محمود رضا امینی - روزنامه اطلاعات|
چرخش راهبردی در سیاست خارجی آمریکا
تصمیم ایالات متحده برای تحرکات نظامی مستقیم یا نیابتی علیه ونزوئلا، اگرچه هنوز بهصورت رسمی اعلام نشده است، اما نشانههای سیاسی، امنیتی و تبلیغاتی آن طی ماههای اخیر بهوضوح نمایان شدهاند.
این رویکرد را نمیتوان صرفاً ادامهی سیاست فشار اقتصادی و تحریم دانست؛ بلکه نمایانگر یک چرخش راهبردی است که هدف آن بازسازی هژمونی از دسترفتهی واشنگتن در نیمکرهی غربی و تثبیت پایگاه ژئوپلیتیک در منطقهای است که سالها عرصهی نفوذ رقبا، بهویژه چین و روسیه، بوده است. تحلیل این تهدید مستلزم بررسی ابعاد چندگانهای است که از انگیزههای کوتاهمدت انتخاباتی تا اهداف بلندمدت ژئوپلیتیک را در بر میگیرد.
۱. زمینه تاریخی و بازگشت به دکترین مونرو
ایالات متحده از قرن نوزدهم با دکترین مونرو (Monroe Doctrine)، آمریکای لاتین را حوزهی انحصاری نفوذ خود تعریف کرد. این دکترین که اساس سیاست خارجی آمریکا در قارهی آمریکا را تشکیل میداد، همواره بر اصل «عدم مداخلهی قدرتهای اروپایی» در امور این نیمکره تأکید داشت، اما در عمل، این اصل بهانهای برای مداخلات مداوم آمریکا در امور داخلی کشورهای منطقه بود.
اما در دهههای اخیر، این قلمرو سنتی بهتدریج از دست رفت. ظهور دولتهای مستقل چپگرا (مانند موج صورتی)، گسترش همکاریهای اقتصادی با چین بهعنوان یک رقیب استراتژیک، و حضور نظامی و انرژیمحور روسیه در کاراکاس (مانند توسعهی روابط نظامی و فروش سامانههای دفاعی)، واشنگتن را در موقعیت دفاعی قرار داد.استراتژی آمریکا در قبال ونزوئلا همواره بر بیثباتسازی دولتهای ضد آمریکایی متمرکز بوده است. با این حال، در شرایط کنونی، یعنی پس از تجربهی عملیات نظامی هزینهبر در خاورمیانه و تمرکز اصلی بر رقابت با چین در اقیانوس آرام، مداخله در آمریکای لاتین مزایای متفاوتی دارد: هزینهی مداخله به لحاظ نیروی انسانی و تجهیزات نسبت به خاورمیانه پایینتر ارزیابی میشود، و پیامدهای نمادین آن برای «احیای اقتدار» در حیاط خلوت سنتی آمریکا بسیار بالاست. این امر نشاندهندهی یک بازنگری در محاسبات استراتژیک است که در آن، حفظ نظم منطقهای بر اساس اولویتهای قدیمی، مجدداً در دستور کار قرار گرفته است.
۲. محرکهای اقتصادی و نفتی؛ ونزوئلا بهمثابه منبع جایگزین
در سطح آشکار، یکی از انگیزههای اصلی آمریکا در هدفگیری ونزوئلا، منابع عظیم نفتی و معدنی این کشور است. ونزوئلا بزرگترین ذخایر اثباتشدهی نفت خام جهان را داراست.
اهمیت ژئواکونومیک:
تحریمهای سنگین علیه روسیه پس از جنگ اوکراین و بیثباتیهای مستمر در خاورمیانه (بهویژه تنگه هرمز)، باعث شده واشنگتن نیازمند منابع مطمئنتر و نزدیکتر برای تأمین انرژی خود و همچنین تثبیت بازارهای جهانی انرژی باشد. نفت ونزوئلا، اگرچه از نظر کیفیت سنگین است و نیاز به پالایشهای پیچیده دارد، اما در صورت ورود به بازار با مدیریتی هماهنگ با غرب، میتواند جایگزینی راهبردی برای نفت روسیه یا تأمینکنندهای کمریسکتر از عربستان سعودی باشد.
استخراج منابع حیاتی:
علاوه بر نفت، ونزوئلا دارای ذخایر عظیمی از طلا، الماس، بوکسیت، و فلزات کمیاب است. کنترل این منابع میتواند زنجیره تأمین غرب را در برابر فشارهای اقتصادی چین و روسیه مقاومتر سازد.از این رو، واشنگتن با ترکیب فشار دیپلماتیک، تحریک داخلی، و تهدید نظامی، تلاش میکند «گذار انرژی» (Energy Transition) را با «گذار سیاسی» در کاراکاس همسو کند؛ به این معنا که هرگونه گشایش در بخش انرژی باید در ازای تغییر رژیم و همسویی سیاسی رخ دهد.
۳. بعد داخلی و انتخاباتی در آمریکا
هرگونه تصمیم نظامی یا تحریکآمیز علیه ونزوئلا را باید در بستر سیاست داخلی آمریکا نیز تحلیل کرد، بهویژه در سالهای نزدیک به انتخابات ریاستجمهوری.
بازیابی اعتبار دولت:
بحرانهای اقتصادی داخلی، شکافهای اجتماعی عمیق، و تضعیف کاخ سفید در نظرسنجیها، نیاز دولت مستقر به یک پیروزی نمادین خارجی را افزایش داده است. در ادبیات سیاسی آمریکا، سیاست خارجی قاطعانه و پیروزمندانه در قبال دشمنان سنتی (مانند کوبا یا ونزوئلا) میتواند بهعنوان نماد قدرت و قاطعیت رهبری تلقی شود.
هدفگیری بخشهای رأیدهنده:
جامعه ونزوئلایی-آمریکایی، بهویژه در ایالتهای کلیدی مانند فلوریدا، بخش مهمی از پایگاه رأیدهندگان هستند که سابقهی تاریخی خصمانهای با دولت مادورو دارند. یک مداخلهی موفق (یا حتی وعدهی قاطع برای مداخله) میتواند حمایت این بخش از جامعه را به سمت دولت فعلی جلب کند.
خطر پایین، بازدهی بالا:
ونزوئلا از نظر افکار عمومی آمریکا، دشمنی «قابل کنترل» است؛ یعنی احتمال درگیر شدن در یک جنگ فرسایشی طولانیمدت مانند عراق یا افغانستان کمتر ارزیابی میشود. این امر، حملهای با خطر پایین (Low-risk engagement) و دستاورد رسانهای بالا
(High media return) برای دولت محسوب میشود.با این حال، در بلندمدت، درگیر شدن در جنگی جدید، هزینههای جدی انسانی و اقتصادی به همراه خواهد داشت که میتواند این مزایای کوتاهمدت را از بین ببرد.
۴. ابعاد پنهان
پیام به رقبا و بازآرایی هژمونی جهانی در ورای منافع اقتصادی و انتخاباتی، حملهی احتمالی به ونزوئلا حامل پیامی ژئواستراتژیک و بازدارنده است؛ پیامی که مستقیماً به مسکو، پکن و حتی تهران صادر میشود.
نشان دادن توان بازدارندگی:
واشنگتن با این اقدام درصدد نمایش بازگشت به دوران یکقطبی (یا حداقل پایان دادن به دوران تلقیشدهی چندقطبی شدن سریع) است و میخواهد نشان دهد هنوز توانایی اعمال قدرت فرامرزی در هر نقطهی جهان، بهویژه در حیاط خلوت خود، را دارد. این عمل پاسخی به «نظم جهانی در حال تغییر» است.
آزمون واکنش رقبا:
ونزوئلا به دلیل ارتباطات گسترده با محور ضدغربی (بهویژه همکاری نظامی با روسیه و حمایتهای سیاسی از چین)، آزمونی کمخطر برای سنجش واکنشهای پکن و مسکو محسوب میشود. اگر روسیه یا چین واکنشی صرفاً کلامی یا اقتصادی نشان دهند، این امر به واشنگتن اجازه میدهد تا در مورد سایر مناقشات منطقهای نیز با اطمینان بیشتری عمل کند.
مدل هشدار برای ایران و سایر متحدان:
این کشور تبدیل به «نماد هشدار» برای دیگر قدرتهای شرقی شده است که گسترش نفوذ در حوزه سنتی آمریکایی را پایان یافته میدانستند. این اقدام نشان میدهد که آمریکا آماده است تا برای حفظ خطوط قرمز خود، از ابزارهای نظامی استفاده کند، حتی اگر این ابزارها منجر به رویارویی مستقیم با قدرتهای بزرگ نشود.
۵. ابزارهای نرم و عملیات روانی؛ از رسانه تا شبکههای داخلی
پیش از هر اقدام نظامی، ایالات متحده همواره از جنگ نرم (Soft Power Warfare) آغاز میکند. این مرحله، اغلب زمینهساز پذیرش هرگونه مداخلهی آشکار از سوی افکار عمومی است.
تقویت روایتهای ضد دولتی:
در هفتههای اخیر، شاهد موج شدیدی از گزارشها، مستندها و کمپینهای رسانهای علیه دولت نیکولاس مادورو بودهایم. این محتواها بر فساد سیستمی، نقض حقوق بشر، و بحران انسانی متمرکز هستند و تلاش دارند فضای داخلی ونزوئلا را آمادهی تغییر و افکار عمومی جهان را اقناع نمایند.
استفاده از بازیگران داخلی:
بهرهگیری از شبکههای مخالف داخلی، تحریک نارضایتی اقتصادی از طریق برجستهسازی کمبودها، و بازنمایی دولت مادورو بهعنوان «تهدیدی برای امنیت منطقهای و حقوق بشر» بخشی از سیاست آمادهسازی ذهنی (Priming) برای مداخلهی آشکار است. هدف این است که هرگونه اقدام نظامی بعدی، نه بهعنوان تجاوز، بلکه بهعنوان «عملیات نجات» یا «استقرار دموکراسی» توجیه شود.
تحلیل دادهها و پروپاگاندا:
در عصر اطلاعات، پروپاگاندا بهشدت مبتنی بر دادههای انتخابشده است. برای مثال، استفاده از شاخصهای اقتصادی مانند نرخ تورم، که از معادلات پیچیدهی جهانی تأثیر پذیرفتهاند، برای نشان دادن ناکارآمدی کامل یک سیستم حکومتی، ابزار اصلی این مرحله است.
۶. نگاهی به ابعاد منطقهای
اثر دومینویی در آمریکای لاتینچنانچه ایالات متحده تصمیم نظامی خود را عملی سازد، اثر آن فراتر از مرزهای ونزوئلا خواهد بود و موازنه قدرت در کل آمریکای لاتین را تحتتأثیر قرار میدهد.
واکنش کشورهای همسو:
بسیاری از دولتهای چپگرای منطقه مانند بولیوی، نیکاراگوئه و کوبا، این اقدام را «بازگشت استعمار نو» تلقی کرده و آن را تهدیدی مستقیم برای حاکمیت خود خواهند دانست. این امر میتواند منجر به بسیج شدید نیروهای سیاسی چپ در سراسر قاره شود و تنشهای داخلی را در کشورهای همسایه افزایش دهد.
فشار بر دولتهای میانهرو:
دولتهای میانهرو و راستگرای منطقهای مانند برزیل (که روابط پیچیدهای با ونزوئلا دارد) و آرژانتین تحت فشار شدید قرار خواهند گرفت تا مواضع خود را با کاخ سفید همسو کنند. این دولتها مجبور به انتخاب بین حفظ روابط تجاری با آمریکا و حفظ ثبات منطقهای خواهند بود.
نظریهی دومینو (Domino Theory) معکوس:
در گذشته، آمریکا از سقوط کمونیسم بیم داشت. امروز، ترس از نفوذ قدرتهای رقیب (چین و روسیه) جایگزین شده است. حمله به ونزوئلا میتواند انگیزهای برای کشورهای دیگر باشد تا سریعتر به سمت محور چین-روسیه متمایل شوند (به دلیل ترس از مداخلهی آمریکا)، یا برعکس، با همراهی با آمریکا، از عواقب مداخله در امان بمانند. در هر صورت، نقشهی سیاسی جهان در آمریکای لاتین دگرگون خواهد شد.
۷. پیامدهای انسانی و اخلاقی؛ تکرار الگوی عراق و لیبی؟
تجربه حملات آمریکا به عراق (۲۰۰۳) و لیبی (۲۰۱۱) نشان میدهد که هرچند هدف اعلامی، آزادی یا دموکراسی است، پیامد واقعی آن اغلب بحران انسانی غیرقابل کنترل و فروپاشی ساختار دولت است.
بحران پناهجویان و مهاجرت:
ونزوئلا که اکنون با تورم سرسامآور، کمبود دارو، و مشکلات معیشتی دست و پنجه نرم میکند، در صورت تعرض نظامی ممکن است وارد چرخهای از جنگ داخلی، فروپاشی زیرساختها و خروج میلیونی مردم شود. بر اساس برآوردها، ونزوئلا پیش از این نیز بحران مهاجرتی گستردهای را تجربه کرده است. یک درگیری نظامی میتواند این موج را به یک فاجعه منطقهای تبدیل کند که بار آن بر دوش کشورهای همسایه خواهد بود.
آسیب به مشروعیت بینالمللی:
حتی از نگاه متحدان سنتی اروپایی واشنگتن، مداخله نظامی بدون مصوبه شورای امنیت سازمان ملل متحد، غیرقابل دفاع خواهد بود. این امر میتواند به تضعیف بیشتر ائتلافهای بینالمللی آمریکا در تقابل با روسیه و چین منجر شود، زیرا بسیاری از کشورها آن را نقض آشکار حاکمیت ملی تلقی خواهند کرد.
هزینههای نامشهود:
جنگهای مدرن هزینههایی فراتر از بودجهی نظامی دارند. بازسازی ونزوئلا (در صورت تغییر رژیم) میتواند برای آمریکا و متحدانش هزینهای دهههایی در بر داشته باشد، شبیه به تجربه عراق.
جمعبندی
محاسبات ریسک در منظومهی جدید قدرت
بهنظر میرسد تصمیم برای حمله به ونزوئلا، اگرچه در ظاهر بر پایه منافع اقتصادی (نفت و منابع) و امنیت منطقهای (مقابله با نفوذ رقبا) بنا شده، در لایههای عمیقتر تلاشی است که در راستای احیای اقتدار تاریخی آمریکا و جلوگیری از زوال نقش جهانی آن در مقابل صعود قدرتهای رقیب قلمداد می شود. این تصمیم، تلاشی برای بازپسگیری کنترل بر حوزههایی است که آمریکا آن را از دسترفته میداند.با این حال، واقعیتهای ژئوپلیتیک قرن بیستویکم دیگر اجازه نمیدهند که چنین اقداماتی بدون هزینهی سنگین سیاسی و عملیاتی انجام شوند. آمریکای لاتین امروز نه حیاط خلوت مطیع، بلکه منطقهای چندقطبی با آگاهی سیاسی و اقتصادی گسترده است. هرگونه مداخلهی نظامی در ونزوئلا، بیش از آنکه نمایش قدرت باشد، ممکن است آغاز مرحله جدیدی از افول هژمونی غرب و تقویت جبههی ضد آمریکایی در سطح جهانی تلقی شود، زیرا این اقدام میتواند نشان دهد که آمریکا برای حفظ نظم قدیمی، حاضر به نقض قوانین بینالمللی است.
