پروفسور برنی وارف
ترجمه سیدمحمدحسین وقار
اخبار ساختگی
اخبار ساختگی در جاهای مختلف اشکال متفاوتی به خود میگیرد. اخبار ساختگی در هند برای نشر گزارشهای جعلی درباره مسلمانان به کار رفته که موجب حملاتی وحشیانه گشته است. در آلمان، پناهجویان هدف همیشگیاند. در اتریش، از اخبار ساختگی برای تمرکز بر حزب سبز استفاده میکنند. راست فرانسه مدعی است که مسلمانان میخواهند کلیساهای فرانسه را به مسجد تبدیل کنند. در میانمار، مردم روهینگیا قربانی میشوند. این سلاحی علیه نیروهای طرفدار مردمسالاری در کامبوج است. این مثالها نشان میدهد که وجود اخبار ساختگی به فضاهای انتزاعیِ تیره و تار محدود نیست، بلکه همواره بر چارچوبهای محلی قرار دارد که در آنها، فرهنگ و سیاستْ چگونگی تولید و تفسیر آنها را شکل میدهد.
از آنجا که امروزه اخبار ساختگیِ برخط، گردش مقاومتناپذیری یافتهاند، جغرافیهای سایبری کاملی در این باره وجود دارند که چگونه تولید، مصرف و با مقاومت روبرو میشوند که همچنان باید مورد بررسی دقیق قرار گیرد. جغرافیدانانْ فضاییت فیسبوک، توئیتر و بدافزار را مورد بحث و بررسی قرار دادهاند؛ اما هنوز لازم است که بر سایتهای تولید شبهعلم متمرکز بمانند؛ مثلاً در انتخابات ریاستجمهوری سال ۲۰۱۶ امریکا، بسیاری از طرفداران ترامپ گزارشهای خبری را از منشأ شهر وِلِس (Veles) در جمهوری مقدونیه دریافت میکردند. تلاشها برای مبارزه با اخبار ساختگی نیز جغرافیهایی را تولید میکند. در سنگاپور، این کار غیرقانونی است. روسیه قانونی را گذرانده است که وبسایتها را از نشر اطلاعات کذب منع میکند. دولت چک مرکزی برای مبارزه با اخبار ساختگی دارد. دولت چین «شایعهپراکنی» در «ساینا ویبو»۳ را سرکوب کرده است.
جغرافیهای پساحقیقت از جهل جغرافیایی فراگیر و در حد یأسآوری گسترده که در ایالات متحده وجود دارد، تفکیکناپذیرند. احتمالاً بسیاری از ناظران وقتی بدانند که بیشتر دانشجویان دانشگاههای آمریکا درباره جهان عمیقاً بیسوادند، متحیر میگردند. جغرافی در شمار زیادی از مدارس ابتدایی یا مدارس متوسطه آمریکا تدریس نمیشود و تعجبی ندارد که همة آمریکاییها اغلب در حد ناامیدکنندهای بیاطلاع باشند! معدودی از ایالتهای آمریکا درس جغرافی را قبل از اتمام تحصیل متوسطه ضروری میشمارند. بیش از دوسوم دانشجویان آمریکایی نمیتوانند عراق را روی نقشه نشان دهند. ۹۰درصدشان نمیتوانند افغانستان را روی نقشه پیدا کنند؛ و ۸۴درصدشان نتوانستند اوکراین را پیدا کنند.۲ ۶درصدشان در سنین ۱۸ تا ۲۴ نمیتوانند کشور خود را روی نقشه پیدا کنند.۳ بیسوادی جغرافیایی موجب شده که بسیاری چچن را با جمهوری چک اشتباه کنند. بر اساس نتیجه ارزیابیهای ملی پیشرفت آموزشی سال ۲۰۱۴، «دانشآموزان آمریکایی بهراستی در جغرافی ضعیفاند».
تنها ۲۰درصد مردم آمریکا گذرنامه دارند؛ اکثریت عظیم آنها هرگز از کشورشان بیرون نرفتهاند. بسیاری از دانشجویان آمریکایی، به دلیل فقدان دانش و مهارت پایه لازم برای درک معنای جهان، ازجمله شناختن محلها روی نقشة جهان، بهسختی قادر به تفسیر حوادث جهاناند. به نظر مورفی،۴ روایتهای جغرافیایی منطقهای توانایی غلبه بر این مسأله را دارند و به دانشجویان امکان میدهند که طبقهبندیهای منطقهای را بررسی کرده، و مناطق مختلف را نقادانه مقایسه و مقابله کنند و خود را در درک موسعتر تاریخی و مفهومی فرونشانند. اما بیعلاقگی به بقیه جهان، غرور و خردستیزی فراگیر در جامعه آمریکا را منعکس میسازد که به عنوان ابرقدرت، نیاز چندانی به پرداختن به فرهنگ دیگر مردم احساس نمیکند. اگرچه جهل جغرافیایی پدیدهای گسترده است، اما جغرافیدانان بسیار کم درباره آن نوشتهاند.
اندیشههای پایانی
دروغها، تزویرها، مبالغهها، نظریههای توطئه و ترور شخصیتْ چیزهای تازهای در سیاست نیستند. اما پیدایش اینترنت و رسانههای اجتماعی، اخبار ساختگی را به اوج تازهای ارتقا داده که نمونه تقویتیافتهای از اخبار ساختگی است. در آمریکا، انتشار دروغ تا حدود زیادی در انحصار جریان راست بود که در زمان ترامپ، به اوج خود رسید. ترامپ یک دروغگوی گرفتار وسواس جبری است (اگر چنین چیزی وجود داشته باشد). رسانههای محافظهکار با رهبری فاکسنیوز، «جهان جایگزین» درست کردهاند که در آن، حقایق ، دادهها، واقعیتها، شواهد و عقل بهمثابه ساختهای «رسانههای مسخرهنویس» تا حدود زیادی مطرود است. اخبار ساختگی، شمار کثیری از مردم بهخصوص مردم سادهلوح، بیسواد یا با سوادی اندک که حداقلِ توجه را به اخبار دارند، با خطری بسیار واقعی روبرو میسازد. انفجار رسانههای راستگرا «اتاق پژواک» وسیعی ایجاد کرده که در آن، شمار کثیری از مردمْ دروغی را که به وسیله دروغگویان حرفهای و در چارچوب اخبار ساختگی و فریب سیاسی استمرار مییابد، عامدانه میپذیرند. نتیجه، ساخت «واقعیتهای جایگزینِ» همزمان و متعددی است که هر یک با حبابهای فیلتر مورد استفاده گروههای مختلف، تعریف میشود.
سرمایهداری دیجیتالی جهانیشدة نولیبرال صحنه را برای جهان پساحقیقت چیده است. ازجمله پساامروزیان سالها مرگ روشنگری، پیدایش منظرگرایی و سقوط اثباتگرایی را ستایش کردهاند. در خلأیی که متعاقب آن شکل گرفت، سیاستِ هویت قارچمانند رویید؛ اما این پیروزی در بهترین وضعیت، شکستآمیز است: در چنین جهانی، حقیقتها و عینیتها مطابق گرایش مردان سفیدپوست غربی، خوار شمرده میشود. این مضحک است. مطابق استدلال پینکر، زمان دفاع قدرتمند از ارزشهای روشنگری فرارسیده است؛ ارزشهایی که منشأ پیشرفتهای اساسی عمدهای در وضعیت انسان در سراسر جهان بوده است.
از آنجا که فرایندهای اجتماعی بهناچار بر روی زمین بازی میکنند، اخبار ساختگیْ جغرافیهای پساحقیقی متعددی را تولید میکنند. شاید انکار تغییرات اقلیمی مضرترین و مخربترین مورد باشد. گزارشهای دروغ درباره مهاجران، فعالان حقوق بشر، روزنامهنگاران، زیستمحیطگرایان، مسلمانان و اقلیتهای نژادی، همه و همه اشکال فضاییتهای پساواقعیت هستند. از آنجا که اخبار ساختگی چنین تأثیرات مضری دارند و جهل جغرافیایی آن را تغذیه مینمایند، شناسایی و مبارزه با آن موضوعی مبرم است. حمله به حقیقت و پیدایش جهان پساحقیقت دغدغه انتزاعی روشنفکرانه نیست، بلکه یک مسأله سیاسی بسیار واقعی است. برای جغرافیدانان دغدغهمند پژوهش و آموزش، تشخیص تفاوت میان حقیقت و فریب بیش از هر زمانی اهمیت یافته است.
پینوشتها:
۱. معادل چینی فیسبوک و توئیتر.
۲Roach ۲۰۰۶; O’Carroll ۲۰۱۴ //۳. Alsop ۲۰۱۴//۴. Murphy ۲۰۱۳
* از کتاب در دست نشر «فلسفه جغرافیا»
شما چه نظری دارید؟