محسن رزاقی
اسرافیل، ایده نخستین طراح لوگوی روزنامه اطلاعات بود؛ فرشتهای که خفتگان را فرامیخواند و آگاه میکند.
اسرافیل نوجوان، از این که آن بالا جا خوش کرده بود خوشحال به نظر میرسید. شیپور آگاهیبخش خود را آماده نواختن نگه میداشت و هروقت خبری میشد در آن میدمید. بعدتر، اسم «اطلاعات» را هم چسباندند تنگ تصویر او که البته بد هم نبود، حس میکرد سمت مهمتری پیدا کرده و رسما نماینده جایی شده که کارش، اطلاعرسانی است.
چند سال بعد، انگار که موعد بازنشستگی رسیده باشد، به اسرافیل گفتند برو استراحت کن. اما چه استراحتی؟ کار اسرافیل، دمیدن در شیپور است. اگر کار نکند، غصه میخورد و افسرده میشود. درضمن، او یک فرشته بود و با احتساب عمر مفید فرشتهها که پایانناپذیر است، تازه اول جوانی و چلچلیاش میشد.
مدتی گوشهنشینی کرد تا این که خبر رسید دوباره تصمیم گرفتهاند برش گردانند. چه چیزی از این بهتر؟ حالا با قدوقامت یک جوان رعنا، با همان شیپور که وسیله کارش بود، باز هم آن بالا مینشست و بر خبرها نظارت میکرد.
حالا اسرافیل جوان، جور دیگری غصه میخورَد. اخبار تلخ و دردناک، قلبش را به درد میآورد. او فهمیده دنیا آنقدرها هم جای قشنگی نیست. همه میگویند آدمی با امید زنده است اما او که آدم نیست، فرشته است. خوشحالیهای او از جاهای دیگری میآید، اول از آنجا که شغلش را دوست دارد و دوم از آنجا که چند روز دیگر در کارش صدساله میشود. اگرچه بخشی از این زمان، از محل کارش دور بوده اما دلش میخواهد که دیگر هیچوقت شیپورش را از او نگیرند و کنارش نگذارند.

شما چه نظری دارید؟