ریحانه دوستدار
 

بسیاری از ما وقتی به گذشته و دوران کودکی خود فکر می‌کنیم، خاطراتی از خانواده و والدین در ذهن  زنده می‌شود؛ گاهی لبریز از مهر و امنیت و گاهی آمیخته با زخم‌هایی نادیدنی که تا بزرگسالی همراهمان می‌مانند. یکی از این زخم‌های پنهان، تجربه‌ «والدگری ناپخته عاطفی» است؛ پدیده‌ای که کمتر درباره آن صحبت شده است، اما اثرات عمیقی بر شکل‌گیری شخصیت، روابط و حتی سلامت روان ما دارد.
والدین ناپخته عاطفی چه کسانی هستند؟
والد ناپخته عاطفی لزوماً فردی بی‌مسئولیت یا بی‌علاقه به فرزندش نیست. برعکس، ممکن است از نظر اقتصادی، اجتماعی یا حتی مراقبت‌های روزمره فردی مسئول و دلسوز باشد. اما مشکل آنجاست که از نظر هیجانی توانایی کافی برای همدلی، آرام‌سازی یا درک نیازهای عاطفی فرزند ندارد.
چنین والدینی ممکن است:
*‌ سریع عصبانی شوند و واکنش‌های هیجانی تند نشان دهند.
*‌ به‌جای گوش دادن، بیشتر دستور دهند یا نصیحت کنند.
*‌ احساسات کودک را بی‌اهمیت بدانند یا کوچک جلوه دهند.
* نیازهای خودشان را بر نیازهای کودک مقدم بشمارند.
نتیجه این رفتارها آن است که کودک احساس می‌کند شنیده نمی‌شود، امنیت عاطفی ندارد و باید برای جلب توجه یا محبت، بیش از حد خودش را تطبیق دهد.
اثرات بر زندگی بزرگسالی
بزرگ‌شدن با والدین ناپخته عاطفی پیامدهایی دارد که در روابط شخصی و اجتماعی ما آشکار می‌شود. چند نمونه از این اثرات عبارتند از:
۱.‌ احساس شرم یا بی‌ارزشی
کودکانی که مدام نادیده گرفته شده‌اند، در بزرگسالی اغلب احساس می‌کنند کافی نیستند. حتی موفقیت‌هایشان هم نمی‌تواند این خلأ درونی را پر کند.
۲.ترس از رهاشدن یا طردشدن
وقتی در کودکی عشق بدون قید و شرط تجربه نشود، فرد در روابط عاطفی بعدی دچار اضطراب می‌شود و مدام نگران است که دیگران او را ترک کنند.
۳.‌ مشکل در ابراز هیجان‌ها
چنین افرادی یا بیش از حد احساساتشان را سرکوب می‌کنند، یا برعکس، کنترل هیجان برایشان دشوار است؛ زیرا الگوی سالمی برای تنظیم عاطفی نیاموخته‌اند.
۴‌ جذب روابط ناسالم
افرادی که در کودکی محبت مشروط دریافت کرده‌اند، ممکن است ناخودآگاه به سمت روابطی بروند که همان الگوی دردناک را بازتولید کند؛ روابطی پر از بی‌توجهی، کنترل یا سوءاستفاده.
چرا این زخم‌ها پنهان می‌مانند؟
مشکل اینجاست که جامعه معمولاً بر جنبه‌های ظاهری والدگری تمرکز می‌کند؛ مثلاً خوراک، پوشاک، تحصیل و امکانات. اگر همه‌ی این‌ها فراهم باشد، کسی نمی‌پرسد آیا کودک از نظر عاطفی هم تغذیه شده است یا نه. به همین دلیل، بسیاری از ما سال‌ها بعد تازه متوجه می‌شویم که کودکی‌مان با کمبودهایی همراه بوده است.
راهی برای بهبود
شناخت این تجربه نخستین گام است. وقتی بفهمیم والدینمان از نظر هیجانی ناپخته بوده‌اند، می‌توانیم به جای سرزنش خود، ریشه مشکلات را درست ببینیم. چند مسیر برای ترمیم عبارت است از:
*‌ آموزش خودآگاهی هیجانی: یادگیری اینکه احساساتمان را بشناسیم، نامگذاری کنیم و بدون قضاوت با آنها کنار بیاییم.
*‌ مرزگذاری در روابط: تمرین اینکه نیازها و خواستهای خودمان هم اهمیت دارد و حق داریم «نه» بگوییم.
*‌ جستجوی حمایت سالم: ارتباط با دوستان، گروه‌های حمایتی یا درمانگرانی که شنیدن و درک کردن را بلدند.
*‌ بازنویسی روایت شخصی: کودک درون ما نیاز دارد بداند که ارزشمند و دوست‌داشتنی است، حتی اگر والدینمان نتوانسته‌اند این پیام را منتقل کنند. شناختن والدگری ناپخته عاطفی به معنای سرزنش والدین نیست. بیشتر آنها خودشان در خانواده‌هایی بزرگ شده‌اند که از نظر عاطفی فقیر بوده‌اند و فرصت رشد نیافته‌اند. این چرخه تا وقتی ادامه دارد که ما آگاهانه آن را متوقف کنیم. خبر خوب این است که مغز و روان انسان انعطاف‌پذیر است. حتی اگر در کودکی محبت بی‌قید و شرط دریافت نکرده‌ایم، در بزرگسالی می‌توانیم آن را برای خودمان خلق کنیم. با تمرین، خودآگاهی و دریافت حمایت، می‌توانیم زخم‌های گذشته را ترمیم کنیم و روابطی سالم‌تر و غنی‌تر بسازیم. زندگی بزرگسالی ما بی‌شک تحت‌تأثیر نوع والدگری‌ای است که تجربه کرده‌ایم. والدگری ناپخته عاطفی زخمی پنهان است که بسیاری با آن دست‌وپنجه نرم می‌کنند، بی‌آنکه بدانند ریشه مشکلاتشان کجاست. اما همین آگاهی می‌تواند نقطه عطفی باشد برای رهایی از چرخه‌های تکرارشونده و ساختن آینده‌ای که در آن نه‌تنها زنده می‌مانیم، بلکه شکوفا می‌شویم.

شما چه نظری دارید؟

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 / 400
captcha

پربازدیدترین

پربحث‌ترین

آخرین مطالب

بازرگانی