محمدکریم کریمی گزافرودی: «عشق» از جمله کلماتی است که معنایش هم عزیز و روحبخش است، هم ساحر و جذاب. این کلمه، مطابق با فطرت الهی است و هرجا به حقیقت اثر کند، چنان دل میرباید و قلب را تسخیر میکند، که گویی عاشق را سحر کردهاند. شاهد مثال این عملکرد، مردان خدا و سالکان واقعی هستند که در راه رسیدن به حقیقت الهی، از مرز عقل گذشتند و به وادی عشق رسیدند!
لقمان حکیم در نصیحت به فرزند خویش میگوید: «سر سفره، شکم را؛ در مجلس، زبان را؛ در خانه، چشم را و در نماز با خدا، دل را نگهدار.» یعنی با خدا باش و عشق بورز!
ابوالفضل رشیدالدین میبدی نیز در کتاب «کشفالاسرار» نقل میکند: در یکی از جنگها تیری به شیرخدا علی(ع) اصابت کرد، تا جایی که پیکانش در استخوان پای مولا بماند. هر قدر کوشش نمودند کارساز نشد و سر تیر در استخوان بماند. پزشک بفرمود تا پوست و گوشت از بدن برندارند نوک تیر جدا نشود! بزرگان و فرزندان مولا فرمودند اگر چنین است باید صبر کرد تا وی در نماز شود. زیرا او در نماز در حالتی است که گویی از این جهان خبری نیست. تا به نماز پرداخت، مرد معالج آمد و گوشت و پوست برگرفت و پیکان بیرون کشید! و علی(ع) همانطور در نماز و برحال خود برفت. چون سلام نماز باز داد، گفت: درد من آسانتر است. گفتند: پایت را معالجه کردیم و تو را خبر نبود؟! مولا فرمود: اندر آن ساعت که من به مناجات «الله» باشم، اگر جهان زیر و زبر شود یا با تیغ و سنان به من زنند، از لذت مناجات «الله» از درد تن خبر نبود!
این داستان درباره علی (ع) و عشق او به مناجات با خدای، عجیب و شگفتآور نیست اگر مقایسه کنیم با داستان عشق زلیخا و زنان دربار مصر بر زیبایی یوسف پیامبر و نقل آنچه در قرآن کریم و سوره یوسف رفتهاست.
بهراستی که مشاهده جمال و عزّت و شکوه خدا در دل و جان علی(ع) بیش از مشاهده جمال یوسف در چشم زنان مصر بود! اگر زنان مصر چنان بیخود شدند که هنگام دست بریدن، از درد تن خبر نداشتند؛ عجیب نیست شخصیتی چون مولا در مقابل ذات الهی در نماز از خود بیخبر شود و معالجه پا به هنگام نماز را درنیابد.
البته که این اثر در عشقهای حقیقی، دیدنی و شنیدنی و خواندنی است و اگر عشق، در جای درست بروز نماید چنین نمودی خواهد داشت؛ وگرنه:
عشقهایی کز پی رنگی بود / عشق نبود عاقبت ننگی بود

شما چه نظری دارید؟