مقدمه پانزدهم: صورتگری قرآن مجید (۷)
چهارم: تصویر نور و ظلمات
۴ـ در آیه نور، پیش از بیان تمثیل، یک اصل مطرح میشود. «الله نُورُ السَّمَاواتِ والأَرض: خدا نور آسمانها و زمین است.» آسمانها و زمین هستیشان به دلیل نور خداست. به عبارت دیگر وجود به روایت شیخ اشراق، شهابالدین سهروردی همان نور است و نور بدون خداوند وجود ندارد. در واقع نخست موضوع و ماهیت صورتگری یا تماشاگه مطرح شده است. سپس با تمثیلی داستانواره این موضوع ترسیم و تبیین شده است. نور در دو مضمون صورتگرایانه که مشکات، مصباح، زجاجه و شجرة زیتون نماد آن است و دوم نور باطنی و معناگرایانه که میتوان آن را «نور معرفت و هدایت» تفسیر کرد. نور معرفت و هدایت به ما یاری میکند که نور خداوند را که در هستی تجلی کرده است، دریابیم. به قول حافظ هستی یک جلوه فروغ رخ ساقی است:
اینهمه عکس می و نقش و نگارین که نمود
یک فروغ رخ ساقی است که در جام افتاد
میتوانیم «جام» در غزل حافظ را بهمثابه «زجاجه» (آبگینه) در آیة نور تلقی کنیم. به روایت شیخ محمود شبستری:
دلی کز معرفت نور و صفا دید
ز هر چیزی که دید، اول خدا دید
گویی آیه نور تفسیر این آیه بسیار زیبا و عمیق است که: «هُو الأَولُ و الآخِرُ و الظَّاهِرُ و الباطِنُ و هُو بِکُلِّ شَیءٍ عَلِیم » (حدید، ۳).
آیه نور و نیز آیة ظلمات صورتی دارد و باطنی. صورت در همان تصویر مشکات، مصباح، زجاجه، شجره زیتون، دریای تاریکی، امواج و ابر سیاه ترسیم شده است. باطن نور هدایت و معرفت است. نسبتی که این نور با انسان پیدا میکند، صورت و درواقع سکوی پرواز ماست؛ منتها «لفظ و معنی» و «صورت و باطن» در کمال خویش در همان نظم معجزه واژگان و بیان و نظم تبیین شده است. به این مراتب و یا ترتب دهگانة صورتگری در آیه نور توجه کنید:
۱ـ نور (روشنی)
۲ـ سماوات و الارض (آسمانها و زمین)
۳ـ مشکات (چراغدان، طاقچه)
۴ـ مصباح (چراغ)
۵ـ زُجاجه (شیشه)
۶ـ کوکبٌ درّی (ستاره تابان)
۷ـ شجرۀ مبارکۀ زیتونه (درخت خجستة زیتون)
۸ـ زیت (روغن)
۹ـ نورٌ علی نور (روشنی بر روشنی)
۱۰ـ هدایت (راهنمایی)
این ده مقوله در واقع نسبتی است که نور در ظاهر و باطن پیدا میکند. هم در ظاهر «نورٌ عَلی نور» داریم و هم در باطن. این صورتگری برای این است که انسان نور را ببیند، نور بر جانش بتابد، از جنس نور شود، آنگاه او از نور خویش بر دیگران بتاباند و خود مصداق آیه نور شود. چنین صورتگری کجا یافت میشود؟
بعد از این نور به آفاق دهیم از دل خویش
که به خورشید رسیدیم و غبار آخر شد!
اگر بگویم این بیت حافظ تفسیر «آیة نور» در یک بیت است، سخنی گزاف نیست! صدرالمتألهین شیرازی در تفسیر آیه نور، صورتبندی دقیقی مطرح کرده است. تفصیلی که او در تفسیر آیه نور دارد، در هیچ تفسیر دیگری دیده نمیشود. عجیب است که آنهمه خلاقیت و ذوق و لطف و باریکاندیشی در روزگاری است که او در مقدمة تفسیر آیه از چنان زمانه عسرتی شکوه سر میدهد و بیتی از مهیار دیلمی را شاهد حال خویش میآورد؛ روزگاری که بیرسمی و ستم و سیطره ظلم و جهالت و تعصب و غوغا زندگی را تلخ و ناگوار کرده است.۱
اما در چنان تندباد حوادث و نهیب زمانهای، تفسیری از آیه نور نوشته است که انگار در بهشت برین نشسته و نوشته است! با دل خونین لب خندان آورده است و فصلی زرین در تاریخ تفسیر آیه نور رقم زده است. صدرالمتألهین نکات متنوعی را با صورتبندی درخشان مطرح کرده است. مهمترین و جذابترین نکات از این قبیل است:
یکم: «نور» مساوی و مساوق «وجود» است. در این تفسیر جسم هم به دلیل اینکه وجود دارد، نور دارد یا همان نور است. البته نور به تعبیر حاج ملاهادی سبزواری مقوّل به تشکیک است، دارای شدت و ضعف است.
مراتباً غنی و فقراً تختلف
کالنّور حیثما تقوی و ضعف
نکته قابل توجه و تأمل این است که حاجی سبزواری وجود را به نور تشبیه میکند. در روایت صدرالمتألهین وجود همان نور است، سخن از تشبیه نیست. این نکته چند بار در تفسیر آیه نور مطرح شده است؛ مانند:
الف) «و الحق ان حقیقۀ «النور» و «الوجود» شئ واحد و «وجود» کل شئ هو ظهوره»: حق این است که حقیقت نور و وجود پدیدهای یگانه است. وجود هر پدیدهای ظهور نور است. ۲
ب) هر کس در باره نسبت نور و وجود درنگ کند، بهروشنی درمییابد که: «انّ الوجود و النور متحدان فی المعنی و الحقیقۀ و متغائران فی اللفظ»: در حقیقت وجود و نوری از حیث معنا یگانهاند، اما از لحاط لفظ مغایرت دارند. ۳
دوم: «خداوند نور آسمانها و زمین است» که به عنوان بنیاد آیه مطرح شده و صورتگری آیه بر اساس این بنیاد ترسیم شده است؛ وجه دیگری نیز دارد. مراد از آسمانها و زمین، صرفاً صورت آسمانها و زمین نیست، بلکه اهل آسمانها و زمین را نیز در بر میگیرد. این گسترش مفهوم و مصداق که شامل انسان نیز میشود، کاملا با سیاق آیات همخوان است. ۴
سوم: در صورتبندی «مصباح»، «مشکات» و «زجاجه»، شاهد مراتب مختلفی هستیم. آیه و صورتگری تنها به نور ظاهری بسنده نکرده است. اینجا سه مرتبه را میتوان تمییز داد و هر مرتبت خود مراتبی دارد. برای اختصار تنها به تقسیمبندی نخست صدرالمتألهین اشاره میکنم.
الف) حس ظاهر: در این مرتبت ما با حواس ظاهری خود پدیدهها را میبینیم. مانند نگاهمان به خورشید و ماه و دریا.
ب) حس باطنی: این حس بر حس ظاهری پوشیده است.
ج) عقل نظری: که بر حواس ظاهری و باطنی پوشیده است.
صورتگری میتواند تمام هستی را در بر بگیرد. میتواند مصداق درخشنده صورتگری جامعیت انسان باشد. و سوم صدرالمتألهین تأویل و تفسیر ابنسینا در نمط سوم اشارات را روایت کرده است که صورتگری یعنی مصادیق مصباح و مشکات و زجاجه جهان عقول است. عقل هیولانی و عقل بالملکه و عقل فعال، و عقل مستفاد، هر کدام مرتبتی از عقول هستند. ابنسینا توان اندیشیدن (الفکره) را شجره زیتونه و «گمان» را زیت تأویل کرده است. ۵
هر کدام از این مراتب میتواند زیرمجموعههایی داشته باشد:
در جهان طبیعت، خورشید «مشکات» است؛ «مصباح» نوری است که در جان خورشید فروزنده است؛ و «زجاجه» ماه و مهتاب است.
«مصباح» روشنایی چشم است؛ «مشکات» چشمخانه و حدقه چشم؛ و «زجاجه» مردمک یا نینی چشم است که مثل آینه است!
«مصباح» خرد ناب انسانی است؛ «مشکات» نَفس او و جان اوست؛ و «زجاجه» زبان است، بیان است. به واژه «بیان» توجه کنید!
گویی آیه نور تمام هستی را با صورتگری شگفتانگیزش در بر میگیرد: خداوند را در بر میگیرد! یعنی خداوند با آیه نور خود را به ما معرفی میکند. «مصباح» شعشعة ذات اوست، «مشکات» اسماء حسنای اوست و «زجاجه» صفات اوست.
مصداق بسیار درخشنده دیگر این صورتگری از نظر صدرا، قرآن مجید است. مگر نه اینکه خداوند قرآن را «نور مبین» خوانده است: «یا أیُّهَا النَّاسُ قَد جَاءَکُم بُرهَانٌ مِن ربِّکُم و أنزَلنَا إلَیکُم نُورًا مُبِینا: ای مردم، در حقیقت برای شما از جانب پروردگارتان برهانی آمده است، و ما به سوی شما نوری تابناک فرو فرستادهایم» (نساء، ١٧٤).
صدرالمتألهین مینویسد: «بعید نیست که مراد از نور، قرآن باشد؛ برای اینکه قرآن مُبَیِّن حقّ است؛ یعنی با کلام روشنگرش موجب هدایت خلق است. به همین خاطر خدا قرآن را نور نامیده است؛ برای اینکه قرآن مظهر نور حق تعالی است. بخشایندة نور به دل اهل ایمان است. خداوند نور است. قرآن نیز همانند اوست. به مصباح تشبیه شده است.
«مصباح» کلام خداست و «زجاجه» قلب عارف است که از انوار معانی روشنایی گرفته است. «مشکات» سینه اوست و «زیت» امداد فیض الهی است که از «شجره مبارکه نبوت» افروخته شده است. درختی که در میانه شرق عالم ارواح و غرب عالم اشباح قرار یافته است. در منتهای تعادل خویش است.» ۶
از منظری دیگر میتوان گفت: «قرآن» مصباح است؛ «نور مبین» مشکات است؛ و «لسَانًا عَرَبِیًّا» (احقاف، ١٢) مصداق زجاجه!
در آینه و آبگینة زبان (لسان عربی) است که صورتگری اتفاق میافتد . افقهای تماشاگه ناپیدا کرانهای در برابرمان گشوده میشود. سهگانة هستی و قرآن و انسان همنوا میشوند. نورِ هدایت هستی را فرا گرفته است. قرآن نورِ هدایت است. انسانِ هدایتشده در صراط مستقیم در معرض تابش چنین نوری است. خود از جنس نور میشود. از جنس قرآن میشود؛ چنانکه همسر پیامبر(ص) درباره خلق و خو و سلوک پیامبر(ص) گفت: «خُلقه القرآن!» ۷
ماوردی در النکت و العیون در تفسیر «مثلُ نورِه» برای نور چهار روایت نقل کرده است. این روایتها به آیه و صورتگری آن گستره معنایی و ابعاد بیشتری میبخشد:
یکم: «مثَل نوره»، ضمیر به خداوند بازمیگردد. ابنعباس این روایت را بیان کرده است.
دوم: «مثل نوره»، ضمیر به محمد مصطفی(ص) بازمیگردد. ابنشجره این قول را روایت کرده است.
سوم: «مثل نوره»، ضمیر به انسان مؤمن بازمیگردد، به روایت عبدالله بن ابی.
چهارم: «مثل نوره» به قرآن بازمیگردد، به روایت سفیان.
نکته قابل توجه این است که ما برای این چهار روایت، که هر کدام در فهم صورتگری آیه نقش بازی میکنند، قرائن متعددی در قرآن مجید داریم: خداوند نور است. نور از اسمای حسنای اوست. پیامبر نور و سراج منیر است. قرآن نور است. انسان مؤمن مثل آفتاب میتابد و نور او ساحت قیامت را فرا میگیرد!
ادامه دارد
پینوشتها:
۱. صدرالمتألهین، تفسیر القرآن الکریم، قم، انتشارات بیدار، ۱۳۷۴، الجزء الرابع، ص۳۴۴
۲. همان، ص۳۵۲
۳. همان، ص۳۵۶
۴. همان، ص ۴۴۲
۵. ابنسینا، الاشارات و التنبیهات، مع شرح نصیرالدین الطوسی، ج٢، تصحیح سلیمان دنیا، قاهره، دارالمعارف، بی تا، ص۳۹۰ـ ۳۹۱
۶. صدرالمتألهین، تفسیر القرآن الکریم، ج۴، ص۳۵۰
۷. صحیح مسلم، حدیث ۷۴۶

شما چه نظری دارید؟