گفت‌وگو با علیرضا افشاری

هومن تهرانی

علیرضا افشاری، روزنامه‌نگار، نویسنده، پژوهشگر و از کنشگران مدنی، به‌ویژه در حوزه‌ میراث فرهنگی است. از او تا کنون چهار کتاب به چاپ رسیده است.  با توجه به سوابق فرهنگی وی گفت‌وگویی با او ترتیب داده شده که به قرار زیر است.

با توجه به اینکه ایران از فرهنگ و تمدنی قدیمی برخوردار است، مهمترین ویژگی‌های این فرهنگ و تمدن چیست؟
نخستین ویژگی تمدن ایرانی، که گاه به خاطر زیست در آن و ندانستنِ تاریخِ خودمان و دیگران از آن ناآگاهیم، قدیمی بودن و پیوستگیِ آن است. نگاه کنید، قدیمی‌ترین تمدن‌های جهان تمدن ایرانی و تمدن مصری هستند، اما تمدن مصری هر چند با اشغال مقدونی‌ها و سپس رومی‌ها سیر اضمحلال را می‌پیماید(دقت کنید که در دوران هخامنشی این تمدن، با آزادی‌هایی که در آن پیاده می‌شود، به‌ویژه در حوزه‌ اجتماعی و نیز گردآوری قوانین و دانش‌های کهن،  اوج دیگری را در تاریخش تجربه می‌کند و این متفاوت است با رفتار رومی‌ها که سرزمین‌های مغلوب را جزئی از خود نمی‌پنداشتند و دقیقاً به مثابه‌ دیگری‌ شایسته‌ سرکوب و غارت با  آنها رفتار می‌کردند)، اما با یورش بادیه‌نشین‌ها  کلاً،از گذشته‌ فرعونی خود ـ هر چند در زمینه‌ فرمانروایی گذشته‌ای شایسته‌ افتخار نبود، اما در حوزه‌ دانش پزشکی و هنر و قدرت سیاسی نقطه‌ عطفی در تاریخ جهان بود ـ می‌گسلد، به‌گونه‌ای که معروف است با باستان‌شناسان فرانسوی در دوران ناپلئون است که شناخت از آن گذشته شکل می‌گیرد. 
این همان مقطعی است که ایرانیان با پُلی که فردوسی بزرگ به دوران باستان ایران زده بود، گسستی که با کشتار اهل فرهنگ و نابودی منابع ایجاد شده بود، ترمیم می‌شود. تا آنجا که بیش از یک هزاره بعد کُنت دوگوبینو، سفیرمختار ناسیونالیستِ فرانسه در دوره‌ قاجاری(ناصرالدین‌شاه)، که از دوره‌های سیاسیِ غیرقابل‌دفاع در تاریخ طولانیِ کشور ماست، از این آگاهی چنین یاد می‌کند: «ایرانیان قومی باستانی‌اند و چنان‌که خود می‌گویند، شاید، کهن‌ترین ملت جهان‌اند که حکومتی منظم داشته‌اند و بر روی زمین همچون ملتی بزرگ عمل کرده‌اند. این حقیقت در ذهن هر خانواده‌ ایرانی حضور دارد و تنها گروه‌های درس‌خوانده نیستند که این مطلب را می‌دانند و آن را بیان می‌کنند. حتی مردمان طبقات بسیار پایین نیز همین سخنان را تکرار می‌کنند و آن را موضوع گفت‌وگوهای خود قرار می‌دهند. این مطلب شالوده‌ استوار حس برتری آنان و یکی از اندیشه‌های عمومی و بخش ارجمندی از میراث معنوی آنان است. گاه شنیده‌ام به تعارف می‌گویند که فرانسویان عالی‌ترین نمونه نظام پادشاهی کهن اروپایی را به وجود آورده‌اند و از این حیث به ایرانیان شباهت دارند.» که اشاره‌اش به آشنایی مردمان طبقات پایین با تاریخ سرزمین ایران، که آن را در مقایسه با ناآگاهیِ مردمان فرانسه نسبت به تاریخِ حتی معاصرشان شگفت‌آور می‌خواند، به شاهنامه بازمی‌گردد. همچنان که خودش در جایی دیگر به آن چنین اشاره می‌کند: «در طول چهار ماهی که من در بیابانی در بیست فرسخی تهران در چادری به سر می‌بردم، خدمتکاران من، هر شب، در چادر یکی از پیشخدمت‌ها یا آبدارباشی جمع می‌شدند و در آنجا کتاب می‌خواندند و درباره‌ حوادث تاریخ باستان بحث می‌کردند، افراد بومی محل اردوگاه از حاضران همیشگی این انجمن بودند؛ آنان که چیزی می‌دانستند، درباره‌ آن سخن می‌گفتند و کسانی که دانشی نداشتند، گوش می‌دادند و کوشش می‌کردند تا چیزی یاد بگیرند. حتی سربازان نیز از این فراغت بهره‌ای داشتند. گاهی پیش من می‌آمدند تا میان آنان داوری کنم. آشکار است که قومی که تا این اندازه به گذشته بها دهد، از اصلی حیات‌بخش و نیرویی بزرگ برخوردار است». 
این قدمت و پیوستگی و نیز آگاهی به آنها، که زاینده‌ هویت ملی است، یکی از ویژگی‌های این تمدن است. در نظر داشته باشیم که تمدن‌های اروپایی و چینی نسبت به آن جوان‌تر هستند و با این تفاوت که تمدن چینی، به‌قول هگل، رشدی گیاه‌وار داشته است. «با امپراتوری ایران، نخستین گام را به پهنه تاریخ پیوسته می‌گذاریم. ایرانیان نخستین قوم تاریخی هستند و ایران نخستین امپراتوری از میان‌رفته‌ تاریخ است. در حالی که چین و هند در وضعیتی ثابت مانده‌اند و تا زمان ما همچنان به شیوه‌ طبیعی و گیاهی زیسته‌اند. تنها ایران میدان آن رویدادها و دگرگونی‌هایی بوده است که از وضع زیستن تاریخ حکایت دارد... از ایران است که نخستین بار آن فروغی که از پیش خود می‌درخشد و پیرامونش را روشن می‌کند، سر بر می‌زند؛ زیرا روشنایی زردشت به جهان آگاهی، به روح، به عنوان چیزی جدا از خود متعلق است. در جهان ایرانی، یگانگی ناب و والایی را می‌یابیم که هستی‌های خاصی را که جزو ذات آن‌اند، به حال خود آزاد می‌گذارند؛ همچنین روشنایی که تنها نشان می‌دهد که اجسام به خودی خود چه هستند؛ این یگانگی تنها از آن رو بر افراد فرمان می‌راند که ایشان را برانگیزد تا نیرومند شوند و راه تکامل را در پیش گیرند و فردیت خویش را استوار کنند...».
 و البته توجه داشته باشیم که هند را نمی‌توان تمدنی جدا از تمدن ایران دانست، چرا که برای دیر زمانی یکی هستند، به‌گونه‌ای که در زمانه‌ جدایی و استعمارش بر دست انگلستان هم هنوز ریشه و خاستگاهی ایرانی دارد و تمدن اروپایی که از راه دولت‌شهرهای یونانی می‌توان گفت خاستگاهی شرقی هم دارد و مانند تمدن ما پویاست، با ما تفاوت‌های محتوایی بزرگی دارد. 
نخست آنکه در نظر داشته باشیم یونانیان هیچ‌گاه دولتی واحد نداشته‌اند و در هنگامی که وارد تاریخ شدند، دولت‌شهرهایی پراکنده بودند که همچون ایران‌زمین پیشاهخامنشی (آشور و بابل و ایلام...) پیوسته با هم در حال نبرد بودند، آن‌چنان که بخشی از آنان به ایرانِ هخامنشی پیوستند و بخش‌های دیگر نخست طوفانِ یورشِ اسکندر را از سر گذراندند، که ایران را هم درنوردید، و سرانجام به زیر چکمه‌های لژیون‌های رومی و سپس بیزانس رفتند تا هزاره‌ای بعد مستعمره‌ خلافت عثمانی شدند و در نهایت پس از فروپاشی آن خلافت بود که تبدیل به دولتی یگانه گردیدند. 
دوم آنکه در این سالها بسیار از دموکراسی آتنی سخن رفته است، که هر چند درستیِ این گزاره (مردم‌سالاری) با وجود رواج برده‌داری و نیز حق شهروندی‌ای که فقط برای مردان ده قبیله‌ مستقر در آن شهر قائل بودند بسیار جای مناقشه و بحث دارد. اما از ایده‌ استعمارگریِ آن دولت‌شهر که بر خلافِ دموکراسی در جهان رومی و اروپایی بسیار نافذتر و پابرجاتر است سخنی گفته نمی‌شود و نیز شیوه‌ نظامی بودن یک حکومت که ارثیه‌ دولت‌شهرِ رقیبِ آتن، یعنی اسپارت، برای جهان اروپایی بوده است که به دوران طولانیِ حکومت‌های اروپاییِ جنگ‌سالارِ برده‌گیری که بخش بزرگی از جهان را غارت کردند، می‌انجامد. 
و در نهایت، تمدن اروپایی که ریشه‌هایی چنین داشته در تاریخش فاصله‌ هزار ساله‌ای را در تاریکی گذرانده و آن پیوستگی را ندارد، در حالی که ما هر چند از یورش عرب‌ها تا شاهنشاهی سلجوقی و سپس با حمله‌ بنیان‌برافکن مغول‌ها تا برآمدن صفویان در مقاطعی دچار گسست سیاسی شدیم، اما با تلاش چهره‌های برجسته‌ تاریخ و فرهنگ‌مان دچار گسست فرهنگی نشدیم، هر چند زخم‌هایی عمیق بر پیکرمان نشست.
 اما اینکه چرا مردمان ایران‌زمین، با وجود چنین گسست سیاسی بزرگی دچار جدایی فرهنگی نشدند و مانند مردمان اروپایی در همین قرن بیستم با وجود آن‌همه پیشرفت‌های فن‌آورانه، به جان یکدیگر نیفتادند  و  این‌چنین نژادپرستی در میان‌شان حضور نداشته، برمی‌گردد به یکی از مهمترین ویژگی‌های تاریخ و فرهنگ ما که مهرورزی است و همان است که با اخلاقی شدن اندیشه به‌دست زرتشت بزرگ پی ریخته می‌شود و آن را در نبود برده‌داری نهادینه در کل تاریخ‌مان می‌بینیم و نیز از هنگامی که کشور شدیم و همه سرزمین‌های ایرانی دارای یک دولت شدند (با کورش بزرگ)، در احترام گذاشتن به دین‌های گوناگون و تلاش برای کمینه کردن کشتار و خشونت، و نیز ارج نهادن به زندگی (بر خلاف نگاه‌های بودایی و افلاطونی، که این یکی در مسیحیت بازتولید می‌شود و در اروپا مستقر می‌شود) که در آبادانی و دادگری متبلور می‌شود. این خود حدیثی است مفصل.
ادبیات فارسی یکی از گنجینه‌های فرهنگ و تمدن ایران است، اما متاسفانه نسل کنونی ارتباط چندانی با این گنجینه ندارد. به نظر شما با توجه به اینکه در عصر ارتباطات هستیم و وسایل ارتباطی و شبکه‌های اجتماعی هم رشد فراوانی دارند، چگونه می‌توان در جهت معرفی این گنجینه اقدام کرد؟
آری، ادبیات فارسی در دوره‌ای بسیار طولانی، که می‌توان گفت از عمر نزدیک به همه‌ زبان‌های زنده‌ جهان بیشتر است، حامل تجربه و اندیشه‌ ایرانیان بوده و برای درک و شناخت خودمان (چه در قالب ملی ایرانی و چه حتی برای شناخت عناصر ایرانی همچون قومها و تیره‌ها) و بهره بردن از این تجربه‌های غنی، که درباره‌ بسیاری از مسائل در آن اندیشیده شده است، نیازمند پیوند با آن هستیم. اما این به‌روزرسانیِ ادبیات و آشناکردن کودکان و نوجوانان و... با آن کاری است میان‌رشته‌ای که همه باید درباره‌اش بیندیشیم. 
به‌گمان من، ارائه‌ آنها در قالب کتاب (مانند گزیده‌های مرتبط با هر سنی که روزگاری انتشارات امیرکبیر انجام می‌داد و نیز مصور کردن‌شان که امروزه گسترش یافته یا آن را همچون کتاب‌های معروف به کمیک‌بوکز ارائه دادن، یا با قابلیت‌های رنگ‌آمیزی و...) و هنر(نمایش و نیز ارائه‌های رادیویی، پویانمایی و نیز فیلم‌های سینمایی، که متأسفانه در این سالها، با وجود گسترش فن‌آوری‌ها به شدت از آن - در سطح حکومتی و بهره بردن از امکانات دولتی که در واقع از آنِ ما مردم است - غفلت کرده‌ایم) همچنان دو صورت اصلی است؛ به‌ویژه در همکاری با کشورهای همسایه که با  آنها تاریخ و فرهنگی مشترک داریم. 
صد البته در کنار چنین حرکتی می‌بایست به آثار قدیمی و میراث فرهنگی هم، که در این سالها بسیار ویران شده‌اند، توجه داشته باشیم چرا که مکمل آن ادبیات هستند و زمینه‌ آن روایت‌ها را در خود دارند و امید که با گسترش فرهنگ گردشگری بتوانیم این انگیزه برای شناخت را، هم در میان خودمان و هم در دیگران افزایش دهیم.
به نظر شما، پایین بودن میزان مطالعه در میان ما ایرانیان چه آسیب‌هایی را در دراز مدت می‌تواند در پی داشته باشد؟ و  با نخواندن تاریخ  مردم چه چیز یا چیزهایی را از دست می‌دهند؟ و آگاهی تاریخی چه کمکی به انسان می‌کند؟
چندی پیش نقدی نوشته بودم بر برنامه‌ای که تحت عنوان بازنگری کتاب‌های برجسته‌ یک قرن اخیر، به شادروان ذبیح‌الله منصوری و شیوه‌ روایتش خُرده می‌گرفت، در حالی که او در زمانه‌ خودش کار بسیار بزرگی را انجام داده و مقاطعی از تاریخ‌مان را به گونه‌ای چنان جذاب بازگو کرده بود که نه تنها توجه ما به تاریخ جلب شده، بلکه اصولاً شمار بسیاری از ایرانیان را کتابخوان کرده بود. 
من در دوران نوجوانی با خواندن داستان‌های پلیسی پا به عرصه‌ کتابخوانی گذاشتم و آگاهی دارم که شماری از دختران نسل ما یا نسل پیش از ما، با خواندن داستان‌های عاشقانه. منظورم از آوردن این موضوع، آن است که می‌باید با چیزی که کودک یا نوجوان دوست می‌دارد، او را وارد این عرصه نمود. شاید در دوران تحصیل بازخوانی برخی از آثار داستانیِ بزرگان جهان برای کودکان انگیزه‌بخش باشد، اما آنچه مهم است کمک به برپایی جمع‌های کتابخوانی (مثلاً در مدرسه‌ها، کتابخانه‌های عمومی، خانه‌های فرهنگ در محله‌ها،...) و نیز در دسترس‌ بودن کتاب است. 
سپس بزرگان و مربیانی که گهگاه به آنها سر بزنند یا با آوردن هنرمند یا نویسنده‌ای بر انگیزه‌های‌شان بیفزایند. و نیز شیوه‌ ارائه‌ برخی درسها مانند تاریخ در مدرسه‌ها که اکثر دانش‌آموزان را فراری می‌دهد، که می‌بایست تغییر داد. به‌ویژه باید بر نزدیکی فرهنگی ما و همسایگان‌مان تأکید داشت، تا شاید بتوان به‌دست نسل بعدی اتحادیه‌ کشورهای حوزه‌ فرهنگی نوروز را شکل داد که هم از اختلاف‌ها و رقابت‌های منطقه‌ای خواهد کاست و هم آنکه دوباره فرزندان این حوزه‌ فرهنگیِ غنی را در کنار هم خواهد آورد.
 فراموش نکنیم که کاردارهای فرهنگی ایران و نیز انبوه ایرانیانی که هر کدام به علتی به کشورهایی دیگر، به‌ویژه همسایه رفته‌اند، می‌توانند کانونی برای این کتابخوانی، آن‌هم در حوزه‌های مشترک فرهنگی شوند(مثلاً مولوی‌خوانی در ترکیه، خواندن کتاب‌های تاریخ ایل‌ها و تیره‌های کُرد در بخشهای کُردنشین، خوانش آثار نظامی‌گنجوی در جمهوری آذربایجان یا بازخوانی آثار اقبال لاهوری که در پاکستان جایگاهی 
ممتاز دارد و... ) .

شما چه نظری دارید؟

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 / 400
captcha

پربازدیدترین

پربحث‌ترین

آخرین مطالب

بازرگانی