محمد ماکویی ـ طنزپرداز: یکی از عناوین شغلی که کلاس کاری بالایی دارد، «مهندس مشاور» است و شاید به همین دلیل بود که آقای مدیر عامل، زیر بار نمیرفت که نمونه فاضلاب را بچههای ما برداشت کنند و تحویل آزمایشگاه بدهند.
«کلاس کاری» برای خیلی از ما (البته در داخل کشور) اهمیت دارد؛ طوری که برخی از تحصیلکردگانی که آن ور آب، کارهای خدماتی انجام میدهند، مادامی که این ور آب هستند، حتی راننده بودن را کسر شأن خود میدانند.در این باره به یاد دارم وقتی شادروان پدرم که مهندس کشاورزی بود، به یک کارآموز دستور وجین داد؛ تازه وارد در کمال خشم گفت: دیپلمه وجین نمیکند!
پدر هم با ناراحتی و تعجب پاسخ داد: من فوق لیسانس دارم و اگر لازم باشد وجین هم میکنم و اصلا متوجه نمیشوم که چطور انجام دادن این کار برای تو گران میآید!
به هر حال یکی از مشکلات دنبال کار باکلاس بودن این است که گاهی شما مجبور میشوید کار خوب را قربانی آن کنید؛ یعنی با این که کار شرافتمندانهای به شما پیشنهاد میشود و درآمد خوبی هم دارد، ولی شما بهخاطر علاقه به میز و کلاس کار و دفتر و عنوان و ژست و ...، آن کار را نمیپذیرید یا از دست میدهید.
کلاس کاری گاهی از لحاظ اقتصادی و زیستمحیطی هم کار را گرانتر از آنچه باید در میآورد. مثلا شما بر اساس کلاسی که برای مقام و موقعیت و عنوان شغلی خود قائل هستید، بهجای استفاده از حملونقل عمومی یا دوچرخه شخصی یا حتی کمی پیادهروی کردن برای رسیدن به محل کار، ترجیح میدهید که هر روز با خودروی شخصی یا کرایهای به محل کار خود بروید.
این در حالی است که بسیاری از افراد ساکن در کشورهای پیشرفته و توسعه یافته، سالهاست از این مراحل عبور کردهاند و بیخیال کلاس کاری شدهاند و با مدرک و تحصیلات برابر با ما کارهایی را انجام میدهند که ما هرگز قادر به انجامشان نیستیم (در واقع دوست نداریم که انجام دهیم).
برای نمونه در یکی از بازدیدهای زمان دانشجویی به یک دانشجوی ژاپنی برخوردم که در یکی از مراکز دفن زباله مشغول کار روی پروژهاش بود و چه عشقی میکرد که مدام در حال یادگیری و کسب تجربههای جدید است!
با این حساب از نظر من یکی از عوامل بزرگ عدم پیشرفت و موفقیت هر فردی، دماغ سر بالا داشتن است؛ طوری که خیلی از ما حاضریم نزد دوست و آشنا و خانواده، عاطل و باطل بگردیم و حتی بیآن که خود بدانیم در نظرشان کوچک شویم؛ اما کارهای کوچک نکنیم!
شما چه نظری دارید؟