«دری که باز می شود از تاریکی/ دری که باز می شود به تاریکی/ دری که باز می شود در تاریکی/ گاهی یک حرف اضافه/ اتاق را تاریک تر می کند.»
«احمد تمیمی» شاعر خوزستانی، بعد از دفتر «رستاخیز بر میز»مجموعه شعر«در تاریکی می توان دنیا را زیبا کرد»(نشر هرمز، ۱۴۰۳) رامنتشر کرده است. با توجه به تِم و مضمون اشعار،واژه «تاریکی»برای بازکاوی انتخاب شده است.تاریکی از چند جهت مورد تحلیل است. نور همان نور است، اما تاریکی پاره هایی از تصاویر یک پازل هستند که نیازمند تعریف جدیدی می باشند.
در این مجموعه، واژه برجسته اشعار، «تاریکی» است. پشت این کلمه، دنیایی از معنا و مفهوم پنهان است.این فرامعنایی سبب تکیثر مفاهیم دیگر شده است. مضامینی متفاوت که ذهنِ مخاطب آگاه را درگیر می کند. تاریکی موتیف با دوامی است که در عصر اضطراب و آشفتگی ظهور می کند و در موقعیت های اجتماعی جلوه ای متفاوت دارد. در لایه های ذهنی آن چنان پنهان است که برای روشن شدن ماهیتش باید به مفاهیم دیگرش هم رجوع شود:
«هزار پنجره دارد تاریکی/ تنها پنجره ام را باز می کنم/ روشنایی می گریزد/ یا تاریکی هزار و یک پنجره خواهد داشت؟»
بعضی کلمات، نظیر تاریکی، ذهنیت متفاوتی را بازتاب می دهند تا حقیقت آشکار شود. در این وضعیت، رویکرد انتقادی ـ تعارضی قفل مفاهیم تازه را باز خواهد کرد. تاریکی یک کاراکتر پیش فعال است. بار هستی را بر دوش دارد. پایان آن آغاز بی نهایت است.هنگامی که چهره اش در اثر خشم و اندوه گرفته شود،همانند پرنده ای سیاه،هر لحظه به هر ناکجایی بال می گشاید. واژه تاریکی موتیف بادوامی است. مانند جانداری است که در غفلت با محیط همرنگ و هماهنگی پیدا می کند. بودش عدم وجود ماهیت نور و روشنایی است، نبودش هم نوعی افسار گسیختگی و پریشان حالی محسوب می شود.در این موقعیت،تاریکی از مضمونی سنتی فراتر رفته است ومفاهیم آن چیزی نیست که قبلا بوده باشند. اگرچه قایم به ذات است، اما در لابه لای اشعار تضاد آن آشکار می شود و در ساحت معنایی، مرجع بزرگتری دارد. هر شاعری نمی تواند از اسرار جعبه سیاه تاریکی سر در بیاورد. زیرا این دیجوری، تنها معنای سیاهی نمی دهد، بلکه مضامین و مفاهیم پریشانی و آشفتگی، نابسامانی و بی خبری، ناراحتی و ملال، بی خردی و بی دانشی، نادانی و جهل، هم خانواده آن به شمار می روندکه در تضاد با روشنایی و نور، دانایی است:
«تاریکی دری بسته است/ پشت درهای بسته/ روشنایی کجایی؟/ بزرگ شده ای/ یا دستت/ به دستگیره ها نمی رسد هنوز؟»
«احمد تمیمی»با نگاهی سیاه وپیچیده،با مضامینی متفاوت از «تاریکی»،دریچه ای تازه به ساختارمعنایی گشوده است. در انتقال اندیشه، خود رویکردی انتقادی دارد،اما گاه وضعیت تراژیک می آفریندو با تکرار آن هر لحظه گوشهای از هستی را کشف میکند.این شاعر مفهوم گرا و اندیشه مداربر معنای سمبلیک تاریکی تاکید دارد و در این بینابینی پیوندش را با شعر پیشین نگسسته است. تک صدایی حاکم بر اشعار، برخوردار از خودآگاهی است. به طوری که در لایه های شهودی و مکاشفهای، روابط جدیدی بین تاریکی و روشنایی پدید آورده است:
«شاعرتر از تو کیست؟/ /ای تاریکی!/ با این همه چراغ/ هنوز به کشف تو مشغولیم.»
از منظر زیبایی شناختی، سطرها ساختاری متعارف دارند که بیشتر بر آشنایی زدایی های معنایی استوارند. در این فضای متناقض، لحن انتقادی است و در موقعیت اندوه وارگی،بسیاری از مفاهیم تعارضی و اعتراضی نهفته است.
اگرچه اشعار دارای قانون مندی ساختاری هستند، اما از منظر معنایی تازگی مفهومی دارند و از منظر روایت مداری بر دانایی مؤلف متکی می باشند و از منظر حسی ـ مفهومی، از درونمایههای عاطفی و احساسی برخوردارند. عنصر روایت، نقطه آغاز سرایش به شمار می رود، و سطرهای محسوس زبان را به سمت عینیت گرایی برده اند. در این موقعیت، توصیف های تکراری جنبه اغراق آمیز دارد:
«نمی توان تکه تکه کرد/ تاریکی را/ نور را/ رنگ ها از کجا آمدند/ که تکه تکه مان کردند؟»
در نامگذاری مجموعه «در تاریکی می توان دنیا را زیبا کرد»،انتظار می رفت شاعر از فعل «دید» استفاده کند، اما با انتخاب فعل «کرد»، به زمان پشت پا زده است. آن چنان که ساختارشکنی در معنا و محتوا رخ داده است و مضامین دینامیک و نوشونده دائم در حالت های حرکت پیش رونده هستند.
شما چه نظری دارید؟