مصطفی ممبینی
از ساعت دیواری این خانۀ سرد
از درک دقیقه های آلوده به درد
می ترسم و بیزارم از این بیداری
ای خواب به چشم های خیسم برگرد!
این رباعی از «مهشید تجلیان» به گونه ای شکل گرفته است که خط زمان در آن أشکار است. دقایقی که آلوده به دردند و در حال فروپاشی انسانی هستند که در خانه ای بی روح و منجمد در انزوای خود به سر می برد. در اینجا زمان نه به عنوان شاهد و نظاره گر بلکه به عنوان قوه ای سلطه گر و مستبد عمل کرده است.
زمان در این خانه، نه جریان زندگی بلکه تکرار اندوه است. بیداری در این شعر، نوعی هوشیاری رنج آور است. شاعر اما سرانجام در آخرین مصرع برای گریز از این درد و رنج در مصرع چهارم پناه به خواب می خواهد ببرد.
این نگاه با فلسفه بودیسم مطابقت دارد که رنج را حاصل وابستگی به زمان می داند. در اینجا شاعر، خواب را برای رهایی از این رنج از آن طلب می کند.

شما چه نظری دارید؟