مهتاب مظفری سوادکوهی
روزنامه اطلاعات برای اولین بار در روز یکشنبه نوزدهم تیر ماه ۱۳۰۵ منتشر شد. اگرچه در سالهای اخیر، تعداد زیادی از نشریات وابسته به این روزنامه حذف شده و تیراژ آن کاهش یافته است اما سرپرستی روزنامه اطلاعات در استانها همچنان به فعالیت خود ادامه میدهد.
دوران طلایی روزنامه اطلاعات
علیرضا پورپرست، سرپرست یکی از همین نمایندگیهاست که از سال ۱۳۵۹ تاکنون و با حکم حجتالاسلام دعایی، سرپرستی روزنامه اطلاعات را در مازندران به عهده دارد. او که از اعضای انجمن اسلامی دانشگاه تهران بود سرپرستی این روزنامه را در ساختمانهای استیجاری و در شهرهای مختلف مازندران تجربه کرد، تا این که در سال ۱۳۶۳ دفتر سرپرستی اطلاعات در مازندران، در مرکز استان و شهر ساری مستقر شد.
پورپرست، دهه ۶۰ را دوران طلایی روزنامه اطلاعات میداند و میگوید: در آن زمان اطلاعات در مازندران بیشتر از هفتهزار نسخه فروش داشت و استانهای گلستان و سمنان هم تحت پوشش ما بودند. در آن سالها روزنامه اطلاعات قبل از آن که به دکههای روزنامهفروشیبرسد تمام میشد و ما برای این که بتوانیم سهمیه بیشتری بگیریم مجبور بودیم ساعتها با تهران چانه بزنیم.
از کار کردن با روزنامه اطلاعات بسیار لذت میبردم. حاج آقا دعایی با آن که چهرهای چپگرا بود اما در اداره روزنامه، موضع سیاسی نمیگرفت. یادم هست در دهه ۶۰ و بعد از متواری شدن بنیصدر، یکی از یاران نزدیک او در شهرستان چالوس دستگیر شد. ما اولین رسانهای بودیم که این خبر را برای تهران فرستادیم و روزنامه اطلاعات آن را در تیتر اول خود منتشر کرد که در همان ساعت اول به فروش رسید.
خوشبختانه رابطه ما با استانداران بسیار خوب بود و قبل از آنکه یقه مدیری را بگیریم با آنها گفتگو میکردیم.
در دهه ۷۰ دقیقا یادم نیست چه سالی بود، با فرمانده نیروی انتظامی مازندران قرار مصاحبه داشتیم. در آن جلسه نماینده رهبری در نیروی انتظامی کشور هم به عنوان مهمان ویژه دعوت شده بود.
قبل از آنکه مصاحبه را شروع کنیم نماینده محترم رهبری از ما خواست که سؤالات را ببیند. ما به او گفتیم انجام چنین کاری مرسوم نیست و خبرنگار نمیتواند قبل از مصاحبه، سوالات را در اختیار مصاحبهشونده بگذارد. حاج آقا ابتدا کمی ناراحت شد اما بعد با خنده پذیرفت و مصاحبه طبق روال طبیعی خود انجام گرفت.
سرپرست نمایندگی اطلاعات در مازندران، وقتنشناسی مدیران را از مهمترین چالشهای مدیریتی استان توصیف میکند و میگوید: در دهه ۹۰ و زمانی که سیدعلیاکبر طاهایی، استاندار مازندران بود، یک طرح آبرسانی در شهرستان آمل کلید خورد که به موجب آن آبهای سطحی جمعآوری و در پشت سد ذخیره میشد.
این طرح قرار بود با مشارکت اداره جهاد کشاورزی مازندران و یک شرکت ژاپنی اجرا شود. سفیر ژاپن هم به مراسم کلنگزنی دعوت شده بود. یادم هست استاندار مازندران با سه ساعت تأخیر به مراسم آمد. ما و بقیه خبرنگاران در محل پروژه حضور داشتیم و به محض آمدن استاندار شعار دادیم صل علی محمد، یار امام دیر آمد!
شرکای ژاپنی با تعجب به ما نگاه میکردند و از شعاری که میدادیم و از تأخیری که به وجود آمده بود سردر نمیآوردند.
همانطور که میدانید ژاپنیها بسیار منظم و وقتشناس هستند و تأخیر مقام عالی دولت در مازندران برایشان قابل درک نبود. به هر جهت اجرای آن پروژه ابتر باقی ماند و امروز با گذشتن ۲۰ سال از آن زمان، هنوز اجرایی نشده است. شرکای ژاپنی رفتند و شاید به دلیل تأخیر استاندار، عطای این پروژه را به لقایش بخشیدند.
نه چپ بودیم و نه راست
رضا برمکی از دیگر خبرنگاران قدیمی روزنامه اطلاعات است که از سال ۱۳۶۴ با سرپرستی این روزنامه در مازندران همکاری داشته. او روزنامهنگاری را بدون گذراندن دورههای آموزشی یا تحصیلات دانشگاهی آغاز کرد و آنطور که خودش میگوید صرفا به خاطر داشتن اطلاعات عمومی خوب و توانمندی در اجرای برنامههای فرهنگی در دفتر روزنامه اطلاعات استخدام شد.
برمکی، بعدها دورههای آموزشی وزارت ارشاد را پشت سر گذاشت و به روزنامهنگاری حرفهای روی آورد. او علاقه به نوشتن را مهمترین عامل برای ماندن خود در این حرفه کمدرآمد عنوان میکند و میگوید: سال ۱۳۶۴ که من کار خبرنگاری را شروع کردم بحبوحه جنگ ایران و عراق بود. همان سال، گردان عاشورایی متشکل از سههزار و ۵۰۰ بسیجی از مازندران به جبهه اعزام شد. من در اولین گزارش خبری خود و در توصیف این اعزام، تعداد بسیجیان داوطلب را به اشتباه ۳۵۰ نفر نوشتم.
تهران هم توجهی نکرد و همین عدد را به چاپ رساند. بعد از انتشار این خبر مورد مؤاخذه سختی قرار گرفتم و حتی نهادهای امنیتی فکر کردند که این کار را تعمدا انجام دادهام تا آبروی مازندران را ببرم؛ در حالی که من در آن زمان، فرمانده پایگاه مقاومت شهید مطهری روستای «ازنوا» از توابع شهرستان بابلسر بودم. بالاخره بعد از صحبتهای زیاد و آوردن دلیل و مدرک متوجه شدند که تعمدی در کار نبوده و این اشتباه سهوا صورت گرفته است. بعد از آن، خبر اصلاحیه خورد و دوباره به چاپ رسید.
او ادامه میدهد: در سال ۱۳۶۵ هم یک کودک مبتلا به اسهال و استفراغ از روستایی در شهرستان نکا به اورژانس بیمارستان بوعلی ساری آورده شد که در اثر تعلل کادر درمان در پذیرش و بستری، جان خود را از دست داد. این کودک خردسال به دلیل نبودن تخت بستری، چندین ساعت بلاتکلیف ماند و اقدامات درمانیاش
انجام نشد.
من گزارش این واقعه را با آب و تاب فراوان نوشتم که منجر به درگیری شدید روزنامه اطلاعات با مدیریت بیمارستان شد. آنها از من شکایت کردند و کار به مراجع قضایی کشید که با پادرمیانی معاون سیاسی و امنیتی استاندار وقت، این موضوع پایان یافت.
خوشبختانه بعد از انتشار این گزارش و حواشی که به وجود آمد، وزارت بهداشت، بودجه خوبی برای توسعه مرکز آموزشی و درمانی بوعلی در نظر گرفت و مشکل کمبود تختهای بستری در این بیمارستان حل شد.
برمکی میافزاید: از سال ۱۳۷۲ تا ۱۳۸۵، ویژهنامههای اطلاعات در مازندران به صورت هفتهنامه منتشر میشد که متأسفانه در سالهای بعدی به دلیل کمبود کاغذ، به دوهفتهنامه تبدیل شد. ما نه در جریان چپ غرق بودیم و نه در جریان راست. بسیاری از سیاسیون از ما انتقاد میکردند که چرا موضع خودتان را مشخص نمیکنید اما ما به تولید محتوا فکر میکردیم و تلاش داشتیم ویژهنامه مازندران را از آگهی گرفتن صرف نجات دهیم.

شما چه نظری دارید؟