دوشنبه ۱۷ آذر ۱۴۰۴ - ۰۷:۱۵
نظرات: ۲
۰
-
دختر موتورسوار: لطفا زود قضاوت نکنید

یک دختر موتورسوار می‌گوید: پیامم به جامعه این است که لطفا قضاوت را کنار بگذارید. یک دختر روی موتور، نه یک موجود عجیب و غریب، که یک انسان با علایق و اهداف خودش است. به ما فرصت بدهید تا توانایی‌هایمان را اثبات کنیم.

بهناز عسکری - ضمیمه جامعه روزنامه اطلاعات| در دنیایی که مرزهای سنتی میان مشاغل زنانه و مردانه، هر روز بیشتر در هم می‌شکند، داستان زندگی برخی دختران جوان، خود روایتگر مبارزه‌ای خاموش اما پرشور است.

 پریسا یکی از این دختران است. او که روزی موتورسیکلت را نماد آزادی و علاقه‌ای شخصی می‌دانست، امروز آن را «همکار صبور و وفادار» خود می‌نامد؛ همکاری که نه‌تنها وسیله‌ای برای گذران زندگی شده، بلکه پل ارتباطی او میان مدرسه، کار و خانواده است.

من فقط یک مسافر نیستم!

پریسا دختر ۱۷ ساله و دانش آموز پایه دهم هنرستان، در گفتگو با «اطلاعات» از نگاه سنگین مردم می‌گوید، از برخوردهای متفاوت پلیس، از ترس خانواده تا بدل شدن به ابزار کمک در انجام کارهای خانه، از تابوشکنی درباره مسأله‌ای که دیگران از آن خجالت می‌کشند یا فکر می‌کنند زشت است و از استقلال و رشدی که در خیابان‌های شلوغ شهر شکل گرفته است.

او از اولین جرقه‌های علاقه‌اش به موتورسواری می گوید و تأکید می‌کند: خوشحالم که صدایم می‌شوید. فکر می‌کنم همه‌چیز از دیدن یک خانم موتورسوار در خیابان شروع شد. آن قدر با اطمینان و زیبا به نظر می‌رسید که با خودم گفتم چرا که نه؟ برای من موتور یعنی تجسم آزادی و این احساس که تو هدایتگر مسیری، نه فقط یک مسافر. اما در نگاه جامعه، این علاقه برای یک دختر، عجیب بود. هنوز هم گاهی برخی با دیدنم می‌گویند «پسره!»؛ نگاهی که حالا برایم به یک انگیزه تبدیل شده است.

نحوه پذیرش خانواده 

پریسا با لبخندی که از یک خاطره تلخ حکایت دارد می‌گوید: مادرم اول فکر می‌کرد دیوانه شده‌ام، نگران امنیتم بود و بیشتر از آن، نگران حرف مردم. پدرم هم اگرچه خودش قدیمی‌ترین موتورسوار محله بود اما برای دخترش چنین تصوری نداشت.

جنگ من با ترس‌هایشان بود، نه با خودشان. عکس و فیلم دختران موتورسوار حرفه‌ای را به آن‌ها نشان دادم و قول دادم ایمن برانم و مثل یک حرفه‌ای، همیشه کلاه و تجهیزات کامل بپوشم. حتی پدرم را راضی کردم پشت موتور من بنشیند تا آرامش و کنترلم را از نزدیک ببیند. در نهایت، این منطق و اصرار محترمانه بود که پیروز شد. 

او با لحنی آرام و عمیق می‌افزاید: پس از فوت پدر، دنیای من به هم ریخت و موتور برایم از یک کالای لوکس موردعلاقه به یک ابزار ضروری برای بقا بدل شد. دیگر پدری نبود که با ماشینش ما را همراهی کند، شرایط اقتصادی هم سخت بود.

حالا موتور من، همکار من است. صبح‌ها قبل از مدرسه با آن به سوپرمارکت‌ یا نانوایی می‌روم، ظهرها خرید خانه را انجام می‌دهم و نباید برای رفتن به مدرسه منتظر سرویس باشم، این موتور است که به ما کمک می‌کند روی پای خودمان بایستیم. گاهی خستگی کار و درس تمام وجودم را فرا می‌گیرد اما وقتی موتور را روشن می‌کنم، می‌دانم دارم برای آینده‌ام و خانواده‌ام می‌جنگم.

خوب و بد موتورسواری

چشمان پریسا برق می‌زند وقتی می‌گوید: اولین خوبی موتور، استقلال است؛ استقلال در جابه‌جایی. دیگر برای انجام هیچ کاری منتظر کسی نیستم. دوم، اعتماد به نفس بی‌نظیری است که به آدم می‌دهد. این که بدانی می‌توانی از پس یک وسیله پیچیده بربیایی و در خیابان‌های شلوغ، مسیرت را پیدا کنی، حس غلبه بر مشکلات را به آدم می‌دهد.

وی می‌افزاید: یک جامعه حمایتگر هم بین موتورسوارها وجود دارد. من با دختران و پسران زیادی آشنا شده‌ام که مثل یک خانواده هستند. اگر مشکلی برایت پیش بیاید، اولین کسانی که توقف می‌کنند، معمولا همقطاران تو هستند. این حس تنها نبودن، خیلی ارزشمند است.

او از خطرات و چالش‌ها، نگاه مردم و برخورد پلیس هم حرف می‌زند: خطر تصادف همیشه مثل یک شبح کنار ماست، من خودم شاهد چند حادثه بوده‌ام و این ترس را هرگز انکار نمی‌کنم اما سعی دارم با رعایت قانون و احتیاط، آن را مدیریت کنم.

اما یکی از بزرگترین چالش‌ها، نگاه برخی از مردم است؛ از متلک‌های خیابانی گرفته تا قضاوت‌های سنگین. برخی فکر می‌کنند دختر موتورسوار، حتما «بی‌بند و بار» یا «سرکش» است. این برچسب‌ها واقعا آزاردهنده اند. آن‌ها آزادی را با هنجارشکنی اشتباه می‌گیرند.

برخورد پلیس همیشه یکنواخت نیست. بعضی از مأموران بسیار مهربان و مشوق هستند و حتی چندبار به خاطر رعایت کامل قوانین و تجهیزاتم مرا تشویق کرده‌اند اما برخی دیگر نگاه‌های سنگین‌تری دارند، متوقفم می‌کنند و با شک و تردید نگاهم می‌کنند؛ انگار باور ندارند یک دختر می‌تواند موتورسوار قانونمندی باشد. به نظرم اگر پلیس بیشتر بر فرهنگسازی و تشویق رانندگان دیگر به احترام گذاشتن به موتورسواران تمرکز کند، مؤثرتر خواهد بود.

لطفا قضاوت نکنید!

پریسا یادآوری می‌کند: مادرم قهرمان زندگی من است. بعد از پدر، او بود که با تمام ترس‌هایش، نه‌تنها مانعم نشد، بلکه پشتیبانی‌ام کرد. وقتی دیر از مدرسه برمی‌گردم، نگران و منتظر است. وقتی خسته‌ام، می‌گوید «برو استراحت کن، فردا دوباره شروع می‌کنی». اگر حمایت بی‌قید و شرط او نبود، شاید ادامه دادن برایم غیرممکن می‌شد. 

موتور به من یاد داد قوی باشم اما مادرم به من یاد داد که پشت هر قدرتی، عشق وجود دارد.

او با قاطعیت و آرامش می‌گوید: پیامم به جامعه این است که لطفا قضاوت را کنار بگذارید. یک دختر روی موتور، نه یک موجود عجیب و غریب، که یک انسان با علایق و اهداف خودش است. به ما فرصت بدهید تا توانایی‌هایمان را اثبات کنیم.

به خانواده‌ها می‌گویم به علایق فرزندانتان، به ویژه دخترانتان گوش کنید و به جای سرکوب، راه‌های امن برآورده کردن آن علاقه را بیابید. ترس شما طبیعی است اما با آموزش و حمایت، می‌توانید قهرمانان آینده را پرورش دهید. و به همه دختران اعلام می‌کنم رویاهایتان را با جسارت دنبال کنید. اگر من توانستم در میان تمامی این سختی‌ها، هم به خانواده‌ام کمک کنم، هم درس بخوانم و هم روی پای خودم بایستم، شما هم قطعا می‌توانید. این راه پر از دست‌انداز است اما مقصد، بسیار روشن و زیباست. ایمن باشید، مطلع باشید و هرگز اجازه ندهید کسی به شما بگوید نمی‌توانید، زیرا شما می‌توانید.

شما چه نظری دارید؟

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 / 400
captcha

پربازدیدترین

پربحث‌ترین

آخرین مطالب

بازرگانی