سخن به  جایگاه قریش و موقعیت خاص امویان در قبل و بعد از فتح مکه رسید  و مهاجرت پس از فتح ایشان به مدینه .                                                            
در جنگ بدر نیز ریاست کاروان تجاری با ابوسفیان بود!
بله، او ریاست کاروان تجاری را بر عهده داشت و تا حدی نیز فرمانده لشکر به حساب می‌آمد. اما باید توجه داشت که در جنگ بدر، فرماندهی لشکر تنها به عهده او نبود. عُتبه، ابوجهل، شیبه و ولید نیز حضور داشتند و افراد برجسته‌ای بودند. «جنگ اُحد» جنگی انتقام‌جویانه بود و حدود هفتاد تن از مسلمانان شهید شدند. اما نکته مهم در مورد «جنگ احزاب» است. جنگ احزاب (خندق)، جنگی واقعی بود، نه جنگی انتقام‌جویانه، بلکه جنگی برای نابودی اسلام و پایان دادن به این مسئله بود. ریاست این جنگ نیز با ابوسفیان بود. برای این جنگ، تمهیداتی لازم بود؛ زیرا مکه به تنهایی ظرفیت لازم برای تأمین نیرو را نداشت. در جنگ بدر، تعداد نیروی مکه حدود ۹۵۰ نفر بود و در جنگ احد نیز عددی مشابه داشتند. اما در جنگ احزاب، تعداد سپاه به حدود ده‌هزار نفر رسید. برای فراهم کردن این تعداد نیرو، مکه به تنهایی قادر نبود؛ بنابراین شخصیتی مثل ابوسفیان نقش محوری ایفا کرد.
او با اقداماتی که انجام داد، تعداد زیادی از قبایل مختلف شبه‌جزیره عربستان را گرد هم آورد. همچنین با یهودیان داخل مدینه و یهودیان اطراف مدینه مذاکره کرد تا حمایت و مشارکت آنان را به دست آورد. حتی فردی چون عمرو بن عبدود را که قهرمان بزرگ و معروف آن دوران بود، ر به همراه خود آورد؛ بنابراین اگر جنگ احزاب را به دقت تحلیل کنیم، با توجه به ظرفیت محدود جمعیتی و انسانی مکه و با توجه به افراد و گروه‌ها و قبایل مختلفی که در این جنگ شرکت کردند، مشخص می‌شود که کارکرد ابوسفیان به رقم بزرگی تبدیل شده است.
واقعیت این است که این هماهنگی‌ها بدون مدیریت و برنامه‌ریزی دقیق امکان‌پذیر نبود. هماهنگ کردن یهودیان داخل و خارج مدینه، گردآوری قبایل مختلف و ایجاد اتحاد بین آنها کار بسیار دشواری بود. قبایل عرب معمولاً تنها در صورتی به اتحاد پایبند بودند که از پیروزی مطمئن باشند و در غیر این صورت، ممکن بود در اثنای جنگ از هم جدا شوند و یا حتی به طرف مقابل بپیوندند. این موضوع نشان‌دهنده این است که اتحاد قبایل در آن دوران بسیار شکننده بود و مدیریت آن به نفوذ و توانایی فراوانی نیاز داشت. این طراحی و ریاست عموماً بر عهده خود ابوسفیان بود.
جنگ احزاب در نهایت به نفع مسلمانان خاتمه یافت و در واقع جنگی به مفهوم واقعی رخ نداد. تنها عده بسیار محدودی از مسلمانان، کمتر از بیست تن، در این جنگ دخالت فعال داشتند و تعداد کشته‌شدگان طرفین بسیار محدود بود. وضعیت خاصی حاکم بود و این موضوع نشان‌دهنده این است که اتحاد قبایل عرب در آن زمان، بسیار شکننده بود. با وقوع یکی دو حادثه، این اتحاد کاملاً از هم‌گسیخته می‌شد.
از «صلح حُدیبیه» می گذریم و به «فتح مکه» می‌پردازیم. پیامبر(ص) در این واقعه با عده زیادی از مسلمانان به گونه‌ای سرزده وارد مکه می‌شوند و شهر بدون خونریزی فتح می‌شود. این، جریانی استثنایی در تاریخ شبه‌جزیره است. در این دوران، ابوسفیان نیز  مسلمان می شود و تمام خانواده‌اش، ازجمله هند و پسرانش یزید و معاویه و عموماً بنی‌امیه، به جز یکی دو نفر، مسلمان می‌شوند. آن یکی دو نفر باقی‌مانده که فرار کرده بودند نیز بعداً از طریق شفاعت، به خدمت پیامبر می‌آیند و اسلام می‌آورند. 
در این موقعیت ابوسفیان به‌عنوان نماد اصلی قریش و مکه شناخته می‌شد و شاید به همین روست که پیامبر(ص) خانه او را به‌عنوان پناهگاه قرار می‌دهد و می‌فرماید: «هر کس در خانه بماند، یا به مسجد الحرام یا به خانه ابوسفیان برود، مصون است.» 
بنابراین بعد از فتح مکه، مناسبات قدرت  به‌کلی تغییر می‌کند. این خلأ که پس از فروپاشی این مناسبات به وجود می‌آید، چگونه پر می‌شود؟ آیا بنی‌امیه تلاشی برای بازسازی موقعیت خود انجام می‌دهند؟ 
بله، بنی‌امیه زمان‌شناس بودند. می‌دانستند که اوضاع در حال دگرگون شدن است. بعد از فتح مکه، بسیاری از بزرگان قریش، به‌ویژه خاندان ابوسفیان، به مدینه مهاجرت می‌کنند. قبلاً مکه مرکز بود؛ اما بعد از فتح مکه، مدینه به‌عنوان مرکز جدید شبه‌جزیره عربستان مطرح می‌شود و به عنوانی، پایتخت جدید می‌شود. ثروت، قدرت، قدرت نظامی و قدرت اجتماعی همه در مدینه جمع می‌شود و این افراد به مدینه می‌آیند.
یعنی مکه جایگاه خود را از دست می‌دهد؟
بله، مکه جایگاهش را از دست می‌دهد و مدینه به‌عنوان مرکز جدید مطرح می‌شود. بعد از فتح مکه، «عام الوفود» آغاز می‌شود که قبایل مختلف به مدینه می‌آیند. خود پیامبر(ص) بهتر از همه می‌دانست که اسلام آوردن ابوسفیان از سر مصلحت است؛ برای مثال قبل از شروع جنگ حنین، ابوسفیان به عباس می‌گوید: «برادرزاده‌ات چه سلطنت و قدرتی به راه انداخته است!» یا در جنگ هوازن می‌گوید: «اینان (یعنی سپاه اسلام) چنان فرار می‌کنند که فقط دریا می‌تواند مانعشان شود!»
باری، این افراد به مدینه می‌آیند و پیامبر(ص) می‌داند که اسلام آوردن آنها از سر مصلحت است. لازم به علم نبوت هم نیست؛ این موضوع کاملاً مشخص بود. بلافاصله بعد از فتح مکه، جنگ با هوازن آغاز می‌شود که مسلمانان در آن پیروز می‌شوند. پیامبر(ص) مقدار زیادی از غنایم جنگی را به ابوسفیان به‌عنوان «مؤلفۀ القلوب» می‌بخشد. ابوسفیان می‌گوید: «به پسرانم هم بدهید!» و به همان اندازه، صد شتر، به یزید و معاویه داده می‌شود. در برخی روایات آمده که مقداری نقره نیز به آنها دادند.
نکته مهم این است که بعد از پیروزی حنین، سپاهیان به سوی طائف می‌روند. «طائف» تنها جایی در شبه‌جزیره عربستان بود ـ البته به‌جز یمن ـ که برج و بارو داشت. مسلمانان نمی‌توانستند پیروز شوند؛ زیرا قلعه‌ای محکم داشت. ساکنان طایف، بنی‌ثقیف بودند که قبیله مهم و منسجمی بود. شاید کمتر قبیله‌ای در حجاز به اندازه آنها انسجام داشت. این قبیله خودکفا بود و به‌ویژه کشاورزی و باغداری خوبی داشت. مسلمانان نمی‌توانستند پیروز شوند و در نهایت پیغمبر(ص) دستور می‌دهد که به مدینه بازگردند. در این میان، عُروۀ بن مسعود ـ از بزرگان بنی‌ثقیف ـ به مدینه می‌آید و اسلام می‌آورد. او به طایف بازمی‌گردد و مردم را به اسلام دعوت می‌کند؛ اما ظاهراً از دور به سویش تیری پرتاب می‌کنند و او شهید می‌شود. بعد از این اتفاق، بنی‌ثقیف هیأتی به مدینه می‌فرستند و می‌گویند می‌خواهند مسلمان شوند؛ اما شروطی می‌گذارند که پیغمبر(ص) نمی‌پذیرد، زیرا مخالف اصول اسلام بود. بالاخره آنها اسلام را قبول می‌کنند و بازمی‌گردند.
حالا نکته این است که چه کسی برود و بت بنی‌ثقیف(یعنی لات) را بشکند؟ از میان ثقیفی‌ها، فردی وجود داشت که تقریباً در اواسط دوران مدینه به خدمت پیغمبر(ص) آمد. او به دلیل انجام کارهای خلاف، به مدینه پناه آورده بود و در آنجا به اسلام گروید. نام او مُغیرۀ بن شعبه بود.  پیامبر (ص) برای اینکه « لات» را که نماد بت‌پرستی بنی‌ثقیف بود بشکنند، تصمیم جالبی گرفت. اگر شخصیتی جهادی و سابقه‌دار را مأمور این کار می‌کردند، احتمالاً با مقاومت شدیدی روبرو می‌شد و این موضوع ممکن بود منجر به جنگ و خونریزی و وضعیت پیچیده‌ای شود. حضرت دو نفر را انتخاب کردند: یکی همین مغیره و دیگری ابوسفیان. این تصمیم بسیار حکیمانه و بلکه نوعی کیاست فوق‌العاده بود.   هدف این بود که بت بنی‌ثقیف شکسته شود؛ اما این کار باید به گونه‌ای انجام می‌شد که عوارض جانبی نداشته باشد.               ادامه دارد

شما چه نظری دارید؟

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 / 400
captcha

پربازدیدترین

پربحث‌ترین

آخرین مطالب

بازرگانی