سیدعطاءالله مهاجرانی


مقدمه شانزدهم: 
هنر داستان‌سرایی قرآن مجید (۶):    داستان آفرینش
 آسمان و زمین (۲)
افزون بر تشبیه آسمان به «اسب سرخ‌رنگ»، تصویر دیگری نیز در سوره معارج بیان شده است: «یَومَ تَکونُ السَّمَاءُ کَالمُهل: روزی که آسمان‌ها چون فلز گداخته شود» (المعارج، ٨).
بیشتر مترجمان قرآن مجید همین تعبیر «فلز گداخته» را به کار برده‌اند. برخی «مس گداخته»، «روغن گداخته» و «روغن مذاب» نیز گفته‌اند. در تفسیر کشّاف از قول ابن‌مسعود «کالفضّۀ المُذابّۀ فی تلوّنها» (چون نقره مذاب که رنگش تغییر می‌کند) تشبیه شده است. در هر دو تابلو «اسب سرخ» و «فلز یا مس یا نقره گداخته»، نوعی تکاپو و تلألؤ و بی‌قراری در تصویر دیده می‌شود. 
نهاد هستی نا آرام و در تکاپوی مدام است. آن به آن در حال و بلکه در مقام تغییر است. ایستا و ایستاده نیست. این بی‌قراری و گسترش آسمان در قرآن مجید ذکر شده است. تصویری از آسمان که یگانه و بی‌مانند است: «وَالسَّمَاءَ بَنَیناها بِأیدٍ و إنَّا لَموسِعون: آسمان را توانمندانه برافراشتیم و ما توانمندیم» (الذاریات، ٤٧؛  ترجمه خرمشاهی). به نظرم این ترجمه صورتگری داستانی آفرینش آسمان را نادیده می‌گیرد. در ترجمه فولادند برای «موسِع»، تعبیر «آسمان‌گستر» به کار رفته است.  آسمان دم به دم توسعه و گسترش می‌یابد. هستی به قول جلال‌الدین بلخی دم‌به‌دم نو می‌شود:
هر نفس نو می‌شود دنیا و ما
بی‌خبر از نو شدن اندر بقا
یک وجه نوشوندگی، توسعه در ابعاد مختلف است؛ توسعه نه در سطح بلکه در ژرفا و نهاد ناآرام جهان. شاید دنیای ذهن و فکر ما تمثیل و تابلویی از این نوشوندگی باشد. دریا بلکه اقیانوس ذهن و اندیشه ما خود صورتی از همان دگرگونی است که در نهاد هستی جاری است. این آسمان گستری که با جملة اسمیّه در آیه آمده است‌ و بر ثبات مفهوم دلالت می کند، نسبتی با نام «واسعِ» خداوند دارد. «واسع» از جمله اسمای حُسنای خداست که در قرآن با دو صفت «علیم» و «حکیم» تبیین شده است؛ برای نمونه: «واسعٌ علیم» (البقره، ۲۶۸؛ آل‌عمران، ۷۳؛ مائده، ۵۴ و…) و «واسعاً حکیما» (النساء، ۱۳۰).
 وقتی از آسمان با تمثیل اسب سرخ یا مس و یا نقره گداخته یاد شده است، همین تصویر در واقع نوعی حرکت را در ذهن تداعی می‌کند. زنجیره‌های تصورات بی‌پایانی در ذهن  آفریده می‌شود؛ چنان‌که وقتی بخواهیم مفهوم «جیوه»، «بخار»، «دود»، «چشمه»، «رود» و «دریا» را در ذهن خود تداعی کنیم، تصویر ایستا نیست. (تابستان ۱۳۵۴، در دوران دانشجویی، جمع ما بیست شبانه‌روز از چشمه دمه در کوهرنگ که سرچشمة زاینده‌رود و نیز به عبارتی ازجمله سرچشمه‌های کارون در استان چهارمحال بختیاری است، از چشمه دیمه تا تالاب گاوخونی پیاده پا به پای زاینده‌رود رفتیم. همیشه رود در ذهنم همان تصویر زنده زاینده‌رود را دارد و البته نیل و دریای گنگ!)

در تکاپو
تعبیر یا تشبیه سوم قرآن مجید برای آسمان، واژه «مور» است: «یَومَ تَمورُ السَّمَاءُ مَوراً: روزی که آسمان سخت در تب و تاب افتد» (الطور، ٩).  دو واژه «تمور» به عنوان فعل مضارع و «مورا» به عنوان صفت برای آسمان و زمین در قرآن ذکر شده است (رک: الملک، ۱۶). «آسمان سخت در تب و تاب است!» ما چه تصویر یا تصوری از این تابلو که بی‌قرار و در تکاپوست، می‌توانیم داشته باشیم؟
ابن‌عربی بی‌قراری و تکاپوی آسمان را با حالت انسان که دچار سکرات موت می‌شود (سرمست مرگ است) تفسیر و تشبیه می کند. روح می‌خواهد از تن انسانی که قرارگاه مستودع اوست، به سوی مستقر خویش پرواز کند. ابن عجیبه برای «بی‌قراری»، تصویر دیگری دارد: مثل گردش و چرخش پر اضطراب سنگ آسیا؛ به تعبیر مولانا:
 همچو سنگ آسیا اندر مدار
روز و شب گردان و نالان بی‌قرار
در کتاب قرآن‌شناسی ممتازِ «التحقیق فی کلمات القرآن» به نکته لطیفی اشاره شده است: موج و مور مشابه هستند و نشانی از حرکت و تکاپو دارند، با این تفاوت که «مور» نشانة حرکت آرام‌تر و «موج» نشانه حرکت تند و تیز است. این استنباط با توجه به موسیقی کلمه و تفاوت دو حرف «ج» و «ر» صورت گرفته است.۱  «موج» رفتنی تیز و تند است؛ چنان‌که اقبال لاهوری سروده است: 
 موج ز خود رفته‌ای تیزخرامید و گفت:
هستم اگر می‌روم، گر نروم نیستم
واژه مرور که در زبان فارسی استفاده می‌کنیم، با همین «مور» هم‌خانواده است. به شتر تیزپایی که شتابنده در صحرا می‌رود، «موّاره» می‌گویند.

فروریخته
تابلو دیگر در تبیین موقعیت آسمان، با واژه «وَاهِیّه» تبیین شده است. «واهیه» برای تبیین انشقاق است. انشقاق و انفطار و افراج سه تابلو دیگرند و نمایشگاه و تماشاگه صورتگری آسمان را سامان می‌دهند: «وَانشَقَّتِ السَّمَاءُ فَهِیَ یَومَئِذٍ واهِیّه: آسمان از هم بشکافد، و در آن روز است که آن از هم گسسته باشد» (الحاقه، ١٦).
در تفسیر زمخشری «واهِیَه» این‌گونه تفسیر شده است: «مسترخیۀ ساقطۀ القوّۀ جدّاً بعد ما کانت محکمۀ مستمسکه». این تفسیر با توجه به دیگر آیات قرآن مجید انجام شده است: «پس از آنکه نیرومند و بر جای خویش پایدار بود، سست می‌شود و نیرویش فرو می‌ریزد.» در این تصویر نیز شاهد دگرگون شدن آسمان هستیم. 

سه توصیف دیگر
در قرآن مجید غیر از تعبیر «واهیه»، از سه وصف فعلی دیگر برای آسمان استفاده شده است که متاسفانه مترجمان هر سه وصف را غالباً یکسان ترجمه کرده‌اند:
«إذَا السَّمَاءُ انشَقَّت: آنگاه که آسمان ازهم بشکافد» (الانشقاق، ١). نکته قابل توجه این است که نام سوره نیز «انشقاق» است. (نیز بنگرید به الرحمن، ۳۷ و الحاقه، ۱۶). به نظر می‌رسد مرحلة انشقاق پیش از مرحله واهیه است. البته با تأمل در آیه ۱۷ سوره حاقه، می‌توان این ترتیب را شناسایی کرد. پس از انشقاق، آسمان واهیه می‌شود. 
برای تبیین «انشقاق»، یکی از شگفت‌انگیزترین تفسیرها را زمخشری در کشاف از قول امام علی(ع) روایت می کند: «تنشق من المجرّه: آسمان از کهکشان راه شیری جدا می‌شود»؛۲ به عبارت دیگر آسمان دنیا که با ماه و خورشید و زمین و گردش آنها در منظومه شمسی تعریف می‌شود و همگی در درون کهکشان راه شیری قرار دارند، از کهکشان جدا می‌شود. همین نظر را امام فخر رازی در «تفسیر کبیر» و ماوردی  در تفسیر «النکت و العیون» البته بدون اشاره به تفسیر زمخشری، نقل کرده‌اند. در تفسیر قرطبی (درگذشتة ۶۷۱ق) «مجرّه» را جدایی از دروازه یا باب آسمان تفسیر کرده است که از شروط و نشانه‌های فرارسیدن قیامت است: «المُجَرَّۀ باب السّماء. و هذا من أشراط الساعۀ و علاماتها.»

انفطار
توصیف دیگر «انفطار» است: «إذَا السَّمَاءُ انفَطَرَت: آنگاه که آسمان از هم بشکافد» (الانفطار، ١). در ترجمه فولادوند، «انفطار» با «انشقاق» یکسان ترجمه شده است. در این سوره نیز نام سوره با توجه به همین موقعیت و حالت آسمان در قیامت، «انفطار» برگزیده شده است. مترجمان دیگر هم بین این دو واژه تفاوتی قائل نشده‌اند. خرمشاهی «گسسته شود» ترجمه کرده است؛ اما «انشقاق» را تقریباً همه مترجمان به «شکافتن» برگردانده‌اند. آیا انفطار و انشقاق همانندند؟ یا می‌توان با تأمل، تفاوتی میان این دو واژه پیدا کرد؟ موضوع با ورود واژه سوم «فُرِجَت» در سوره مرسلات پیچیدگی بیشتر و البته لطافت فزون‌تری پیدا می‌کند:
«و إذَا السَّمَاءُ فُرِجَت: آنگاه که آسمان بشکافد» (المرسلات، ٩). در ترجمه «فُرِجَت» نیز تقریباً همه مترجمان همداستان، «شکافتن» را برگزیده‌اند! 
توصیف چهارم درباره آسمان، در سوره تکویر آمده است: «و إذَا السَّمَاءُ کُشِطَت: چون آسمان از جای خود کنده شود» (التکویر، ١١).
اکنون با چهار واژه قرآنی روبرو هستیم که مترجمان همه را «شکافتن» ترجمه کرده‌اند. آیا در میان این سه وصف فعلی با وصف در جمله اسمیه هماهنگی وجود دارد؟ سه وصف «وَردَۀً کَالدِّهان»: اسب سرخ، «مُهل»: مس یا نقره گداخته، «مور»: در تب و تاب، و «واهیه»: از هم‌ گسسته، نسبتی می‌توان یافت؟ 
به نظرم درنگ و تعمق درباره این نسبت‌ها، «فرضیة خوابنامه بودن قرآن» را ابطال می‌کند! توجه کنید که ما فقط به تأمّل درباره داستان آفرینش و سرانجام آسمان پرداخته ایم. این‌همه دقت در داستان‌پردازی و صورتگری، از توانایی انسانی خارج است.  آیا این چهار واژه متفاوت معانی متفاوتی ندارند؟
یکم: «إنشَقَّت» به معنای شکافتن، جداشدن آسمان جهان یا منظومه شمسی از کهکشان راه شیری است.
دوم: «إنفَطَرَت»، به معنای گسسته‌شدن و فروریختن ساختار آسمان است.
سوم: «فُرِجَت»، به معنی گشوده شدن آسمان است.
چهارم: «کُشِطَت»، به معنی برچیده‌شدن و برطرف‌شدن پرده آسمان دنیاست؛ مانند شتری که از پوست خویش بیرون آید.
ادامه دارد
پی‌نوشت‌ها:
۱. الشیخ حسن المصطفوی، التحقیق فی کلمات القران الکریم، ج۱۱، ص۲۲۲.
۲. بحار الأنوار، ج۵۵، ص۸۲ .
 

شما چه نظری دارید؟

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 / 400
captcha

پربازدیدترین

پربحث‌ترین

آخرین مطالب

بازرگانی