شنبه ۲۹ مهر ۱۴۰۲ - ۰۹:۵۹
نظرات: ۰
۰
-
روش جالب خردمند ایرانی برای دفاع از فرهنگ وطن در دوران پسامغول

شیخ قطب‌الدین محمود بن ضیاءالدین، معروف به قطب‌الدین شیرازی عالم برجسته، فقیه، ستاره‌شناس، موسیقی‌دان، عارف، شاعر و پزشک بزرگ ایرانی در قرن ۷ و ۸ هجری بوده است.

فرهیختگان نوشت: شیخ قطب‌الدین محمود بن ضیاءالدین مسعود کازرونی شیرازی، معروف به ملا قطب و قطب‌الدین شیرازی عالم برجسته، فقیه، ستاره‌شناس، موسیقی‌دان، عارف، شاعر و پزشک بزرگ ایرانی در اواخر قرن هفتم و اوایل هشتم هجری بوده است.

وی بزرگ‌ترین شارح آثار ابن‌سینا است که پرخواننده‌ترین شرح را بر قانون نوشته است. علامه در زمان خود، حلقه ارتباطی میان اندیشه‌های پیشین با اندیشه‌های پسین بود و همچنین، در محور هم‌زمانی، گره و پیوندی میان گونه‌های معرفتی بود؛ چنان‌که شاید برای دوران ما، شگفت‌آور باشد که او مسائل اساسی پزشکی را با علوم ریاضیات، فلسفه، اخترشناسی، موسیقی و دیگر علوم طبیعی و اجتماعی که خود در آنها فعالیت داشته، به‌درستی و با موفقیت پیوند داده و میان آنها ارتباط درستی برقرار کرده و جملگی را با باورهای دینی دوران خود در‌هم‌آمیخته است. 
به‌سبب آگاهی قطب‌الدین از بیشتر علوم و به اعتبار نوشته‌های او، مورخان وی را به دریای دانش و علم تشبیه کردند (توماس، ص 291؛ نصر، 1383، ص 336). در همه علوم، دریایی بی‌کران بود و به همه علوم ایمانی و یونانی آگاهی داشت. فقیهی بود که افزون بر استادی در منطق و حکمت و هندسه و هیات و ریاضی، در علم اصول کم‌نظیر بود و در علم کلام و معانی و بیان سرآمد بود و مقام علمی والایی داشت (کاشانی، 1348، ص 118؛ حاجی خلیفه، ج 6، ص 316؛ اعلمی حائری، ج 14، ص 367). به‌سخنی دیگر، عارفی وارسته و فیلسوف و موسیقیدان و ریاضیدان و طبیب و فیزیکدان و جغرافیدان و منجمی کاردان بود.
علاقه قطب‌الدین شیرازی به علم را می‌توان تا حدی برگرفته از خاندان اهل علم و عرفان او دانست. پدرش، ضیاءالدین در کازرون چشم به جهان گشود و کازرون در آن زمان مهد ادب و عرفان بود و عارفانی سرشناس، چون ابواسحاق کازرونی از آنجا برخاستند. خانواده قطب‌الدین در شیراز می‌زیستند و به این علت به شیراز رفتند و در آنجا اقامت گزیدند که فرمانروایی فارس و شیراز در نیمه دوم قرن ششم هجری در دست اتابکان سلغری بود که اهل علم و هنر را گرامی میداشتند و به آبادانی شیراز اهمیت می‌دادند. ضیاءالدین، پدر قطب‌الدین از پزشکان و استادان شایسته دارالشفای مظفری بود و افزون بر پزشکی ادبیات را هم خوب می‌دانست و با علوم دیگر چون ریاضی و نجوم آشنا بود و در عرفان و سیر و سلوک و طریقت و تصوف مراتب بالا داشت و از بزرگان طریقت سهروردیه به‌شمار می‌رفت. بی‌گمان این گستردگی دانش پدر در قطب‌الدین تاثیرگذار بوده است. به‌عبارت ‌دیگر قطب‌الدین افزون بر اینکه پدری دانشمند داشت و در خانواده‌ای اهل علم و هنر زاده شد، از مردم شیرازی بود که به‌سبب وجود فرما‌نروایان سلغری از هر لحاظ شرایط و موقعیت پیشرفت در آن فراهم بود (موسوی خوانساری، ج 8، ص 118؛ توماس، ص 290؛ صدری، ص 48)‌.
پس از تحصیلات اولیه، مقدمات پزشکی را نزد پدر و عموی خود، کمال‌الدین ابوالخیر کازرونی آموخت. او در مقدمه شرح خویش بر کلیات قانون (بی‌تا، ص 2) در شمار استادان خود از شمس‌الدین محمد بن احمد کیشی (694-‌677-‌662‌ق) و شرف‌الدین زکی بوشکانی (680ق) نام می‌برد. وی می‌نویسد که مجال و وقت مطالعه نداشته، اما همتش او را به تحصیل علم برانگیخته تا نزد کیشی و بوشکانی کلیات قانون را بخواند، اما راضی نمی‌شود و حتی شرح فخر رازی او را سیراب نمی‌کند، زیرا به این نتیجه می‌رسد که رازی به‌جای شرح، همه کتاب یا پاره‌ای از آن را «جرح» کرده است. قطب‌الدین همانند پدر، به چشم‌پزشکی گرایش داشت (میر، 1368، صص 112‌-110؛ تاج‌بخش، 1372، ج 2، ص 375؛ همو، 1379، ص 112؛ شیرین‌زبان آذر، ص 48). در 648ق، پدرش درگذشت و قطب‌الدین 14‌ساله به‌سبب مهارت شگفت‌انگیزش در پزشکی به‌جای پدرش در بیمارستان گماشته شد و تا 24سالگی به درمان بیماران می‌پرداخت (میر، همان‌جا؛ تاج‌بخش، 1379، ص 112؛ شیرین‌زبان آذر، همانجا).
قطب‌الدین ضمن مطالعه پزشکی و درمان بیماران در عرفان نیز راه می‌پیمود. در 10‌سالگی از دست پدر خرقه تبرک گرفت، زیرا پدرش در بغداد از شهاب‌الدین ابوحفص عمر سهروردی (638ق) تعلیم و خرقه گرفته بود. بعدها به خدمت نجیب‌الدین علی بن بزغش شیرازی (678ق)، شیخ مشهور صوفیه و مرید شهاب‌الدین سهروردی رسید و به دست او دیگربار خرقه عرفان پوشید. در 30سالگی به محیی‌الدین احمد بن علی بن ابی‌المعالی، از مریدان شیخ نجم‌الدین کبری (618‌-540ق)، سرسلسله کبرویه سرسپرد و از او خرقه گرفت. 
گفته‌اند که تا آخر عمر، این خرقه درویشی را ترک نکرد و حتی با همان خرقه به حضور سلاطین مغول می‌رفت (تاج‌بخش، 1379، ص 113-112). بعدها، در بغداد نزد محمد بن سکران بغدادی، از مشایخ عارفان، شاگردی کرد و با مولانا جلال‌الدین محمد بلخی، عارف و شاعر پرآوازه، دیدار کرد و به شیخ علاءالدوله سمنانی ارادت داشت. هرچند قطب‌الدین شیرازی ادعای رسیدن به مقام عرفانی خاصی را نداشته، در هر سفری به خدمت عارفان بنام روزگار خویش می‌رسیده و از محضر آنان بهره می‌برده است (نصر، 1386، ج 1، ص 433؛ صدری، ص 330؛ ندیم، ص 42). 
قطب‌الدین چندی بعد، به خدمت نجم‌الدین دبیران کاتبی قزوینی (675ق) رسید و کتبی را که او در منطق و حکمت نوشته بود نزد وی تکمیل کرد و معلومات خویش را در این زمینه‌ها کامل کرد. معلومات هندسی خود را از مویدالدین عرضی آموخت و کتاب‌های مویدالدین را، که در زمینه هندسه بود، با خط خود کتابت کرد و علم حدیث را از کمال کوفی آموخت و در قزوین نزد علاءالدین طاووسی فقه را فراگرفت (مدرس رضوی، ص 241؛ ندیم، ص 40؛ مینوی، ص 169). 
مهم‌ترین استاد قطب‌الدین شیرازی، خواجه‌نصیرالدین طوسی بود که سهم تلاش‌های او در زنده‌ماندن فرهنگ ایرانی-اسلامی پس از حمله مغول در ایران انکارناپذیر است (نصر، 1386، ج 1، ص 326؛ عقیقی بخشایشی، 1375، ج 2، ص 826). هنگامی‌که خواجه‌نصیرالدین طوسی به همراه هولاکو به قزوین رفت، به خدمت نجم‌الدین کاتبی در خانه‌اش رسید و در مجلس درس او نیز حاضر شد و قطب‌الدین شیرازی را به شاگردی برگزید. علامه شیرازی، شاگردی خواجه‌نصیرالدین را برای خود سعادت بزرگی می‌دانست و از اینکه با خواجه به مراغه برود رضایت کامل داشت و خواجه‌نصیرالدین، هنگام حرکت از قزوین، قطب‌الدین شیرازی را با موافقت نجم‌الدین کاتبی به همراه خود برد (مدرس رضوی، صص
240-241، 227). 
چون قطب‌الدین در شیراز کسی را نیافت تا بتواند مسائل پیچیده آثار فلسفی و پزشکی ابن‌سینا را برای او توضیح دهد و به پرسش‌هایش پاسخ دهد، از شیراز به مراغه نزد خواجه‌نصیرالدین طوسی رفت. او برای دانش‌اندوزی بــه مــحضـــــر خواجه‌نصیرالدین در مراغه رسید و برخی از مشکلات کتاب قانون ابن‌سینا را به کمک خواجه حل کرد و نزد او که در آن زمان بزرگ‌ترین استاد فلسفه ابن‌سینا به‌شمار می‌رفت، فلسفه را آموخت. اشارات و تنبیهات از کتب مهم ابن‌سینا بود که قطب‌الدین آن را نزد خواجه‌ فراگرفت. خواجه با تسلطی که بر این کتاب داشت شرحی بر آن نوشت و تا حدی اشکالات فخر رازی را پاسخ گفت. قطب‌الدین نیز بر این کتاب شرح و حاشیه‌ای نگاشت، همچنین مبانی هیات و نجوم و شفای ابن‌سینا و ریاضیات را نزد خواجه فراگرفت (نصر، 1383، ص 336؛ صدری، ص 331؛ مدرس رضوی، ص 241). 
قطب‌الدین همواره در مورد مسائل حکمی با خواجه‌نصیرالدین مکاتبه می‌کرد. درواقع آموختن علوم نزد این استاد پرمایه از مهم‌ترین علل برجسته و ممتازشدن قطب‌الدین شیرازی در علوم گوناگون است. خواجه‌نصیرالدین نیز وی را قطب فلک‌الوجود می‌خواند و او را بهترین شاگرد خود می‌دانست (باکار، ص 295؛ موسوی خوانساری، ج 3، ص 91؛ مدرس رضوی، ص 241، 249). تاریخ اقامت قطب‌الدین شیرازی در مراغه را سال‌های 658 تا 661ق دانسته‌اند. در سال‌های 665 تا 667ق، وی همراه خواجه نصیر برای خرید کتاب به خراسان و قُهستان رفت. پس از این سفر، دیگر به مراغه بازنگشت، یا شاید هم بازگشت، اما چون از خواجه نصیر رنجیده بود، در سال‌های 667 تا 672ق، مراغه را برای همیشه ترک کرد. سبب رنجش قطب‌الدین از خواجه نصیر آن بود که خواجه نام او را در مقدمه زیج ایلخانی، که گروه رصدخانه مراغه فراهم آورده بودند، ننوشت که سبب شد حتی تاریخ‌نگارانی چون خواجه رشیدالدین فضل‌الله همدانی در جامع‌التواریخ، و ابن شاکر در فوات‌الوفیات، نام او را در گروه مولفان زیج ایلخانی نیاورند. این زیج در زمان مرگ هولاکو، ناتمام بود و در پایان زندگانی خواجه نصیر، با زحمت بسیار تکمیل شد و چون توان خواجه به سبب بیماری تحلیل رفته بود، مرتکب چند اشتباه شد، از این روی، وصیت کرد اصیل‌الدین، فرزندش، و قطب‌الدین شیرازی آن را اصلاح کنند. ولی قطب‌الدین به سبب رنجش از خواجه به وصیت وی اعتنایی نکرد و در زمان حیات خواجه، مراغه را ترک گفت. در پاره‌ای از گزارش‌ها آمده که قطب‌الدین به آن سبب از مراغه رفت که خواجه را نزد ایلخان سرافکنده کند. شاید هم دیگر نیازی ندید که در سلک شاگردان خواجه باشد، زیرا آنچه از دانش‌های خواجه که باید می‌آموخت، فراگرفته بود و در پاسخ به اَباقاخان (680 ق) که به او گفته بود بکوش همه دانش خواجه را فرا‌بگیری که خواجه رو به مرگ است، گفته بود که چنین کرده‌ام (توماس، ص 290). 
قطب‌الدین سپس، چندی در خراسان، در مدرسه شمس‌الدین جوینی (683 ق) در جوین، ملازم کاتبی قزوینی و خلیفه او بود و درسش را برای دیگر شاگردان مرور می‌کرد. کاتبی قزوینی از دوره‌ای که در رصدخانه، او را آموزش می‌داد، به او اعتماد کرده و او را برای تدریس فراخوانده بود (مدرس رضوی، ص 227؛ مینوی، ص 169). قطب‌الدین سپس، از خراسان به قزوین رفت و دو سه سالی در محضر شیخ علاءالدین طاووسی، فقه خواند. پس از آن، از قزوین به بغداد رفت و در نظامیه اقامت گزید و با شیخ محمد بن سکران بغدادی دیدار کرد. پس از آن، به خدمت شمس‌الدین جوینی رسید و نزد او عزت و احترام بسیار یافت. علامه در این سفرها به خراسان و عراق عجم و بغداد و نواحی آن با حکیمان برخی از این شهرها همنشینی داشت و در این سفرها به دانش خود در علوم گوناگون می‌افزود (ندیم، ص 56؛ صدری، ص 332-331؛ نصر، 1383، ص 336-335؛ مدرس رضوی، ص 57، 241؛ مینوی، ص 169). 
سپس، علامه قطب‌الدین از 672 تا 673ق، به قونیه رفت و مرید عارف نامدار، صدرالدین قونَوی (673ق)، شاگرد ابن عربی، شد و به خدمت وی رسید تا از دانش او بهره برد (نصر، 1386الف، ج 1، ص 326، طرابیشی، ص 496). نزد او تفسیر قرآن و علم حدیث و علوم عقلی و دینی و طریقه ارشاد و رهبری خلق و علوم و مبانی و رسوم شریعت و مبانی و فنون طریقت و رموز عرفانی مکتب ابن عربی را آموخت. علامه همچنین کتاب جامع‌الاصول را در محضر قونوی به‌پایان رساند و به خط خود نوشت و بر صدرالدین قونوی خواند (صدری، ص 331؛ عقیقی بخشایشی، 1375، ج 2، ص 827؛ نصر، 1383، ص 336). رابطۀ قطب‌الدین شیرازی با قونوی درخور توجه است، زیرا قونوی شارح عرفان ابن‌عربی بود و از سوی دیگر با مکتب‌های گوناگون فلسفی آشنا بود و قطب‌الدین در محضر چنین استادی پرورش یافت. (باکار، ص 52) در شام، علامه به تدریس شفا و قانون ابن‌سینا پرداخت. (صدری، ص 332) قونیه که در آن روزگار پایتخت سلجوقیان روم بود، جایگاه فرهنگی ویژه‌ای داشت و قطب‌الدین به این شهر هم سفر کرد و پس از درگذشت صدرالدین قونوی آن‌جا را ترک گفت. (نصر، 1383، ص 336؛ ندیم، ص 44). 
در آناتولی، مدتی قاضی سیواس و ملطیه شد و این سمت را یا به درخواست شمس‌الدین جوینی که به عالم‌دوستی شهره بود پذیرفت یا به درخواست معین‌الدین پروانه، وزیر سلجوقیان روم. به‌ هر روی، در مدتی که این سمت را برعهده داشت، از نگارش و آموزش دست برنداشت و کتاب التحفه الشاهیه فی الهیئة و اختیارات مظفری، نهایه‌الادراک فی درایه‌الفلک، شرح مختصرالاصول ابن‌حاجب در فقه مالکی و شرح تلخیص مفتاح العلوم تالیف سکاکی را در مدت اقامتش در این دو شهر نوشت. (نصر، 1383، ص 336؛ صدری، ص 331؛ مینوی، ص 171؛ مدرس‌رضوی، ص 242) چندسالی در سیواس زیست و به سبب مشغله فراوان، رفت‌وآمدش به شیراز کم شد. وی تا هنگام مرگ اَباقا خان در مسند قضا بود.
علت سفر او به مصر، برقراری صلح بود، زیرا مغولان در نبردی از مصریان شکست خوردند و همین شکست به دشمنی آنان با مصریان افزود، اما سلطان احمد تگودار، پادشاه ایران، در دوران حکومت خویش بر آن شد تا به این دشمنی پایان دهد. به همین منظور، در اواخر تابستان 681 ق، علامه قطب‌الدین شیرازی، شیخ‌الاسلام کمال‌الدین رافعی، اتابک بهاءالدین پهلوان و محی‌الدین ابوالفضل عبدالباقی سنجاری را به‌همراه چند تن دیگر، به نمایندگی از طرف حکومت ایلخانی، با نامه‌ای دوستانه به نزد ملک منصور سیف‌الدین قلاوون الفی فرستاد. بدین‌ترتیب قطب‌الدین شیرازی، در مقام سفیر ایلخانیان به مصر رفت. گفتنی است در نامه‌ای که در این زمان، میان دولت ایلخانی و مصر ردوبدل شده است، قطب‌الدین قاضی‌القضات خوانده شده است. با اینکه در مصر با آنان به سردی رفتار شد و هیات بدون دستاوردی مصر را ترک گفت، این سفر برای قطب‌الدین به لحاظ علمی اهمیت بسیار داشت، زیرا در این سفر به سه تفسیر و شرح کامل و مهم قانون ابن‌سینا دست یافت (حلبی، ص 574؛ نصر، 1383، ص 336؛ محقق، 1374، ص 21؛ مدرس رضوی، ص 242؛ ندیم، ص 55). 
هنگامی‌که قطب‌الدین اطمینان یافت که جامع‌ترین آگاهی‌ها را درباره قانون به دست آورده و دانست که اطلاعات جدید مشکلات باقی‌مانده در قانون را حل خواهد کرد، بر آن شد به نوشتن شرح خود بپردازد. پس به آناتولی بازگشت و شرح خود را در 682 ق، تمام کرد که مقبول نظر دانشمندان عصر واقع شد.
در 690ق، پس از سفرهای گوناگون به تبریز بازگشت و با عالمان صاحب‌نام و برجسته، چون خواجه رشیدالدین فضل‌الله همدانی ملاقات کرد و به تألیف و تصنیف پرداخت. در این دوران، تبریز پایتخت ایلخانان بود، اما قطب‌الدین از دربار کناره گرفته بود و فقط از دور با ایلخانان در ارتباط بود (توماس، ص 290؛ نصر، 1383، ص 336؛ مدرس رضوی، ص 242). رفته‌رفته رابطه علامه با خواجه رشیدالدین به‌سردی گرایید، به‌گونه‌ای‌که چون خواجه به وزارت رسید، با بدگویی نزد غازان‌خان (703ق)، مقرری سالیانه او را از 30هزار به 12هزار درهم کاهش داد و حتی در آغاز، به‌کلی مواجب او را قطع کرد. گفته‌اند وقتی خواجه رشیدالدین که اصلش از خانواده‌ای یهودی بود، به نوشتن تفسیری بر قرآن پرداخت، قطب‌الدین هم گفت پس من هم تفسیری بر تورات می‌نویسم! و هنگامی‌که گفتند خواجه رساله‌ای درباره آیه شریفه «... لا علمَ لَنا إلّا ما عَلَّمتنا... (بقره، 32) نوشته است، گفت می‌بایست در وسط آیه توقف می‌کرد! همین‌طور، در 706ق، به مراسم افتتاح مسجدی که رشیدالدین ساخته بود دعوت شد، هنگامی‌که نظرش را درباره محراب مجلل و زیبای آن پرسیدند، گفت هیچ عیبی نداشت جز این‌که قبله‌اش رو به مغرب بود؛ کنایه از اینکه رو به‌سوی بیت‌المقدس دارد نه مکه. شعری از همام‌الدین تبریزی باقی مانده که از قطب‌الدین و رشیدالدین خواسته که به اختلافات خود پایان دهند ولی این اختلافات هیچ‌گاه پایان نپذیرفت و شاید به علت همین اختلافات و کدورت‌ها میان این دو، علامه تبریز را ترک گفت و به گیلان، نزد امیر مستقل سلسله اسحاقیان، امیر دباج رفت و در رجب 705، کتاب درة‌التاج لغرة‌الدباج را به او پیشکش کرد.
پس از براندازی حکومت دباج به دست مغولان، احتمالا علامه بی‌درنگ به بغداد رفته است. علامه شیرازی سال‌های پایانی زندگی را به انزوا و نوشتن گذراند و در 17 رمضان 710  یا به‌روایتی دیگر در سال 711 ق، در دوران سلطنت اولجایتو، در تبریز روی در نقاب خاک کشید و پیکر وی را در قبرستان چرنداب، کنار آرامگاه قاضی بیضاوی، به خاک سپردند. (حمدالله مستوفی، 1387، ص 701؛ خواندمیر، ج 3، ص 197؛ حاجی خلیفه، ج 6، ص 316، ج 2، ص 780؛ ندیم، ص 5؛ بناکتی، ص 475) در دوران صفویه، قبر بیضاوی خراب شد و ازاین‌روی، گمان می‌رود قبر علامه قطب‌الدین نیز در این روزگار از میان رفته باشد.
قطب‌الدین درهنگام مرگ بسیار تنگدست بود و یکی از شاگردانش تأمین هزینه کفن و دفن او را برعهده گرفت. آورده‌اند خود در زمان حیات از زین‌الدین (یا عزالدین) طیبی خواسته بود که چون دارایی ندارد کار کفن‌ودفن و ختم و سوگواری او را انجام دهد و هزینه آنها را از مال خودش بپردازد، و طیبی پذیرفت و هنگام مرگ استاد خویش تمام مخارج مراسم خاک‌سپاری وی را پرداخت. (مینوی، ص 62) طیبی از شاگردان قطب‌الدین و فرزند یکی از ثروتمندان فارس بود 7200 درهم در سوگ خواجه خرج کرد. مشاهیر و شاگردان او به فارسی و عربی در سوگ او اشعاری سرودند؛ برای نمونه تاریخ درگذشت وی را چنین به نظم کشیدند:
قطب فلک وجود، آن جان جهان
چون قطب فلک زچشم‌ها1 گشت نهان
در هفت‌صد و ده ز هجرت اندر تبریز
یکشنبه هفدهم ز ماه رمضان
(حمدالله مستوفی، 1387، صص 702-۷۰۱؛ اوحدی بلیانی، ج5، ص 3008).

یا در غم فقدان او سرودند:
زین حادثه، آب دیده خون خواهد گشت
دوران زمانه سرنگون خواهد گشت
می‌گشت به قطب چرخ و اکنون گویی
چون قطب نماند رخ چون خواهد گشت
(کاشانی، 1348، ص 119).

در مذهب او سخن بسیار گفته شده است. بخش‌هایی از کتاب پیش‌روی، دره‌التاج لغرة‌الدباج، شامل بخشی از مقدمه مساله چهلم از قطب اول که در امامت است و تمام قطب دوم خاتمه که در فقه اهل سنت است ممکن است خواننده ناآشنا به تاریخ ایران و ممالک اسلامی را به این خطا بیندازد که قطب‌الدین‌شیرازی قطعا از اهل سنت بوده است ولی چنان‌که دقیق‌تر بنگریم آشکار می‌شود که این بخش‌ها ترجمه و رونویسی دقیق از اربعین فخر رازی است و قطب‌الدین به دلیل تقیه این فصول را از عربی ترجمه کرده و بر کتاب افزوده است. این قضاوت بر آرای پژوهشگران بسیاری استوار است که بر این نظر بوده و هستند که قطب‌الدین شیعه بوده، ولی تقیه می‌کرده و خود را شافعی‌مذهب معرفی می‌کرده است. مهم‌ترین دلیل بر این مدعا روایت معروفی است که در بیشتر کتاب‌های مربوط به زندگی‌نامه قطب‌الدین شیرازی آمده، از آن جمله، مرحوم شیخ عباس قمی در سفینه‌البحار (1355ق، ج 2، ص 438)، نقل می‌کند که در محفلی، از شیعه یا سنی بودنش‌ از‌ وی‌ سوال شد، اما با این لفظ که «علی (ع) افضل است یا ابوبکر؟» قطب‌الدین با زبان شعر چنین پاسخ داد: «خـیرُالوری بعد النبی مَن بِنته ‌‌فی‌ بَیتِه / مَن فی دُجی لیلِ العَمی ضوءُ الهدی فی زیته» یعنی «بهترین مردم بعد از پیامبر کسی است که دخترش در خانه او است؛ همان که در تاریکی شب گـمراهی نـور هدایت در چراغ او است.» نظیر این حکایت را به ابن‌جوزی (654 - 582ق) هم نسبت داده‌اند، اما ممکن است این حادثه برای هر دو روی داده باشد و علامه قطب‌الدین شعر ابن‌جوزی را در موضع مناسب تکرار کرده باشد. دیگر این‌که وی شاگر خواجه نصیرالدین طوسی و علامه کاتبی قزوینی بوده که هردو به تشیع معروف و به ارادت به اهل بیت (علیهم‌السلام) مشهورند. گفته‌اند که وی تحت تاثیر خواجه نصیرالدین طوسی به تشیع گرویده است. سوم شهادت چند تن از علما بر تشیع قطب‌الدین شیرازی است؛ از آن جمله، مرحوم آقا بزرگ طهرانی در ج 6، ص 212، ج 9، ص 884، و ج 13، ص 143 از کتاب مشهور خود، الذریعه الی تصانیف الشیعه (1403ق)، که به آثار علمای شیعه اختصاص دارد، نام وی و آثارش را ثبت کرده است و وی را در شمار علمای شیعه قرار داده است. قاضی نورالله شوشتری هم در مجالس‌المؤمنین (ج 2، ص 204) تشیع وی را تصریح کرده است.
علامه قطب‌الدین با تألیف کتب گران‌سنگ و پرمایه در علوم گوناگون و تربیت شاگردان شایسته و برجسته نقشی مهم در پیشرفت علوم داشت. شاگردان او طریق و سیاق استاد خویش را ادامه دادند و درواقع قطب‌الدین با این روش به سنت علمی در ایران استمرار بخشید. وی چنان در منقول و معقول سرآمد فضلای روزگار خویش بود که شاگردان بسیاری برای کسب دانش به خدمت او می‌رسیدند و در شهرهایی چون قزوین و بغداد و سیواس و دمشق و تبریز شاگردان بسیاری داشت (اقبال‌آشتیانی، 1382، ج 1، ص 443).

پربازدیدترین

پربحث‌ترین

آخرین مطالب