بندار اصفهانی حدود دو قرن بعد از درگذشت حکیم توس (ابوالقاسم فردوسی، وفات ۴۱۶)، شاهنامه را از فارسی به عربی ترجمه کرده است. ایا به راستی در مطلب مزبور نام دختر خسرو پرویز «پوران» بوده است؟ یا آنچه روی سکة این پادشاه ساسانی «بوران» بدون «دخت» حک شده مستند و درست است؟ مرحوم ملک الشعراء بهار تأکید بر نادرست بودن «پوران دخت» دارد،  و با استناد به نوشتة‌روی سکه‌های این پادشاه، نام او را «بوران» دخت «پرویز» می‌داند که شرح آن گذشت. در همة متون کهن عربی همه جا نام این پادشاه در وجه «بوران» ثبت شده، و قطعاً در نسخة خطی به قلم فردوسی نیز به همین صورت «بوران» بوده و در ادوار بعد نیز حرف «پ» در کتابت «ب» نوشته می‌شده است. بر این اساس آنچه بنداری اصفهانی از نسخه خطی شاهنامه دربارة این پادشاه در مقابل داشته و به عربی ترجمه کرده به این صورت بوده است:
پادشاهی «بوران» دخت «خسرو پرویز» پادشاهیش شش ماه بود
یکی دختری بود «بوران» به نام
چو زن شاه شد کارها گشت خام
بر آن تخت شاهیش بنشاندند
بزرگان بر و گوهر افشاندند
چنین گفت «دخت بوران» که من
نخواهم پراکندنِ انجمن...
نشانی ز پیروز خسرو بجست
بیاورد ناگاه مردی درست
خبر چون به نزدیک «بوران» رسید
ز لشکر یکی نامور برگزید...
سرانجام جانش به خواری بداد
چرا جویی از کار بیداد داد
همی داشت این زن جهان را به مهر
نجست از بر خاک باد سپهر
چو شش ماه بگذشت از کاراوی
ببد ناگهان کژ پرگار اوی
به یک هفته بیمار بود و بمرد
ابا خویشتن نام نیکی ببرد
چنین است آیین چرخ روان
توانا به هر کار و ما ناتوان
۷. ترجمة کهن مقامات حریری. متن عربی مقامات حریری (تألیف ۵۰۴) نوشته ابومحمد قاسم بن علی بن عثمان (وفات ۵۱۶) است. این متن عربی توسط فضل‌الله بن عثمان معروف به «سراج کاتب» در سال ۵۸۷ به فارسی ترجمه شده است. حریری مقامة چهلم را با این جملات آغاز کرده است «روایت کرد، حارث همام گفت: دل بنهادم بر بیرون شدن از شهر تبریز، چو بِرَمانید خوار و عزیز را، و خالی شد از زنهار دهنده و روان کننده... بدیدم ابوزید سروجی را در خود پیچیده گلیمی، و گرد او درآمد زنان. پرسیدم او را از کار او، و به کجا می‌شود وا ]با[ گلة او؟ اشارت کرد به زنی از ایشان که غلبه کننده بود برهنه رویی او، و آشکار بود رمیدگی او، و گفت: به زنی کردم این زن را تا بر من انس در غربت و بشوید از من گرفتگی غربی...» . در پی آن طی شرحی طولانی نسبت‌هایی به آن زن می‌دهد، و او را دروغ زن تر از ابی مسیلمة کذاب (از زنان منفورِ مشهور عرب) بر می‌شمارد. پس از آن از چندین زن مشهور عرب و دو زن ایرانی «شیرین» و «بوران» پادشاه ساسانی یاد کرده است: 
... بپوشیدم عیب تو و برهنگی تو، و پیدا نکردم ننگ ترا. باز آنکه اگر بدادی ترا «شیرین» جمال خود، و «زبیده» مال خود، و «بلقیس» تخت خود، و «پوران» بستر خود، و «زباء» ملک خود، و «رابعة بصری» پارسایی خود، و «خندف» فخر خود، و «خنساء» شعر خود در مرثیت برادر خود، هر آینه ننگ دار می‌از آنکه باشی هم نشین خانة من، و مادة گشن من گفت: خشم گرفت زن و پلنگ و ارشد... 
۸. تجارب الامم فی اخبار ملوک العرب و العجم. ترجمة فارسی از متن عربی بسیار کهن نهایة الأرب فی اخبار الفرس و العرب از مترجمی ناشناخته ]احتمالاً حدود قرن ۸ [که به کوشش دکتر رضا انزابی نژاد و دکتر یحیی کلانتری در سال ۱۳۷۳ منتشر شده است.  در این ترجمه فارسی در پی شرح کشتار جمعیِ مردان و پسربچه‌های ساسانی توسط شیرویه، به گزینش «بوران» برای پادشاهی اشاره شده است. اما در متن نسخه «پوران» به جای «بوران» آمده که کوشندگان آن را با استناد به شاهنامه و اخبار الطوال به «پوران»‌تصحیح کرده‌اند:
... بعد از آن چندانچه از فرزندان کسری را طلبیدند که به سلطنت برگزینند یافت نشد، چه تمامت را شیرویه کشته بود. رأی‌ اهالی مملکت «پوران»‌بنت «کسری» قرار گرفت... پس پوران بنت کسری را پادشاه گردانیدند. به امر سلطنت مشغول شد و به حسن سیرت و سیاست معاش نمود... یک سال و یک ماه پوران پادشاهی کرد. 

بوران و بورانی
همان سان که در سر سخن اشاره شد، معدودی از نویسندگان و دانشمندان قرن دوم و سوم، در آثار خود به زبان عربی، از غذای معروف ایران با نام «بورانی»‌یاد کرده‌اند. قدیم‌ترین آنها ابوالحسن مداینی دانشمند پرکار قرن دوم که در مدائن و بغداد می‌زیسته،  و بغداد آن دوران تحت تأثیر فرهنگ ایرانی بوده است. وی در یکی از خیل آثار خود شرحی دربارة چگونگی تهیه و پخت «بورانی» آورده است. حدود چهار قرن بعد از او حبیش تفلیسی (ابوالفضل حبیش بن ابراهیم، قرن ۶) لغوی، ادیب و طبیب، ترجمة فارسی همان مطالب مداینی را نقل کرده که در آن پرهیز از زیاد خوردن «بورانی» توصیه شده است:
بورانی. مداینی گوید که: او طعامی لذیذ و خوش بود، اما منفعتش کمتر باشد، و از و بسیار نباید خوردن که سودا انگیز و زیان دارد. صفتش: بادنجان را با کارد ببرند، تا به دو ساعت در آب و نمک نهند، آنگه در دیگ کنند، و ابزارهای ]ادویه و چاشنی[ لطیف و روغن با وی بیامیزند و به آتشی نرم وی را برشته کنند. آنگه از دیگش برآرند و گوشت در دیگ کنند و بپزند و چون گوشت پخته شود بادنجان را با وی بیامیزند. و اگر خواهند که سرکه بر وی ریزند، زمانی بر آتش رها کنند بعد از آن به کار دارند. 
همان سان که اشاره شد برخی از مترجمان متون کهن عربی نام «بوران» مندرج در این گونه آثار، در ترجمة به فارسی بدون تغییر نقل کرده‌اند، از باب نمونه یعقوبی اصفهانی عباسی مصری (احمد بن ابی یعقوب اسحاق بن جعفر) مشهور به «ابن واضح» از نویسندگان و مورخان قرن سوم، از «بوران» دختر خسرو پرویز یاد کرده است؛ همچنین شرحی درباره جشن ازدواج «بوران» دختر حسن بن سهل با مأمون خلیفة عباسی نوشته است:
مأمون از بغداد رهسپار «فم الصلح» شد که خانة حسن بن سهل بود. و «بوران» دختر حسن بن سهل را تزویج کرد، و همان جا با وی عروسی نمود، و چنان عروسی بود که مانندش دیده نشده. 
عبدالرشید بن عبدالغفور حسینی مدنی تتوی (فرهنگ فارسی و عربی نویس هندی، اهل شهر تته، وفات ۱۰۷۱) بر آن گمان بوده که نام دختر یزدگرد «پوران» بوده که در آثار عربی در وجه «بوران» کتابت شده است. در فرهنگ عربی ـ فارسی منتخب اللغات (تألیف ۱۰۴۶، به نام شاهجهان، پادشاه گورکانی هند)، ذیل «بوران» مطلبی مستند به نوشتة «قاموس اللغة» (تألیف ابوطاهر مجد الدین محمد شیرازی، معروف به فیروزآبادی، وفات ۸۱۷ در زیبد یمن) از معروفترنی کتب لغت عرب، و نیز نوشتة ابن خلکان (ابوالعباس احمد بن محمد برمکی اربلی، وفات ۶۸۱) در وفیات الاعیان (تاریخ ابن خلکان) نام این غذای ایرانی را منسوب به «بوران» دختر حسن بن سهل سرخسی، ثبت کرده، و در پی آن با استناد به نوشته ابوعلی سینا (وفات ۴۲۸) در کتاب شفا مبتکر ابداع غذای «بورانی» را منسوب به «پوران» دخت «پرویز» بر شمرده است. همو، در فرهنگ رشیدی (تألیف ۱۰۶۴) تعریفی مشابه با افزودن مطلبی از حمدالله مستوفی در تاریخ گزیده (تألیف ۷۳۰)، دربارة «بورانی»، به اظهار نظر پرداخته است. در اینجا مطالب وی به ترتیب از منتخب اللغات و پس از آن فرهنگ رشیدی را عیناً نقل می‌کند: 
بوران. دختر حسن بن سهل زوجة مأمون، و «بورانیه» طعامی است معروف منسوب بدان کذافی القاموس و تاریخ ابن خلگان. اما شیخ در شفا آورده که «بورانه» ]بورانیه: بورانی[ منسوب به «بوران دخت» بنت «پرویز» است. 
بوران دخت. نام دختر «پرویز» که پیش از «آزرمی دخت» یک سال و چهار ماه پادشاهی کرد، و «بورانی» بدو منسوب است، چنانکه در شفا و تاریخ گزیده آورده؛ و صاحب قاموس و ابن خلکان به «بوران دخت» بنت حسن بن سهل زوجه مأمون نسبت داده و اول اصح است. اما در اصل فُرس ]فارسی میانه: پهلوی[ بای فارسی ]پ[ بوده یعنی دختی که به پسر شبیه است: در شجاعت و ادراک. بعد از اختلاط عجم به عرب، بای فارسی به بای تازی شده.
حمدالله مستوفی (وفات ۷۵۰) در تاریخ گزیده شرحی کوتاه درباره «بوران» دخت «پرویز» دارد «بوران دخت: بنت پرویز... زنی عاقله بود. بورانی بدو منسوب است...».  به نوشتة همو: مأمون دختر حسن بن سهل «بوران» نام را به زنی بخواست و حسن سهل عمارت عالی جهت داماد بساخت... و مهر ]مهریه[ «بوران» آن بود که مأمون از بهر او قیام کند. چون حسن سهل در گذشت، «بوران» پیش مأمون رفت. قیام نکرد. بوران گفت: وا اباه. مأمون گفت: به چه دانستی؟ گفت: بدان چه قیام نکردی.  حمدالله مستوفی در منظومه حماسی تاریخی ظفرنامه نیز از هر دو «بوران» مورد بحث یاد کرده است. دربارة «بوران» دخت «پرویز» ذیل عنوان «رحلت کردن مصطفی، صلی الله علیه»، طی هفتاد بیت به شرح موقع و موضع و تاریخ فوت آن حضرت پرداخته، و در یکی از ابیات تاریخ آن در آخرین ماه سال ایرانی مشخص کرده که مقارن با دوران کوتاه پادشاهی «بوران» دخت «پرویز» بوده است:
به دوشنبه چون صبح بر کرد سر
درآمد به مسجد خدیو بشر...
مه پارسی آخرین ماه سال
به شاهی «بوران» دگر گشت حال
چو دوری گزید از تنش پاک جان
نماند عایشه را شکیب اندر آن... 

شما چه نظری دارید؟

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 / 400
captcha

پربازدیدترین

پربحث‌ترین

آخرین مطالب

بازرگانی