دکتر کریم سلیمانی دهکردی
نوشتاری در نقد مصاحبه آقای دکتر موسی غنینژاد در روزنامه دنیای اقتصاد در ۷ اسفند ۱۴۰۳
رضاخان: «مسبب اصلی کودتا منم»
علاوه بر سید ضیاء، رضاخان میرپنج در اجرای برنامه کودتا نقش کلیدی داشت. به واقع او خود را بانی اصلی کودتا میدانست. به همین دلیل در نخستین سالگرد کودتا «ابلاغیه دوم حوت ۱۳۰۰» را در پنج صفحه منتشر کرد و در پاسخ به «بعضی از جراید مرکزی» که در مقالات خود از «مسبب حقیقی کودتا» بحث میکردند، مینویسد «آیا با حضور من مسبب حقیقی کودتا را تجسس کردن مضحک نیست؟» در بخش دیگر از ابلاغیه ادامه میدهد «بیجهت اشتباه نکنید و از راه غلط مسبب کودتا را تجسس ننمایید. با کمال افتخار و شرف به شما میگویم که مسبب حقیقی کودتا منم ... و از اقدامات خود ابداً پشیمان نیستم.» آخرین فراز از ابلاغیه را با تهدید و اتمام حجت با مطبوعات خاتمه میدهد. هشدار میدهد حال که مسبب اصلی کودتا معلوم گردید، چنانچه « در هر یک از روزنامهها از این بابت ذکری بشود به نام مملکت و وجدان آن جریده را توقیف و مدیر و نویسنده آن را هم هر که باشد تسلیم مجازات خواهم نمود.»۲۵
ژنرال ادموند آیرونساید و رضاخان
البته حق با رضاخان بود، زیرا «مسبب اصلی کودتا» خود شخص ایشان بود. بر اساس یادداشتها و خاطرات آیرونساید، مبتکر و طراح کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹، گزینه اصلی او (و نه مسبب اصلی)، رضاخان بود و نه سیدضیاء. ولی پیش از پرداختن به یادداشتهای آیرونساید، گزارهی کوتاهی از محمدتقی ملکالشعرای بهار، که یکی از برجستهترین نمایندگان روشنفکری عصر خود و مابعد از خود است، مسأله را روشن میکند. بهار مینویسد، انگلیس به منظور ایجاد یک حکومت مقتدر، کودتا را بوجود آورد و «ژنرال آیرونساید در قزوین جدیترین و فعالترین صاحبمنصبان را برای همکاری آقا سیدضیاءالدین انتخاب کرد.» سپس با تأکید بر هدف دولت انگلیس در رابطه با ایران ادامه میدهد، این دولت «در پی مقصود اصلی و بزرگ خود میگردد. احمدشاه را خطرناک میداند - هم برای ایران و هم برای خود – و بدش نمیآید حالا که قرارداد ۱۹۱۹ از میان رفته است، لااقل حکومتی مقتدر که اهداف آن قرارداد را بتواند تأمین کند، بوجود بیاورد.»۲۶
یادداشتهای آیرونساید نظر بهار را تأیید میکند. آیرونساید در یادداشت ۱۴ ژانویه ۱۹۲۱ (۲۴ دی ۱۲۹۹) مینویسد «من شخصا معتقدم پیش از اینکه (از ایران) بروم باید بگذاریم این افراد (قزاقها به رهبری رضاخان) روانه شوند.... در واقع یک دیکتاتوری نظامی مشکل ما را حل خواهد کرد و به ما امکان خواهد داد بدون هیچ مشکلی از کشور (ایران) خارج شویم.»۲۷ چنانچه در بالا از بهار نقل شد، دولت انگلیس برای تأمین منافع خود، به یک حکومت مقتدر و یا به عبارت آیرونساید، به «یک دیکتاتوری نظامی» نیاز داشت. دیکتاتوری نظامی را فقط رضاخان میرپنج میتوانست ایجاد کند و نه سیدضیاء، روزنامهنگار جوان و کمتجربه. مشخصاً در یادداشتهای آیرونساید در این مقطع هیچ حسابی به روی سیدضیاء باز نشده بود. معلوم است که او را به منظور فریب افکار عمومی جلو انداختند تا چهرهی نظامیگری تصرف قدرت را تا حدی تلطیف کنند و به آن تا اندازهای شکل مدنی بدهند. از شخص سیدضیاء هیچکاری ساخته نبود. طراحان انگلیسی کودتا مسیر او را هموار کرده تا او نقش موقت (سیاسی) را بازی کند. به همین دلیل است که در روز ورود کودتاچیان به تهران (سوم اسفند)، نورمن وزیر مختار انگلیس در صبح همان روز، به دیدن احمد شاه میرود و از او میخواهد به درخواستهای رهبران کودتاچی پاسخ مثبت دهد. شاه آنقدر ترسیده بود که نورمن در ضمن گزارش خود به لردکرزن مینویسد «اگر چه او (شاه) ترسیده بود، اما حرفی از فرار به میان نیاورد.»۲۸
بالاتر ملاحظه شد که در غروب روز ۴ اسفند، سرهنگ باقرخان اولین کسی بود که از طرف نیروهای تازهوارد، به نزد احمدشاه آمد و حکم نخستوزیری برای سیدضیاء و لقب سردارسپهی را برای رضاخان گرفت. در حالیکه آیرونساید و کلنل اسمیت۲۹ از قبل، قرارومدارها را با رضاخان بسته بودند. آیرونساید در یادداشت ۱۲ فوریه ۱۹۲۱ (۲۳ بهمن ۱۲۹۹) مینویسد «با رضاخان گفتوگویی داشتم و او را به فرماندهی مطلق قزاقهای ایرانی گماردم. او قویترین فردی است که تا کنون دیدهام. به او گفتم که به تدریج از تحت کنترل من خارج میشود.» و از رضاخان قول گرفت «شاه به هیچوجه نباید سرنگون شود. رضا صراحتاً قول داد و من با او دست دادم.»۳۰ آیرونساید سپس قرار و مدار بالا را به اطلاع وزیرمختار میرساند و تأکید میکند «برای ما کودتا از هر چیز دیگری مناسبتر است.»۳۱ وقتی تهران به اشغال کودتاچیان درآمد، آیرونساید در بغداد بود. در یادداشت روز ۲۳ فوریه ۱۹۲۱ (۴ اسفند ۱۲۹۹) نوشت: «رضاخان در تهران به یک کودتا دست زده ... میل دارم همه مرا طراح کودتا بدانند. تصور میکنم من فقط حرفش را زدهام.»۳۲
آیرونساید در انتهای یادداشتهای خود، مطلبی را مینویسد که سخت گویا است؛ او به واقع به ایران پساقاجار اشاره میکند: «آنچه ایران به آن احتیاج داشت یک رهبر بود. شاه جوان، تنبل و بزدل بود و همیشه ترس جان خود را داشت. ... او همیشه در آستانه این تصمیم است که به اروپا بگریزد و ملتش را به حال خود رها کند. در آن سرزمین من تنها یک مرد را دیدم که توانایی رهبری آن ملت را داشت. او رضاخان بود.»۳۳ آیرونساید در این گزاره اخیر، رضاخان را با احمدشاه مقایسه کرده و برای او نقش و جایگاه رهبری کشور ایران را دیده است. بنابراین این پرسش از آقای دکتر غنینژاد قابل طرح است؛ با این همه مستندات روشن که به صراحت اهداف کودتا را که تصرف قدرت تا رأس هرم است، پیشبینی کرده، باز به این دلیل که شاه را (موقتاً) از قدرت خلع نکرده است، کودتا ندانیم؟ آیا واقعه خلع قاجاریه در نهم آبان ۱۳۰۴ خود ادامه کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ نبوده است؟
اعتراف تاریخی رضاخان سردار سپه
رضاخان در دوران نخستوزیری، با گروهی از بزرگان و پیران اهل سیاست، در مواقعی جلسات مشورتی تشکیل میداد. در جلسهای که در خانه دکتر مصدق تشکیل شد، مشیرالدوله، مستوفیالممالک، یحیی دولتآبادی، مخبرالسلطنه هدایت، تقیزاده و حسین علاء حضور داشتند، رضاخان جملهای تاریخی به زبان آورد. او گفت: « انگلیس مرا به قدرت رساند، فقط نمیدانست با چه کسی طرف است.»۳۴یحیی دولتآبادی هم، که خود یکی از حاضرین در جلسه مشورتی یاد شده بود، روایت بالا را تأیید کرده است.۳۵ اعتراف شخص رضاخان سردار سپه، مهر تأییدیهای است، بر آنچه که از قول آیرونساید روایت شد.
با توجه به اینکه بانیان اصلی واقعه سوم اسفند ۱۲۹۹ آن را کودتا میدانند و نمایندگان مجلس چهارم نیز به همین ترتیب آن را نه تنها کودتا بلکه آن را اقدامی ضد حکومت ملی، ضد قانون اساسی و به دلیل نقش انگلیسیها در طراحی کودتا، آن را نیز ضد استقلال کشور میدانستند.
همچنین منابع اصلی تاریخی، از آن به عنوان کودتا یاد کردهاند، به راستی روایت دکتر غنینژاد بر پایه کدام دادههای تاریخی استوار است؟ مگر اینکه به این نتیجه برسیم: درحالیکه بیش از یک قرن از کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ گذشته است، آقای دکتر غنینژاد در صدد است تا به آن واقعه که همه بانیان و مسببان آن به کودتا بودن آن، اعتراف دارند به آن، مشروعیت و قانونیت ببخشد تا از این رهگذر، کودتا بودن واقعه ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ را به چالش کشیده و آن را قیام ملی بنامد.
پانویس:
۲۵) غلامحسین میرزا صالح (مترجم) فروپاشی قاجار و برآمدن پهلوی؛ گزارش کنسولگریهای انگلیس، تهران: نگاه معاصر، ۱۳۸۷، ص ۳۲۹-۳۲۵
۲۶) محمدتقی ملکالشعرای بهار، تاریخ مختصر احزاب سیاسی، جلد دوم، تهران: امیرکبیر، ۱۳۶۳، ص ۷۲-۷۱
۲۷) دنیس رایت، انگلیسیان در ایران، ترجمه غلامحسین صدری افشاری، تهران: دنیا، ۱۳۵۷، ص ۱۷۲
۲۸) خاطرات و سفرنامه ژنرال آیرونساید در ایران، بخش اسناد وزارت خارجه انگلستان، ترجمه، بهروز قزوینی، ص۲۱۱
۲۹) دنیس رایت میگوید اسمیت در کودتا نقش دوم را داشت. دنیسرایت، همان، ص ۱۷۴
۳۰) خاطرات سری آیرونساید، ترجمه موسسه پژوهش و مطالعات فرهنگی، تهران: رسا، ۱۳۷۳، ص ۳۶۹-۳۶۸
۳۱) همان، ص ۳۷۱
۳۲) دنیس رایت، همان
۳۳) خاطرات و سفرنامه ژنرال آیرونساید در ایران، ترجمه، بهروز قزوینی، ص ۷۹
۳۴) مجله دنیا، تهران، ۱۳۳۱، شماره هشت، ۹۰. به نقل از؛ فرهاد دیبا، دکتر محمد مصدق، سرگذشت سیاسی، ترجمه شیرین کریمی، تهران: نشرنی، ۱۴۰۲، ص۷۳
۳۵) یحیی دولتآبادی، حیات یحیی، جلد چهارم، ۱۳۶۲، ص۳۴۳
شما چه نظری دارید؟