زبان ادبیات کودک شاید برای بزرگترها و منطق آنها معنی پیدا نکند اما اگر توأم با شوخی و به سادگی و در حد فهم کودکان باشد، میتواند جهانی بسازد که در آن کودکان کمتر رنج بکشند و سرشار از زندگی و صلح باشند.
این جملات بخشی از بیانات یک نویسنده و پژوهشگر حوزه کودک و نوجوان است که در نشست تخصصی «صلح در ادبیات کودک و نوجوان» همزمان با روز ملی ادبیات کودک ۱۸تیر ۱۴۰۴در کتابخانه ملی مطرح کرد.
به گزارش ایرنا، فریدون عموزاده خلیلی در این نشست با معرفی دو کتاب در حوزه کودک و نوجوان درباره نقش ادبیات در پرورش کودکان گفت: این کتابها نشان میدهد چگونه ادبیات مفاهیم را به کودکان انتقال میدهد.
سپس منیر همایونی، مدیر اجرایی کانون توسعه فرهنگی کودکان سخنانش را به «صلح» اختصاص داد و اظهار کرد: صلح را نمیتوان با یک واژه معنی کرد. صلح بستری است که کودک در آن صحیح و سالم رشد میکند؛ پس صلح بستر امنیت و آرامش است. در هیچ زمینه و شرایط ناآرامی، رشد و توسعه اتفاق نمیافتد. شناخت توانمندیها و یافتن وجوه مشترک فکری، زمینهساز صلح است.
وی ادامه داد: وقتی انسانها روی وجوه مشترک کنار هم قرار میگیرند، تفاوتها به زیبایی منجر میشوند و هر نگاه و عملی غیر از این میتواند به درگیری و منازعه بینجامد. در واقع، هر جا صلح است، سازندگی اتفاق میافتد .
همایونی تأکید کرد: مهمترین عامل نبود صلح، ناآگاهی است؛ هرجا آگاهی نباشد زمینههای رشد خشونت بیشتر میشود. مثال روشن آن محیط زیست است که هرچه آگاهی مردم در حفظ عناصر مهم آب و خاک و رشد طبییعت بالا برود، ضرورت حفظ آنها در آرامش و صلح و بهرهمندی از این عوامل بیشتر خواهد شد. این تغییر دیدگاه فقط از راه آموزش و در دوران کودکی ممکن است.
به گفته این پژوهشگر امروز با آموزش ارزشهای زندگی و مفاهیمی مانند دگرپذیری و احترام به حقوق دیگران، مشارکت، جایگزین خشونت و منازعه شدهاست. اصولا تعریفی از صلح را به کودکان میآموزند که به دیگری هم فکر کنند.
مدیر اجرایی کانون توسعه فرهنگی کودکان با اشاره به روند شکلگیری کارگروهی برای جمعآوری اسباببازیهای خشن، توضیح داد: سال ۱۳۸۰جمعی از دبیران کودک، اسباببازیهای خشن مانند شمشیر و تفنگ را جمع کردند و اسباببازیهای مهربان مانند عروسکهای پارچهای ساختند و جایگزین کردند و این حرکت با استقبال خانوادهها روبرو شد که نشان میدهد جامعه به چنین رویکردی نیاز دارد. در ادامه یاشار هدایی با اشاره به شیوههای فهم و درک که در روند خواندن اتفاق میافتد، اظهار کرد: زمانیکه بخواهیم به زبان عصبشناسی درباره شیوههای فهم و درک در روند خواندن صحبت کنیم، آنها را در شبکههای عصبی توضیح میدهیم. مغز در طول زندگی تغییر میکند، همچنین تجربههای پیرامون روی آن تأثیر میگذارد. یکی از این تجربهها خواندن است.
این پژوهشگر و کارشناس کتابهای کودک و نوجوان افزود: تجارب باعث میشود سلولهای مغز با هم سیناپس (مکان هایی که نورونها با یکدیگر ارتباط برقرار میکنند) برقرار کنند و شبکه بسازند. خواندن کتاب در مغز خواننده با پدیده نوروپلاستیسیتی قابل بررسی است (یعنی مغز مسیرهای قدیمی را تضعیف کند و کنار بگذارد و مسیرهای تکرار شونده تفکر و تجربه را تقویت کند).
به گفته او در خواندن کتاب کاغذی، امکان عمیقتر نوروپلاستیسیتی وجود دارد واین ظرفیت نباید از دست برود و در خواندن دیجیتالی خواندن عمیق لطمه میخورد و این دو شیوه خواندن بر اساس قاعده انعطافپذیری مغز، مدارهای ذهنی و عصبی مغز را تغییر میدهند. در نتیجه عادتها و شیوههای زندگی ما مبتنی بر ساختار عصبی مغز است.
هدایی توضیح داد: آلن جیکوبز (دانشمند ادبیات، نویسنده و منتقد ادبیات انگلیسی) میگوید خواندن فقط در دوران کودکی میتواند تأثیر سازنده بر فرد بگذارد اما در بزرگسالی برای تأیید خودمان است که کتاب میخوانیم. لذا خواندن، ابزاری برای تغییر است. مغز انسان برای خواندن آفریده نشده؛ برای تکلم، دیدن و لمس کردن آفریده شده است و در طول زمان به مهارت خواندن رسیده است. مهارت خواندن متکی به سواد است اما این دو یکی نیستند . او با تأکید بر تفاوت ادبیات کودک و نوجوان، گفت: آنچه ادبیات کودک و بزرگسال را از هم متمایز میکند، وجه شناختشناسی آثار است؛ یعنی آثار ادبی کودک چه تغییری در مخاطب ایجاد میکنند. سه مدار همدلی، کارکردهای اجرایی مغز و شبکه عصبی زبان، مهمترین مدارها هستند که انسان و خواننده کتاب بهویژه کودک و نوجوان را از دوگانه گریز و ستیز نجات میدهند. این دوگانه سادهترین مسأله است. در مواجهه با سختیهای زندگی میتوانیم فرار کنیم یا بجنگیم. بین گریز و ستیز گزینههای مختلفی میتواند پیش روی انسان باشد. خواندن کتاب این گزینهها را برای خواننده گسترش میدهد. در این نشست، عبدالحکیم بهار مروج و تسهیلگر کتاب نیز تجربههای عملی خواندن با کودک و نوجوان را در ویدئویی با حاضران در میان گذاشت.

شما چه نظری دارید؟