سید جمال حسینی: یکی از تفریحات دیرین و دیرپای من، گشت و گذار در راسته کتابفروشی‌های خیابان انقلاب تهران است، در برابر ویترین اکثر آن‌ها چند دقیقه‌ای توقف می‌کنم و اگر موضوع کتاب‌ها توجهم را جلب کند، داخل فروشگاه می‌شوم و جلوی میز کتاب یا پای قفسه کتاب‌ها می‌ایستم و نگاهی به نام ناشران، نویسندگان یا مترجمان و فهرست مطالب و مقدمه کتاب‌ها می‌اندازم تا این مرحله همه کارهایم شبیه دیگر رهگذران و علاقمندان کتاب است، اما ماجرا از آنجایی جالب می‌شود که شاگرد مغازه به سراغم می‌آید و می‌پرسد به دنبال چه کتابی هستم، اما من برخلاف تصور او عموماً قصدم از کتابگردی، کسب اطلاع و آشنایی با موضوعات و عناوین متفاوت کتاب‌ها است. آنکه کتاب، منحصر به فرد و جذاب باشد و از لحاظ مالی، قیمت آن با موجودی جیبم همخوان باشد، در این صورت شاگرد کتابشناس را به زحمت نمی‌اندازم و از راهنمایی و کمک او بهره می‌برم و کتاب را می‌خرم و در غیر این صورت نام کتاب و فروشگاه را یادداشت می‌کنم و با شرم سازی در پاسخ به سوال او می‌گویم: ممنونم قصد خرید ندارم و فقط تماشا می‌کنم و بعدش سعی می‌کنم که خیلی در مغازه نمانم و موجب کدورت خاطر او و صاحب کتابفروشی نشوم. 
گاهی به کتابی برمی‌خورم که فقط بخشی از صفحات و فصل‌های آن برایم کارآیی و استفاده دارد و نمی‌توانم تصمیم بگیرم و خودم تکلیف خودم را نمی‌دانم که چه کنم؟ سلیقه‌ام در انتخاب کتاب تا حد امکان آن است که کتاب‌های جلد شومیز(نرم) به جای کتاب‌های جلد گالینگور(سخت) را بخرم آن هم ترجیحاً در قطع وزیری و یا رقعی و  با کاغذ کاهی، چون ارزانتر است. حروف هم پررنگ‌تر و درشت‌تر باشند تا چشمانم را خسته نکند و حجم کتاب هم کم باشد چون در مطالعه، پشتکار و پیگیری متوالی مفاهیم کتاب را ندارم. در تهیه کتاب‌ها، سعی‌ام بیشتر خرید کتاب‌های درجه ۱ در هر موضوع است و از کتابخانه امانت نمی‌گیرم، چون با خرید آن‌ها هر چند هزینه بسیار بیشتری می‌پردازم، اما در عوض کتاب‌های مورد نیاز را برای رجوع و مرور، همیشه در دسترس دارم و به قول معروف صاحب کتاب‌های بالینی می‌شوم! به علاوه، می‌توانم آن را به نزدیکان امانت و در غم‌انگیزترین حالت! آن را به کس دیگری یا کتابخانه‌ای هدیه دهم. 
البته کتاب‌های اهدایی به کتابخانه را از میان کتابخانه شخصی‌ام به قول معروف، وجین می‌کنم. علت‌های دیگر عضو نشدن در کتابخانه، اول آن است که کتاب‌های آنجا تنوع، غنا و تازگی چندانی ندارند و هزینه رفت و آمد و سوم، زمان کوتاه، امانت کتاب برای فردی مثل من است که کندخوان هستم. 
در مورد کتابفروشی‌ها هم بگویم که، اگر کوچک باشند، مثل خواربارفروشی‌های کوچکی هستند که همه کالاهای صنف خود را ندارند و حضور در آن آدم را خسته می‌کند و نتیجه بخش نیست. خلاف اینها، کتابفروشی مرکزی شهر کتاب و بخصوص باغ کتاب در نزدیکی کتابخانه ملی است، که کتاب‌های‌شان، متنوع‌تر و بیشتر از دیگر کتابفروشی‌ها است. 

شما چه نظری دارید؟

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 / 400
captcha

پربازدیدترین

پربحث‌ترین

آخرین مطالب

بازرگانی