
سید مسعود رضوی در یادداشتی در ضمیمه فرهنگی امروز روزنامه اطلاعات نوشت: در چندین شماره پیش از این، بحثی مستوفا و مفصل درباره بابا فغانی شاعر نامی قرون 9 و 10 داشتیم. اینک به اجمال درباره لقب او، یعنی «بابا» مطالبی می آوریم و البته وی به «مولانا» هم اشتهار داشته است.
شاید تحقیق و تتبع در اسم و القاب گرهی از کار شعر فغانی نگشاید و به نظر افزونه ای نه چندان مفید باشد. اما برای تکمیل هر تحقیقی، نیازمند توجه به جزئیات نیز هستیم. لقب بابا برای فغانی، شاعر بزرگ و صاحب طرز دوران جامی و پس از آن، می تواند به ما در درک فضای ادراک و استقبال از شاعران دوران نوینی که آغاز شده بود و بابافغانی پیشتازش محسوب می شد، تشریک مساعی کند.
نظرات بزرگان و تاریخ ادبیات نویسان در این زمینه گنگ است و نمی توان دلیل و دقتی در آن یافت. اما رد تاریخی و جایگاه زمانی و زمینی و زمینه ها (تاریخ و جغرافیا و بسترهای فرهنگی) را تا حدی روشن می سازد. به این ترتیب گفتار در شعر و زیست و منزلت بابافغانی شیرازی، با بررسی یک اصطلاح کهن و مهم در فرهنگ و ادبیات و تصوف ایرانی، سرآغاز خوبی برای جستارگشایی است.
«بابا» واژهای فارسی و در واژه نامه ها و فرهنگ ها، به معنی پدر و نیاست. اما در گذر زمان، محیط معنایی آن گسترش یافته است و امروزه در فارسی محاورهای گاهی به عنوان پیر و کهنسال و بزرگ قوم و خاندان و نیز به سرکردۀ طایفۀ قلندران و به پیران کامل نیز خطاب میشده است . این واژه در زبانهای اردو، ترکی، عربی و فرنگی هم به معنی پدر به کار رفته است و معادل پاپا و پاپ در زبان انگلیسی است.
در تصوف و اصطلاحات و سلسله مراتبش هم لقب بابا به یزرگی و سوابق دلالت دارد و مانند باب، شیخ، خواجه، باله، آتا و پیر از جمله مصطلحات این طایفه است. اما بیشتر از همه در قلندریه کاربرد داشته است. گویا اصطلاح یا واژۀ باب هم کوتـاهشدۀ «بـابـا»ست به معنی پـدر (به قیاسِ مام) به هرحال بیشترین کاربردش در تصوف و انشعابات آن بوده و در برخی از مناطق عالم اسلام فقط برای مشایخ بزرگ صوفیه مصطلح بوده است.(1)
محمد بن منور در اسرارالتوحید نوشته است که در روزگار ابوسعید ابوالخیر (د ۴۴۰ ق/ ۱۰۴۸ م)، امامت متصوفه را عارفی به نام بابا حسن عهدهدار بود (2).
در برخی از فرق و طریقت های صوفیه، لقب بابا به یک مرتبه و مقام دلالت دارد. مثلا در بکتاشیه، پنج مرتبه وجود دارد که سومین آنها، «بابا» ست. اگر بابا از نسل پیامبر (ص) باشد بر روی کلاه خود شال سبز و اگر چنین نباشد، شال سفید میبندد. بابا به تربیت سالک و درویش و افراد حاضر در مراتب پایینتر از خود میپردازد. ورود طالبان جدید به این طریقت هم، در جریان مراسمی مفصل بهوسیلۀ بابا صورت میگیرد.(3)
معصومعلیشاه هم در طرائق الحقایق چند تن از بابایان صوفیۀ متأخر را معرفی کرده و نام برده است.
در ادبیات و منابع مکتوب پارسی، دانسته می شود که این لقب برای برخی مشاهیر شعر و تصوف و غیر آن، دستکم از اوایل سدۀ ۵ ق/ برابر با حدود سده ۱۱ م به کار میرفته است. این بابایانْ که تعدادشان در مجموعۀ تاریخ فرهنگ ایران زیاد هم نیست، غالباً مورد توجه و احترام مردمان و حتى فرمانروایان بودهاند. هرچه در تاریخ پیشتر می آییم، این لقب بیشتر به کار رفته و از محیط و مرزهای ایران نیز فراتر می رود. در ترکیه و شرق اروپا که در زمرۀ فتوحات عثمانی بود، بسیار لقب مرسوم و آشنایی بود و حتی در روزگار ممالیک مصر و شام (آغاز سدۀ ۹ ق/ ۱۵ م) واژۀ بابا بهعنوان لقب اعضای طشتخانۀ سلطان به کار رفته است.
اما واقعا چرا به فغانی لقب بابا داده شده است، قطعاً به این دلایل نیست، زیرا شرح احوالش هیچ گواهی بر شیخ و صوفی و بزرگ طایفه ای بودن به دست نمی دهد و حتی عکس آن را گواه است! به گمان من، شاید به چند دلیل متفاوت از آنچه گفتیم، لقب بابا به او گفته شده است؛ اول تقدم و سرسلسله بودن او در طرز تازه و این که برای ابتدا کردن در کاری این لقب را بدهند سابقه دراز دارد. مولوی در مثنوی، آدم ابوالبشر (ع) را بابا لقب داده اسـت و هنوز هم مرسوم است که مثلا می گویند رودکی پدر شعر فارسی یا دیگری پدر علم نجوم و... است.
دوم اینکه شوریدگی و صراحت و تغییر بیان او که موجب شور و هیجانی در شاعران وقوعی و شیوۀ هندی شده است، شاید دلیل اطلاق و ابقای لقب بابا برای فغانی بوده باشد. از برخی افراد شوریدهحال گاه کلمات و خرقعادات روایت شده، و گاه رفتارهایی بیپروا و سخنانی گستاخانه از این صوفیان مجذوب سر میزده است و اینها غالباً ملقب به بابا بوده اند. ازجمله، دربارۀ بابا کمال جَندی، بابا فرج تبریزی، بابا محمود طوسی، بابا حامد و بابا علیشاه روایاتی عجیب نقل است.
شهرت و محبوبیت برخی از این صوفیان و شوریدگان در میان عامه و عوام مردم سبب شده است که عامه حتى نام برخی از آنها را بهتدریج تحریف کنند و تغییر بدهند؛ چنانکه باباکوهی لقبی است که یکی از مشایخ متقدم بدان شهرت فراوان یافته و هنوز هم مزاری که بدو منسوب است، زیارتگاه خاص و عام است. این شوریدگان، گاه سروپابرهنه، در کوی و بازار ظاهر میشدند و از همه معروفتر باباطاهر است که شاید عریانخواندن وی نیز از همین جا منشاء گرفته است.(4)
البته منزلت و اقتدار ناشی از زهد و بی قیدی نسبت به دنیا و مواهب آن خود موجب احترام مردم بوده است. دربارۀ باباطاهر نقل است که چون طغرل سلجوقی در همدان به دیدار او آمد، وی سلطان را پند داد و به عدل و احسان فراخواند. داستان معروف دیوژن کلبی و اسکندر مقدونی سرمنشاء تمام افسانه های بعدی است (5) که با قهرمانان و صحنه آرایی متفاوت نقل شده است.
سوم این که از باب تکریم این لقب را که در قرن 9 و 10 شیوع تام داشت، به فغانی اطلاق کرده باشند. در قرن دهم که بابافغانی راهی دربار سلطان یعقوب شد، در مرزهای آسیای صغیر و نزدیک روم شرقی قرار داشت و این زمان اوج تداول عنوان «بابا» برای مشایخ تصوف و قلندریه و مشاهیر مورد توجه عامه است.
اتفاقا دوره حکومت صفویه نیز چنین بود و لقب بابا در روزگار صفویه نیز در ایران تداول و احترام داشت. در خیل تذکره ها و متون آن دوره، از تذکره سام میرزا تا نصرآبادی و عرفات العاشقین تقی الدین اوحدی و ریاض الشعرای واله داغستانی، خال خال به شعرای کم شناخته و عرفای ناشناخته، پرداخته اند، در ضمن همین نوشته ها، از برخی از مشاهیر با صفت بابا اشاره و از احوال و نمونه شعرشان یاد شده است. یکی از این بابایان، باباسلطان قلندر بود که شاه عباس اول، باباییِ تکیۀ حیدر در چهارباغ اصفهان را به او سپرد.
گورجای برخی از بابایان اصفهان که بیشتر آنها در سدههای ۸ و ۹ ق میزیستهاند، هنوز در اصفهان باقی است و مرحوم استاد جلال الدین همایی، در مقاله ای بدان اشاره کرده است.(6)
در جریان یورش مغول و هنگامه دراز پس از آن که در ماوراءالنهر و ایران به تحولات مصیبت بار و تباهی و ویرانی بسیار انجامید، بسیاری از صوفیان و باباها به آسیای صغیر کوچ کردند و بهتدریج در آنجا پراکنده شده و مسکن گزیدند. در این دوران بسیاری از مردم و عامه ساکن در این سرزمین ها، زاهدان گوشهنشین را صاحب کرامت و تقوی قلمداد می کردند و بدین علت، آنانرا بابا یا دَده میخواندند (7) و هر کس را که در کار خود بزرگ میبود، از روی احترام، بابا لقب میدادند ( آنندراج، ذیل واژه). شیخ بابا مرندی از صوفیانی بود که در اواسط سدۀ ۷ ق/ ۱۳ م در دربار سلاجقۀ روم نفوذ یافت (افلاکی، ۱/ ۱۴۶-۱۴۷).
جنبش باباییان (۶۳۸ ق/ ۱۲۴۰ م) نیز که در آسیای صغیر روی داد و قدرت سلجوقیان روم را بهشدت تهدید کرد، به وسیلۀ بابا اسحاق رهبری میشد که او را «بابا رسولالله» میگفتند و به قولی، ادعای نبوت میکرد. شاید صوفی خراسانی، بابا الیاس نیز در پیدایش و تحریک این جنبش نقشی داشته است.(8)
یک دلیل دیگر که دور از ذهن است می تواند راهبری یک فرقه یا گروه باشد و یا عضویت در فرق مخفی که صفویه خود نیز از آن جمله بودند تا آنکه قابل و قادر به حکومت و اظهار دولت شدند. عارفی به نام بابا حسن که پیشوای مشایخ زمان خود بود، «بابای هفتادبابا» خوانده میشد. گویا در روزگار وی، ۷۰ تن از صوفیان و شوریدگان که بیشتر ایشان لقب بابا، و برخی از آنها لقبهایی دیگر داشتهاند، در خدمت بابا حسن بودهاند. (9)
این اسم یا لقب به هرحال سابقه طولانی در تاریخ فرهنگ ایران و اسلام دارد و به مشاهیر مختلف و حتی ماجراجویان هم گفته شده است.. امـا سخنـان نکتهآموزی که از برخی از این بابایان نقل شده است، احوال ایشان را از دیگر عقلای مجانین متمایز میسازد.
به نظر میرسد این دسته از عرفا، بدینترتیب میتوانستهاند از آزار عوام در امان بمانند (زرینکوب، همان، ۴۴)؛ همچنین، این نکته که اشخاصی مانند باباطاهر، بابا جعفر و بابا حمشاد در کتابهای صوفیۀ متقدم شناخته نشدهاند، میبایست بهسبب انتساب آنها به فرقهای مخفی بوده باشد.
بهترین تحقیق در این باره را می توان در آثار دکتر زرین کوب پیدا کرد که جوانب مختلف آن را در تصوف و تاریخ آن در ایران جستجو کرده است.(10).
بد نیست برای تکمیل بحث اشاره کنم به این که جز ادبا و عرفا، این لقب، شکل قلب شده هم دارد که «حاجی بابای اصفهانی» ماجراجوی معروف قصه جیمز موریه انگلیسی که به ترجمه و نثر سحّار میرزا حبیب اصفهانی به پارسی درآمده و بارها منتشر شده است، از معروفترین نمادها و نمونه های دارنده این عنوان است.(11)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(1) خواجه عبدالله انصاری، طبقات الصوفیه، به کوشش محمدسرور مولایی، تهران، ۱۳۶۳ ش، صص ۲۳۶، ۵۸۹؛ و نیز: جـامی، عبدالرحمان، نفحات الانس، به کوشش محمود عابدی، تهران، ۱۳۷۰ ش، ص288)
(2)(محمد بن منـور، اسرار التوحید، به کوشش محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش ۱/ ۲۰۴).
(3) «حاجی بکتاش ولی و طریقت بکتاشیه»، نوشته توفیق سبحانی و...، نشریۀ دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی، تبریز، ۱۳۵۵ ش، س ۲۸، صص ۵۲۷ تا 539.
(4) نگاه کنید به مقاله دکتر روزبه زرین کوب در دانشنامه جهان اسلام، مدخل «بابا».
(5) به اصطلاح «پروتوتایپ» یا نمونه نخستین و جامع.
(6) «بابا رکنالدین شیرازی»، نامۀ مینوی، به کوشش حبیب یغمایی و دیگران، تهران، ۱۳۵۰ ش، صص ۵۰۹-۵۱۰.
(7) تاریخ کهن قلندریه، احمد کارامصطفی، ترجمه مرضیه سلیمانی، انتشارات فرهنگ معاصر، صص 126 و 223.
(8) دانشنامه جهان اسلام، همان.
(9) زرینکوب، عبدالحسین، جستوجو در تصوف ایران، تهران، ۱۳۶۳ ش، ص 44؛ همو، دنبالۀ جستوجو در تصوف ایران، تهران، ۱۳۶۲ ش، ص 192
(10) قزوینی، محمد، یادداشتها، به کوشش ایرج افشار، تهران، ۱۳۳۴ ش، ج 2، صص ۳- ۹.
(11)درباره بابا و ترکیب «حاجی بابا» هما ناطق در کتاب از ماست که بر ماست، توضیحات مفید و جالب نوشته است. انتشارات آگاه، تهران 1357 ش