برخی به هر دلیل، مصدق و دولت ملی او را به کارشکنی در مذاکرات و خطاهای راهبردی متهم می دارند که نهایتاً به کودتای ۲۸ مرداد انجامید. گویی مصدق در خلأ رفتار می کرد و دشمنان داخلی و خارجی کاری به کار او و دولتش نداشتند. یکی از ایرادات، عدم انعطاف اوست. مقاله زیر به این موضوع می پردازد
یکی ازمهمترین ایرادات و انتقاداتی که به سیاستهای دکترمصدق وارد شده، انعطاف ناپذیری اوست در برابر پیشنهادهایی که درباره حل مسأله نفت مطرح میشد. به باور این منتقدان اگر مصدق پیشنهادهای آمریکاییها را در این خصوص می پذیرفت، کار به کودتا نمی کشید و دولت ملی سرنگون نمی شد.
اینکه مصدق در مقام یک سیاستمدار جاافتاده و مسئول امر اجرایی کشور، آیا انعطاف ناپذیر بود یا نه و اگر بود، این ویژگی چه اندازه در موضوع کودتا نقش داشت، جای تأمل دارد. آقای دکتر محمدعلی موحد، حقوقدان شرکت نفت و نویسنده کتاب های متعدد، در کتاب «خواب آشفتة نفت» به دقت مذاکرات نفتی دکتر مصدق با شرکت نفت، دولت های بریتانیا و آمریکا را مورد کندوکاو و بررسی قرار داده است. از مطالعه دقیق این کتاب میتوان دریافت که اتفاقاً آن که انعطاف ناپذیر بود، شرکت نفت انگلیس و دولت بریتانیا بود که در روند مذاکرات، به ویژه تا قبل از روی کار آمدن آیزنهاور در آمریکا، حتی موجبات خشم و ناخرسندی مقامات آمریکایی را نیز برانگیخته بود. در این نوشتار تنها به چند مورد اشاره میکنیم .
دکتر مصدق در ۱۶ مرداد ۱۳۳۱ نامهای به سفارت انگلستان در تهران فرستاد. درنگ در لحن و محتوای این نامه به ما در نحوه برخورد مصدق با مسأله مورد اختلاف یاری می رساند. در بخشی از نامه می خوانیم: «... لااقل وجوهی که تعلق آن به دولت ایران مورد تصدیق خود شرکت سابق است و تا کنون پرداخت نشده است، فوراً تادیه گردد. همچنین وجوه دیگری که متعلق به دولت است و در بانکهای انگلستان تودیع گردیده، تحت اختیار دولت قرار گیرد . مخصوصاً برای حفظ مناسبات و روابط حسنه و رفع هر گونه سوءتفاهم بین دو ملت، شرکت سابق از این به بعد، از اقدامات ناروا در جلوگیری از فروش نفت ایران خودداری کند. دولت شاهنشاهی با حسن نیت که در موارد عدیده به ثبوت رسانیده، اینک نیز اعلام میدارد که به منظور پیدا کردن راه حل برای رسیدگی به مطالبات و دعاوی حقة شرکت سابق و دعاوی متقابل دولت ایران، حاضر است با نمایندگان شرکت سابق وارد مذاکره شود.» (اطلاعات، ۱۸ مرداد ۱۳۳۱)
در نقطه مقابل این رفتار قانونی و مسالمت جویانه، به برخورد آنتونی ایدن ـ وزیر خارجه بریتانیا ـ توجه کنیم که در همان روز، طی نامهای به وزیر خارجه آمریکا پیش از پرداختن به پیشنهاد مصدق، موضوع سرنگونی و کودتا علیه مصدق را مطرح می سازد و در پایان نامه، به قول دکتر موحد: «پس از این تمهیدات و سمپراکنیها، به اشکالتراشی در خصوص فرمول پیشنهادشده از سوی آمریکا میپردازد و بر گرههای ناگشوده، گرههای ناگشودنی دیگری میاندازد.» (خواب آشفته نفت، ۱۳۷۸، ۵۸۹)
دین آچسن ـ وزیر خارجه آمریکاـ «در ۱۳ اوت (۲۲ مرداد) پاسخ پیام ایدن را فرستاد و گفت به نظر او نه مصدق ونه هیچ کس دیگری که به جای او بیاید، نخواهد توانست پیشنهادهای ایدن را بپذیرد.» (موحد، پیشین، ص۵۹۰). همچنین میتوان به نامه مورخ ۲۷مرداد ۱۳۳۱ چرچیل نخستوزیر بریتانیا به ترومن رئیسجمهور آمریکا اشاره کرد که در آن به جای آنکه راهی برای حل مسأله ارائه دهد، با لحنی طلبکارانه به گذشتهها اشاره می کند و به نوشته موحد: «در این پیام، نخست از سفرآلتون جونز [فرستاده آمریکا به ایران برای میانجیگری] به ایران و دیدار او با مصدق اظهار ناراحتی کرد و گفت: چنین به نظر میرسد پس از آن همه مخاطراتی که ما بریتانیاییها در جنگ کره به جان خریدیم، حالا شرکتهای آمریکایی میخواهند جای ما را در ایران بگیرند. اگر جنگی دربگیرد، بریتانیا نخستین آماج حملات اتمی روسیه خواهد بود.» ( موحد، پیشین،۵۹۲)
بررسی دقیق متن مذاکرات دوطرف و سایر مستندات نیز کمابیش گویای همین رویه است؛ ولی در سالهای اخیر عدهای تحت تأثیر رویّة نسبیگرایی و متأثر از تبلیغات بریتانیا و بدون مراجعه به آنچه در تاریخ مضبوط است، حرف انگلیسیها را تکرار میکنند! مصدق در مذاکرات خود و نیز در نامههای ارسالی برای مقامات آمریکایی و انگلیسی، صرفاً بر اصل «قانون ملی شدن نفت» پافشاری می کرد و نه چیز دیگر. او حتی پرداخت غرامت و فروش بخش عمده نفت ایران به شرکت نفت انگلیس را قبول کرده بود و عقیده داشت این مسائل مخالف قانون مزبور نیست.
حال باید قضاوت کرد که آیا این رویکرد انعطاف ناپذیر بود یا رویکرد ایدن، چرچیل و عناصر MI۶ که متحد خود را از خطر کمونیسم و حمله اتمی میترساند و از همان آغاز به دنبال سرنگونی بودند!
طرح کودتا
موضوع دیگری که ثابت میکند در شکست مذاکرات میان ایران و بریتانیا، کمترین قصور متوجه طرف ایرانی است، به برنامهریزی انگلیس برای جلوگیری از روی کار آمدن مصدق و سپس سرنگونی او بازمیگردد. دولت بریتانیا پیش از شروع گفتگو میان مقامات شرکت سابق و نمایندگان خود با دولت ایران و قبل از آنکه به قول خودشان با سرسختی و کله شقی مصدق مواجه شوند، به مقابله با وی برخاسته بودند. مارک گازیروفسکی می نویسد: «انگلیسیها حتی پیش از اینکه مجلس مصدق را نامزد نخست وزیری کند، بر شاه فشار آوردند که سیدضیاء را به نخستوزیری برگزیند. این فشار بعد از اینکه مصدق به نخستوزیری رسید، افزایش یافت و طرحهایی به مرحله اجرا درآمد که مصدق را برکنار کند.» (مصدق و کودتای ۱۹۵۳ ، ۱۶۰).
طراحی برای کودتا در کنار تمهیدات دیگر همچون بلوکه کردن پولهای ایران در بانکهای انگلیس، جلوگیری از فروش نفت ایران، تهدید خریداران نفت به تحریم و برخورد با آنها، تهدید نظامی و... از همان ابتدا شروع شد. در خرداد ۱۳۳۰ یعنی یک ماه بعد از نخستوزیری مصدق، سفارت بریتانیا در تهران، خانم آن لمبتون جاسوس قدیمی و باتجربة خود را برای گفتگو درباره راههای مقابله با مصدق و نهضت ملی فراخواند. لمبتون که عضو MI۶ بود و در طی جنگ جهانی دوم با عنوان وابستة مطبوعاتی سفارت بریتانیا در تهران کار می کرد، برای راهاندازی و اداره فعالیت علیه مصدق، رابرت زینر از عناصر اطلاعاتی و مجرب را پیشنهاد کرد. به نظر او زینر فرد مناسبی برای اجرای برنامههای مورد نظر دولت و سفارت بریتانیا در تهران بود. به گزارش برتوود: «میس لمبتون احساس میکند بدون مبارزهای بر اساس خطوط فوقالذکر، امکان ندارد بتوان محیط مساعدی را برای تغییر رژیم در تهران به وجود آورد» (جیمز بیل و راجر لوییس، ۱۳۶۸، ۳۷۳). زینر در یکی از نامههایش به MI۶ نوشت برادران رشیدیان موجب ایجاد تنشهای پدیدآمده میان مصدق و برجستگان جبهه ملی یعنی کاشانی و حسین مکی در اوایل ۱۹۵۲ بوده اند.» (گازیروفسکی، همان، ۱۶۲) .
راهبرد بریتانیا برای سرنگونی دکتر مصدق شقوق چندگانهای داشت، همچون:تبلیغات از راههای گوناگون درباره ناکارآمدی دولت، تبلیغ پیرامون خطر کمونیسم و اینکه دولت مصدق ایران را سرانجام به دامان کمونیسم خواهد افکند، تحریم اقتصادی به منظور افزایش نارضایتی عمومی و روی گرداندن مردم از مصدق و ملی شدن نفت و مبارزه با استعمار، تهدید نظامی و اعزام ناوهای جنگی به مرزهای آبی ایران و...
در این میان یکی از دشواریهای بریتانیا، همراه ساختن دولت آمریکا برای سرنگونی بود. بریتانیا چندین بار برای یافتن جانشین مصدق تلاش کرد. نامزد آنها در ابتدا سیدضیاءالدین طباطبایی و بعد از وی احمد قوام بود. در زمستان ۱۳۳۰ جولیان آمری ـ عضو پارلمان انگلیس ـ در پاریس با قوام السلطنه دیدار کرد. قوام بعد از این دیدار پس از چند سال دوری از کشور، به تهران بازگشت تا خود را برای نخستوزیری آماده کند. قوام در دیدارهایش با مقامات انگلیسی و آمریکایی در تهران و از جمله در میهمانی سفارت ترکیه در تهران، آنها را متقاعد کرد که توان انجام مأموریت محوله را دارد. نخست وزیری قوام به یک هفته نرسید. با قیام پرشکوه مردم در روز سی ام تیر ۱۳۳۱، دولتش ساقط و شاه مجبور شد تا بار دیگر مصدق را به نخستوزیری بازگرداند.
رابرت زینر بعد از ملاقات با عباس اسکندری (از طرفداران قوام) در گزارش خود مینویسد: «پس از آنکه مباحثات خود را درباره طرق و وسایل براندازی مصدق به پایان رساندیم، اسکندری به من اطمینان داد که قوام میل دارد بی آنکه به استقلال سیاسی و اقتصادی ایران لطمه بزند، با همکاری نزدیک انگلیسیها کار کند ومنافع مشروع آنان را درایران حفظ نماید.» (گزارش زینر به نقل از بیل ولوییس، همان، ۳۷۶ـ ۳۷۵).
رعایت دو اصل
مصدق در دوره دوم نخستوزیری با آنکه از نیات وتحرکات بریتانیا آگاه بود، به مذاکره و گفتگو با آنها ادامه داد. در این گفتگوها او بر دو چیز تأکید داشت: ۱ـ اصل ملی شدن نفت؛ ۲ـ حفظ عزت ملت و دولت ایران در قبال پیشنهادهای تحقیرآمیز بریتانیا که بهتدریج حمایت آمریکا را هم جلب کرده بود. مصدق در مقابل پیشنهاد کمک دهمیلیون دلاری رئیسجمهور آمریکا ، به میدلتون ـ کاردار سفارت آمریکا در تهران ـ گفت: «ایران احتیاجی به دهمیلیون دلار کمک آمریکا ندارد. ایران کاسه گدایی به دست نگرفته و محتاج دریافت وجوه خیریه نیست.» (نامه هندرسن به وزارت امورخارجه آمریکا، ۷ آگوست ۱۹۵۲، به نقل از موحد، پیشین، ۵۹۶).
آری، به این عبارت دکتر مصدق مردی انعطافناپذیر یا به تعبیر مخالفانش یکدنده، لجوج، مغرور، اشرافی، خودخواه و کله شق بود؛ ولی هیچگاه منافع کشور و مردم سرزمینش را به بیگانه نفروخت. او به قیمت اینکه در پیرانهسر سه سال را در زندان و ده سال را در تبعید بگذراند، آنقدر مردانگی داشت تا استوار بر سر پیمانش با مردم بایستد و نه کاسه گدایی در مقابل بیگانه دراز کند و نه سر در برابر عمال فرمایشی در بیدادگاههای نظامی شاه خم کند. او هنگامی که بعد از ۳۰ تیر بار دیگر به نخستوزیری بازگشت، چون کاملا به اهداف بریتانیا و آمریکا آگاه بود، ضمن ادامه مذاکره برای حل مسأله نفت، به جای آنکه تمام امیدش را به لطف دشمنان معطوف کند، به جای آنکه به کمک دهمیلیون دلاری استعمار دل ببندد، برنامه دومادهای دولت اول خود را به برنامهای ۹ مادهای برای حل مشکلات اقتصادی، اجتماعی و سیاسی و فرهنگی کشور ارتقا داد تا برای همیشه در تاریخ این مرز و بوم باقی بماند که: چشم داشتن به بیگانه برای حل مشکلات، جز سراب هیچ نخواهد بود.
دولت بریتانیا سرانجام توانست با همکاری دولت آمریکا و البته به بهای واگذاری بیش از ۴۰درصد از سهام کنسرسیوم نفت به شرکتهای آمریکایی، مصدق را سرنگون سازد و به جایش دولتهایی را بر سر کار آورد که جز حیف و میل درآمدهای نفتی و کمکهای مستقیم و غیرمستقیم غرب هنر دیگری نداشتند. در خلال سالهای ۳۸ ـ۱۳۳۲، کودتاچیان بیش از دومیلیارد و ۲۰۰میلیون دلار از محل درآمد نفت و یک میلیارد و ۲۰۰میلیون دلار از محل کمکهای آمریکاییها درآمد کسب کردند! این میزان درآمد بیش از پنج برابر دریافتهای ارزی کشور در طول بیست سال پیش از آن بود و همین امر موجب شد تا در سال ۱۳۳۸ واردات کالا به ایران، به شش برابر سال ۱۳۳۳ افزایش یابد.
در پایان سال ۱۳۳۸ش، هنگامی که تراز بازرگانی ایران با احتساب درآمد نفت، منفی ۲۳۲ میلیون دلار شد (همایون کاتوزیان؛ ۱۳۶۶ ج۲: ۹۵)، آمریکاییها پی بردند که کمکهای مستقیم و غیرمستقیم آنها اعم از اقتصادی و غیر اقتصادی، در چاه ویل فساد حکومت پهلوی به باد فنا رفته و نابود شده است. این امر از یک سو و خطر نفوذ شوروی از سوی دیگر، موجب شد که ظرف یک سال، دو گزارش تحلیلی توسط جان.و بولینگ (تحلیلگر مسائل ایران در وزارت خارجه آمریکا )و کویتلر یانگ (از دانشگاه پرینستون) برای بررسی وضعیت سیاسی ـ اقتصادی ایران تهیه شود تا بتوانند جلوی سقوط رژیم شاه را بگیرند!
شما چه نظری دارید؟