار و شاید همین، برای جاودانه‌شدن یک نام کافی باشد.
 

شما چه نظری دارید؟

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 / 400
captcha

پربازدیدترین

پربحث‌ترین

آخرین مطالب

بازرگانی