وصال جانم رفت. بی سر و صدا. بی ادا و  اطوار. بی آه و ناله. بی گریه و زاری.
مثل همان روزی که آمده بود.  مثل همه روزهایی که می‌آمد و می‌رفت. بی‌سر و صدا. بدون نمایش و ادعا. بدون جار و جنجال. بدون خودنمایی‌ها و ادعاهای توخالی.
مثل پروانه‌ای که از این‌طرف به آن طرف می پرد. مثل شقایق های سربلندی که ناگهان واژگون می‌شوند. مثل قناری هایی که می خوانند و گاه در لک فرو می روند.مثل عاشق هایی که هرچه می دوند به معشوق نمی رسند.مثل فیلم های تارکوفسکی.با انبوهی از سوال و با پایانی باز.
من اما افسوس نخوردم. آه نکشیدم. اشک نریختم. حتی خوشحال هم شدم. مگر نه این که همه ما رفتنی هستیم. بمانیم که چه؟
او که جهانی بود بنشسته بر گوشه ای. او که از زبردست‌ترین مترجمان ایران و از متبحرترین نویسندگان ورزشی و سینمایی ما بود. او که از مهربان‌ترین و بی ادعاترین، فروتن ترین و با فضیلت ترین آدم های این جهان بود، رفت. بی آن که گریه کن حرفه‌ای  داشته باشد. بدون حتی دفترچه بیمه و … درست مثل روزی که آمده بود. درست مثل روزهایی که می‌آمد و می‌رفت. بی‌سروصدا. بی های و هو. 
 مثل آب روان در جویبار زندگی. پاک و تمیز و زلال. مثل ماهی کوچولویی که آرزوی رسیدن به دریا را داشت.مثل قناری‌های عاشقی که بعد از عمری خواندن و چهچه زدن در لک نشسته است.
وصال جان. سفر به سلامت برادر.من از یادت نمی‌کاهم مرد بزرگ.  
چو از این کویر به سلامتی گذشتی
 به شکوفه‌ها به باران برسان سلام ما را …
صدرالدین کاظمی- نویسنده و کارشناس کشتی

شما چه نظری دارید؟

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 / 400
captcha

پربازدیدترین

پربحث‌ترین

آخرین مطالب

بازرگانی