مهتاب مظفری سوادکوهی
شهریور سال ۱۳۸۷ بود. همه در محوطه باغ فلاحت جمع شده بودند تا کلنگ اولین مسکن مهر قائمشهر با حضور علی نیکزاد، وزیر مسکن و شهرسازی وقت به زمین زده شود. حسن قلیزاده، فرماندار اسبق قائمشهر و جمعی از مدیران دستگاههای اجرایی شهرستان در مراسم حضور داشتند. اتحادیههای مسکن مهر هم آمده بودند تا لقمه چرب و نرمی که برداشته بودند، به راحتی از گلویشان پایین برود.
من حرفه خبرنگاری را تازه شروع کرده بودم و از سابقه کاریام بیشتر از دو سال نمیگذشت. با آنکه تجربه زیادی نداشتم ولی به دلیل آشنایی با علم روزنامهنگاری، پس از یک دوره کوتاه همکاری با نشریات محلی مازندران، به صورت مستقیم همکاری با تحریریه اطلاعات پایتخت را آغاز کردم. در آن زمان رضا اسماعیلی، سردبیر روزنامه اطلاعات بود و محمد ویژگان، دبیر اخبار شهرستانها. اخبار و گزارشهای من از فیلتر سرپرستی اطلاعات استان نمیگذشت و من مستقیما آنها را به تهران میفرستادم. آقای ویژگان مجبور بود برای هر اثر ارسالی با سرپرستی تماس بگیرد تا از صحت و سقم آن مطمئن شود تا خدایناکرده آبروی این روزنامه قدیمی و پرتیراژ نرود!
آن روز هم قرار بود شاهد پروژهای باشیم که نهتنها به مذاق اصحاب رسانه خوش نمیآمد بلکه مدیران اداره جهاد کشاورزی و جمعی از شهروندان نیز نسبت به اجرای آن اعتراض داشتند. باغ فلاحت، تنها ایستگاه تحقیقاتی جهاد کشاورزی قائمشهر بود که در یکی از خیابانهای اصلی شهر واقع شده و مجاورت آن با بزرگترین بیمارستان منطقهای شمال کشور، آن را به یکی از باارزشترین املاک شهرستان تبدیل کرده بود. در این باغ علاوه بر انجام فعالیتهای تحقیقاتی و پیوند بر پایههای مقاوم مرکبات، گونههای باارزش درختی نگهداری میشد که کارشناسان کشاورزی علیرغم سالها تلاش و مطالعه، هنوز نتوانستهاند آنها را تکثیر کنند. حالا قرار بود کلنگ احداث یک مجتمع ۳۹۶ واحدی مسکن مهر در این مکان و در یکی از پرترافیکترین خیابانهای شهر به زمین زده شود؛ درحالی که مسکن مهر در اغلب شهرهای کشور در حاشیه شهرها و مناطق کمبرخوردارتر ساخته میشود.
اتحادیههای مسکن مهر، دندان تیز کرده بودند که از میان واحدهای ساختهشده، چند واحد را برای خودشان بردارند و چند واحد را هم به مدیران شهری پیشنهاد بدهند. بگذریم که برخی از مدیران این اتحادیهها خوشنام نبودند و پروندههای مالی متعددی در سابقه کاری خود داشتند. چند روز قبل از این مراسم، گزارش مفصلی از من در همین رابطه در روزنامه اطلاعات منتشر شده بود.
خوشبختانه فرماندار قائمشهر با رسانهها همراه بود و مدیر اداره جهاد کشاورزی شهرستان و مدیریت ایستگاه تحقیقاتی فلاحت هم اسناد و مدارک لازم را آورده بودند تا جلوی اجرای این پروژه را بگیرند. من و همکار باسابقه دیگرم فرشته حسینزاده، روزنامههایمان را در دست گرفته بودیم تا به وزیر بگوییم که اجرای این پروژه غلط است و مکان آن درست جانمایی نشده است.
چه دردسرتان بدهم! هی ما گفتیم و هی فرماندار گفت و هی مدیر باغ فلاحت گفت، اما اتحادیههای مسکن مهر زیر بار نمیرفتند که نمیرفتند. میگفتند قول میدهیم در ساختن این پروژه، هیچ درخت باارزشی را قطع نکنیم و اصلا چه اشکالی دارد که طبقه محروم ما در یک منطقه خوب شهری، خانه داشته باشند؟!
بعد از چانهزنیهای زیاد و اظهارنظر خبرنگاران و حمایت فرماندار و مردم محلی و در حالی که کلنگ روبانزده همچنان روی زمین مانده بود بالاخره وزیر مسکن تصمیم گرفت در مورد اجرای این طرح بازنگری کند. علی نیکزاد به فرماندار قائمشهر دستور داد کمیتهای برای ارزیابی مکان موردنظر و صلاحیت مجریان طرح تشکیل دهد و بعد از بررسی اسناد و مدارک موجود، نظر نهایی خود را به وزارت مسکن و شهرسازی اعلام کند.
خوشبختانه با پیگیریهای انجامشده و ارائه اسناد و مدارک لازم، اجرای این پروژه متوقف ماند و دو مکان دیگر در مناطق کمبرخوردارتر قائمشهر برای اجرای مسکن مهر در نظر گرفته شد که آنها هم بعد از احداث با مشکلات عدیده تأسیساتی روبهرو شدند اما آقایان اتحادیهها دست از سر ما برنداشتند و تا مدتها برای من و همکارانم خط و نشان میکشیدند. بخشی از این ماجرا شاید به دلیل آن بود که گزارش مسکن مهر قائمشهر در یک روزنامه رسمی و معتبر سراسری منتشر شده بود و بخشی از آن هم به دلیل سماجت و پیگیری خبرنگاران.
این اتفاق یکی از بهترین خاطرات دوران روزنامهنگاری من است که در روزنامه اطلاعات به ثبت رسید. امروز با آن که ۱۷ سال از آن زمان میگذرد اما هر وقت که از کنار باغ فلاحت رد میشوم و طراوت و تازگی باغ را میبینم یقین پیدا میکنم که جلوگیری از تخریب گسترده این باغ قدیمی پنجهکتاری، کار بسیار درستی بود.
در دهه ۹۰ همکاری من با روزنامه اطلاعات به دلیل مسائل مالی قطع شد. آن زمان روزنامه اطلاعات، حقالتحریری برای خبرنگاران شهرستانی در نظر نمیگرفت اما ما به خاطر عطشی که داشتیم همچنان مینوشتیم. بعدها با روزنامههای جامجم و همشهری کار کردم که در سالهای اخیر، خطمشی سیاسی خود را به طرز عجیبی تغییر دادند و کار کردن با آنها از محدودیتهای زیادی برخوردار شد. پس عطای این روزنامهها را هم به لقایشان بخشیدم و با نشریات محلی ادامه دادم که برای من اصلا راضیکننده نبود، تا این که در سال ۱۴۰۲ دوباره گذارم به تحریریه روزنامه اطلاعات افتاد و با ضمیمه جامعه این روزنامه پیمان همبستگی بستم.
امروز بعد از دو سال کار کردن با ضمیمه جامعه اطلاعات از همکاری با سرکار خانم ارمغان زمانفشمی و قدیمیترهای روزنامه، آقایان قطبی و رضوی و همینطور بخش ادب و هنر این روزنامه به دبیری رضا رفیع بسیار لذت میبرم و همچنان میآموزم. حرفه روزنامهنگاری اگرچه رفاه و آسایش چندانی برای ما خبرنگاران فراهم نکرد اما عطش جانمان را تا ابد سیراب ساخت.

شما چه نظری دارید؟