* محمدرضا جمالی

آیا با خود فکر کرده ایم اگر در یک روز که از خواب برمی خیزیم تا زمانی‌که در شبانگاه به خواب می رویم آیا توانسته ایم رنجی از رنج های همنوعان به صورت اخص و رنجی که بر محیط‌زیست به صورت اعم می رود را کم کرده باشیم یا موجب رنج بی شمار دیگران شده ایم؟! آیا با خود فکر کرده ایم که همین من ،بله همین من که به عالم و آدم انتقاد می‌کنم و در انتظار مدینه فاضله و جامعه بدون درد بوده ام، در همین جامعه خودمانی می توانم ، بله می‌توانم به اندازه ای هرچند اندک ، رنج همنوع خود را کم‌کنم؟شاید رفتار مناسب یک مدیر با یک کارمند و درک درست کارگر توسط کارفرما و امروز و فردا نکردن یک ارباب رجوع در یک اداره گرفته تا تعبیه چندصندلی در کنار خیابان برای نشستن چند رهگذر خسته ،تعمیر و ترمیم پله های برقی مترو و حتی استفاده کمتر از بوق یک ماشین بتواند رنجی را کم کنند،بله به همین سادگی!
در دنیایی که زندگی می کنیم رنج موجودات ، بی شمار و اساسا آدمیان محمل درد و رنج هستند.رنج ها بر چنددسته هستند :    ۱-رنج از خود۲-رنج از سازمان. در فقره رنج از خود، هرگونه استضعاف فکری و فقر فرهنگی موجب می شود انسان خود مقدمات رنج خود را پدید آورد و موجب اذیت و آزار خویشتن و اطرافیان و در نهایت در یک افق بلندتر موجب رنج جامعه شود.در این موضوع اگرچه رنج یک امر فردی هست، اما موجب می شود جامعه نیز متاثر شود و آسیب ببیند، چرا که زیست بوم اجتماع یک «سیستم» است و هر بخشی که در معرض تهدید قرار گیرد سایر عناصر را متأثر خواهد کرد. استراتژی کاهش رنج باید در این زمینه بر توانمندسازی انسان و جامعه متمرکز شود.پایدارسازی انسان و بالا بردن تاب آوری وی و ساخت انسان مهارت محور می تواند این رنج از خویشتن خویش را کاهش دهد.گزافه نیست که بگوییم در زیر این گنبد مینا امری بالاتر از ساخت انسان و انسان سازی نیست.
در بخش رنج از سازمان باید بگوییم که انسان ها از سازمان ها و
 دستگاه ها گرفتار رنج و پریشانی می شوند. سازمان که به معنای اعم آن می تواند شامل حکمرانان و حکمرانی ها شود می تواند رنج را در نوع بشر و زیست بوم فرهنگی و اجتماعی آن گسترش بدهد.مثلا تبعیض در منزلت و امکانات ،فساد ، گسترش فقر و ناداری،الیگارشی سیاسی و انسداد اجتماعی و سیاسی از مهمترین رنج هایی است که بر انسان تحمیل می شود.اگر فلسفه آموزش و پرورش قرن ۱۹ در پی ساخت انسان فرهیخته بود تا بستر ساز کاهش دردهای بشر شود و زندگی بهتر را برای بشر نوید دهد اما انسان قرن بیست یکمی در رنج بیشتری است .
سازمان ها به دلیل نوع حکمرانی که انجام می دهند و می توانیم به آن «حکمرانی بد» بگوییم درد مضاعفی را بر بشر تحمیل کرده اند.طرفه اینکه این درد بر بشر بیش از همه درد فراموشی از خویشتن خویش هست.مصداق این درد در جهان چند قطبی از منظر فاصله های عمیق بین آحاد بشر در بهره برداری از منزلت ،قدرت و ثروت است. وقتی جهان چشم خود را بر درد و رنج مظلومان در غزه می بندد، یعنی انحطاط انسانیت و تهی شدن معنای انسان و افزایش رنج بشر .وقتی سازمان ملل و شورای امنیت در خدمت قدرت های برتر جهانی است، یعنی تهی شدن معنای جامعه ملل متحد در پی‌ریزی نظمی برای جلوگیری از ظلم و تعدی. پس امروز انسان درگیر ظلم سازمان‌هاست که رنج بشر را بیشتر می کند. سلطه سازمان ارزش انسان را منکوب و درد او را بیشتر می‌کند. شاید کتاب انسان تک ساحتی مارکوزه برای روشن کردن ابعادی از رنج هایی بود که دیگر ساحت های بشر را در نظام سرمایه داری نادیده می‌گرفت. همه ما باید در پی کاهش رنج دیگران باشیم و دائم در محکمه وجدان خویش این سئوال را از خود بپرسیم که کارنامه کاهش رنج من در این لحظه و روز  چیست؟ در این باره بیشتر خواهیم نوشت...
 
 

شما چه نظری دارید؟

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 / 400
captcha

پربازدیدترین

پربحث‌ترین

آخرین مطالب

بازرگانی