میرحسن ولوی
مروری بر گذشته ایران
قرن های هفتم و هشتم هجری برای ایران و جهان اسلام دورانی بود که در آن افول تدریجی تمدن ایرانی – اسلامی رقم خورده بود، زیرا از مدتها پیش جهان بینی اعتزالی و عقلگرایی به محاق رفته و اندیشههای اشعری یا جبرگرایانه غالب شد و در حوزههای فکری و درسی بر آن پافشاری میشد. متعاقب این اوضاع طوفان حملات و ایلغار مغولان که از ۶۱۵ هجری شروع شده بود از شرق ایران آغازیدن گرفت و جهان اسلام را درنوردید و همه چیز را به تباهی و ویرانی کشاند.ایلخانان و سپس تیموریان و آنگاه ملوک الطوایفی و آشوبهای مستمر کار را بر ایرانیان دشوارتر کرد. دوران رکود و ویرانی در ایران و جهان اسلام مصادف بود با دوران رنسانس در غرب ( از قرن ۱۴ تا قرن ۱۷ میلادی) .
برآمدن امپراتوری صفوی در ایران تلاشی بود برای اتحاد و یکپارچگی ایران و همچنین کوششی برای زایش تمدن ایرانی اسلامی بر پایه های گذشته. اما آنها نیز به زودی دچار قشریگری و فساد و تباهی از درون شدند و سرانجام پایمال شورشیان افغان گردیدند و از پای درآمدند. برآمدن افشاریان و سپس زندیان نیز که دولتهای مستعجل بودند نتوانست کار ایران را سامان بخشد. از پس این سالها بود که آقامحمد خان قاجار به عرصه رسید و توانست پایه گذار سلطنت ۱۳۰ ساله قاجارها شود.در دورانی که اروپا با رنسانس و انقلاب صنعتی در راه پیشرفت گامهای بلند برمیداشت، ایران گرفتار بیثباتی، رکود علمی و انزوای فرهنگی شده بود.
راه ارتباطی ایران به سمت غرب و اروپا عملاً با دیواره امپراتوری عثمانی که مانند سدی آهنین عمل میکرد بسته شد زیرا از دوران صفویان تضادهای مذهبی و سیاسی میان دو امپراتوری شرقی و اسلامی، یعنی صفویان و عثمانیها، نه تنها مجال تعامل میان آنها را تنگ کرده بود بلکه این اروپاییها بودند که از این خصومت ها به خوبی بهرهبرداریهای لازم را کردند. در این میان سختترین زیانها متوجه ایران شد که از مسیر رشد و ترقی و تحول علمی فرسنگها دور افتاد.
مروری بر زندگی عباس میرزا
عباسمیرزا در زمانی که هنوز آقامحمدخان قاجار در قید حیات بود در ۴ شهریور ۱۱۶۸ هجری شمسی ( برابر ۲۶ اوت ۱۷۸۹ میلادی) در مازندران زاده شد. پدر او باباخان( فتحعلی شاه بعدی و ولیعهد آقامحمدخان) و مادرش آسیه خانم دَولّو بود. او برادر بزرگتری داشت که چون از سوی مادر نسب به قاجارها نداشت، به دستور آقامحمدخان از ولیعهدی آینده ایران محروم ماند و به جای او عباس میرزا که از مادر و پدری قاجار زاده شده بود به ولیعهدی بعدی ایران گمارده شد.
تبریز به عنوان ولیعهد نشین قاجارها تعیین شد و عباسمیرزای ۱۰ ساله به همراه معلمین و پیشکارها به آذربایجان فرستاده شد. او به ویژه تحت تربیت و آموزشهای میرزا عیسی قائم مقام فراهانی قرار گرفت. این رابطه آموزشی تأثیرات عمیقی بر روحیه عباسمیرزای جوان گذاشت که جلوههای آن در دو محور اساسی ایراندوستی و ترقیخواهی نمود پیدا کرد.
عباسمیرزا از ۱۰ سالگی ولیعهد و سپس نایبالسلطنه ایران گردید. بیشتر عمر او به جنگهای مختلف در غرب با روسها و عثمانیها و سپس در شرق با نیروهای تحریک شده انگلیسیها گذشت. عباسمیرزا سرانجام در اوج تلاش برای نوسازی کشور، در میانه لشکرکشی به هرات، در سن ۴۴ سالگی در شهر مشهد (در تاریخ ۳ آبان ۱۲۱۲ خورشیدی برابر با ۲۵ اکتبر ۱۸۳۳ میلادی)، ظاهراً در اثر بیماری درگذشت و در کنار آرامگاه امام هشتم به خاک سپرده شد.
رابطه عباسمیرزا و قائم مقام بزرگ
در این میان عباسمیرزا ولیعهد فتحعلیشاه و نایبالسلطنه او توانست با همیاری و همفکری های قائم مقام بزرگ که نه تنها حکم اتابکی او را داشت بلکه مانند پدری دلسوز او را در کنف حمایت خود گرفته بود، رفته رفته روزنههای تحولخواهی و ترقیخواهی را بگشاید، بطوری که نگرش او به مسائل با دیگر شاهزادگان قاجاری تفاوتی فاحش داشت. اقدامات عباسمیرزا و قائم مقام بزرگ را باید نخستین سنگبناهای جریان روشنفکری و تجددخواهی در میان ایرانیها قلمداد کرد که سررشتههای آن در گذر زمان به انقلاب مشروطیت و تحولات بعدی منجر گردید.
عباس میرزا در زندگی کوتاهمدت خود که عموماً به جنگ و درگیری گذشت، نه تنها در مقابل چالشهای داخلی و خارجی عقبنشینی نکرد بلکه افقهای تازهای را پیش روی ترقیخواهان ایرانی گشود و گامهای بلندی که برداشت به نوبه خود موجهای تجددخواهی و اصلاحات بعدی را رقم زد که رجال معتبر سیاسی مانند قائم مقام فراهانی، امیرکبیر و میرزاحسینخان سپهسالار آن را نمایندگی و دنبال کردند.
اصلاحات و ترقیخواهیهای عباسمیرزا
اصلاحاتی که در دوران عباسمیرزا آغاز شد در حوزهها و سطوح مختلف صورت گرفت. اما به دلیل فرصت کم و نبود همفکران و همراهان مورد نیاز در دستگاه حکومتی و دربار شاهی از یک سو و ایجاد موانع و اخلال در امور از سوی دیگر بطور طبیعی مدار و مسیر اصلاحات را در بسیاری از امور کند و بعضاً متوقف میکرد. اما با این حال اصلاحات صورت گرفته توسط عباس میرزا و قائم مقام بزرگ را میتوان در سه محور مهم خلاصه نمود:
اصلاحات نظامی
از پسِ جنگ اول ایران و روس (۱۸۰۴–۱۸۱۳ میلادی) که منجر به شکست ایران و تحمیل عهدنامه گلستان شد، عباس میرزا به فکر بازسازی و نوسازی ارتش بر پایه الگوهای نوین افتاد. او به درستی دریافته بود که سربازگیری سنتی و فصلی جوابگوی ارتشی که بتواند در مقابل قوای دشمنی مجهز ایستادگی کند نیست. از این رو به فکر کمک گرفتن از مستشاران نظامی اروپایی (اعم از فرانسویها و یا انگلیسیها) افتاد تا دست به تأسیس « نظامی گری جدید» بزند. این اقدامات شامل آموزش سربازان و افسران ایرانی با تاکتیکها، سلاحها و تجهیزات مدرن غربی بود. سربازان ایرانی برای نخستین بار دارای لباس فرم و متحدالشکل شدند که به تمرینهای منظم و مستمر میپرداختند. اقدام دیگر عباسمیرزا شامل استفاده از توپخانه و تفنگهای جدید بود که آنها را از اروپا خریداری کردند.
عباس میرزا در پی قرارداد میان ایران با فرانسه به نام قرارداد فینکن اشتاین، که در زمان ناپلئون بناپارت صورت گرفت، مقرر داشت تا ژنرال گاردان فرانسوی توسط افسران ورزیده، شیوههای نوین جنگی را به سربازان ایرانی آموزش دهند.
اما با عوض شدن سیاست جهانی و منطقهای ناپلئون قرارداد یاد شده فسخ گردید و ژنرال گاردان و همراهان به فرانسه بازگشتند و عملاکاری صورت نگرفت. اصلاحات نظامی عباسمیرزا گرچه نتوانست ایران را در برابر ارتش مجهز و متجاوز روسیه حفظ نماید اما این اقدامات پایهگذار تحولات نظامی بعدی در میان ایرانیها شد.
اصلاحات اداری و اقتصادی
عباسمیرزا که سررشتهدار امور ایران از ناحیه فتحعلی شاه بود، به اصلاحات نظامی قانع نشد و با راهنماییهای قائم مقام بزرگ، متوجه دستگاه اداری و دیوانی کشور شد که در وضع اسفباری بسر میبرد. او در ابتدا متوجه قلمرو حکمرانی خود در آذربایجان شد و دست به اصلاحات ساختاری زد تا بعداً این اصلاحات به سایر ایالتها تسری داده شود.
ازجمله کارهای مهم او در این زمینه لغو رسم مقاطعهکاری در امور مالیاتی بود که معمولاً به صورت رابطهای و فلهای عمل میشد. او با ایجاد سنجههای مطالعه شده باعث حذف ساختارهایی گردید که منجر به فساد و ظلم به رعایای زحمتکش میشد تا از این راه ضمن رعایت عدالت، در جمعآوری مالیات در ایالتهای مختلف شفافسازی صورت گیرد.
همچنین اقدامات عباسمیرزا باعث گردید تا از خرید و فروش مناصب دولتی که به دلخواه و بر پایه ارتباط و زور صورت میگرفت جلوگیری به عمل آید.
او در همین راستا باعث شد تا اختیارات بیشتری به حکام محلی داده شود زیرا مراجعههای مکرر والیان به مرکز برای کسب تکلیف باعث کندی در کارها بود. سویه دیگر اصلاحات او متوجه رونق و گسترش تجارت با کشورهای همسایه و اروپایی بود که در زمان عباس میرزا از رشد قابل ملاحظهای برخوردار شد.
اقدامات علمی و فرهنگی
یکی از درخشانترین و هوشمندانهترین اقدامات عباس میرزا، گشودن دریچههای فرهنگی و علمی به روی ایرانیان بود که اجازه داد ایرانیها با تحولات جهان غرب آشنایی پیدا کنند.
در این راستا او و قائم مقام بزرگ که دائماً سفرنامههای خارجیان را مورد مطالعه قرار می دادند، پی بردند که برای جبران عقبماندگی، راهی جز تقویت جنبههای آموزشی نوین در میان ایرانیها ندارند. از این رو میبایست با اعزام دانشجویان به اروپا آموزشها و فنون لازم را کسب کنند و سپس آن را در ایران گسترش و تسری دهند.
در این راه گذشته از کارشکنیهای درباریان و رقبای عباسمیرزا، مخالفت سنتگرایان بیشترین مانعی بود که باید از سد آن عبور میکردند.
بنابراین در اقدامی جسورانه در قدم اول در سال ۱۸۱۱ میلادی، دو دانشجو برای آموزش در حوزه پزشکی و هنر به اروپا فرستاده شد و سپس به فاصله چهار سال در سال ۱۸۱۵ میلادی، پنج دانشجوی دیگر را راهی بریتانیا کردند تا در زمینههای پزشکی، مهندسی شیمی، صنعت چاپ، امور نظامی مانند توپخانه، امور چاپ و زبان انگلیسی آموزشهای لازم را سپری کنند و سپس به ایران بازگردند. میرزا صالح شیرازی، یکی از دانشجویان اعزامی بود که نه تنها صنعت چاپ را به خوبی فراگرفت بلکه با نگارش سفرنامهای مسائل مهمی را به یادگار گذاشت و بعدها در ۱۸۳۷ نخستین روزنامه ایران را به نام « کاغذ اخبار» در زمان محمد شاه قاجار منتشر کرد که شامل اخبار داخلی و خارجی، اوضاع کشور، و گاه ترجمههایی از روزنامههای خارجی بود.
همچنین به دستور عباسمیرزا و با تلاشهای میرزاصالح شیرازی و میرزا زینالعابدینتبریزی ، نخستین چاپخانه سربی در تبریز پایهگذاری شد و نخستین کتاب چاپ شده رساله « جهادیه» بود که به همت قائم مقام بزرگ تدوین گردیده بود.اقدام دیگر عباسمیرزا دستوری بود که برای ترجمه متون علمی، تاریخی و نظامی صادر کرد که نوعاً این آثار از زبانهای اروپایی به زبان فارسی ترجمه شدند، مانند: تاریخ پطر کبیر،تاریخ زندگی شارل دوازدهم، تاریخ اسکندر مقدونی، بخشهایی از کتاب تاریخ امپراتوری روم، رساله توپخانه، رساله علم هندسه، رساله علم طب، رساله آبلهکوبی و موارد دیگری از این دست.
اقدامات عباس میرزا اگرچه بهطور کامل نتوانست به ثمر نشسته و موفقیتهای سراسری را به دنبال داشته باشد، اما او بود که نخستین گامهای اصلاحات مدرن را در ایران برداشت تا با آگاهی از عقبماندگیها، کوششهایی برای نوسازی نظامی، اداری و فرهنگی کشور انجام گیرد.
گفتگوهای او با موسیو ژوبر فرانسوی که در سال ۱۸۹۵ صورت گرفت، نشان از توجه و تعمق او در راه کشف دلایل عقبماندگی ایرانیها در آن زمان بود:
«ای اجنبی! نمیدانم این قدرتی که شما را بر ما چیره ساخته از کجاست و در شما چه هست و در ما چه نیست؟ شما در جنگ بر ما پیروز میشوید، در علم و صنعت بر ما پیشی گرفتهاید، ملت ما در برابر شما خوار و ذلیل است... من نمیدانم که ملت ما از چه رو به این درجه از خواری رسیده، و شما چرا تا این حد بزرگ و سرافراز شدهاید؟... با این همه ما شبیه به همسایه خودمان عثمانیها [کهنهپرست] نیستیم که وقتی به آنها کمترین پیشنهاد تغییری را میدهند همیشه آنها متوحش میشوند. ایرانیان با شوق آماده فراگرفتن اختراعات سودمندی که به آنان ارائه میدهند هستند و رسمشان بر این نیست که نادانی یا اشتباه خود را درست جلوه بدهند و بگویند که این عادت است.»
فرزندان و بازماندگان عباس میرزا
اگرچه شخص عباسمیرزا به سلطنت نرسید، اما میراث سیاسی، فرهنگی و تاریخی او نه تنها تا پایان قاجارها بلکه پس از آن نیز در تاریخ تحولات ایران کاملاً مشهود بود و نقشی جدی داشت.
از عباسمیرزا فرزندان زیادی برجای ماند. پسر بزرگ او به نام محمدمیرزا بود که پس از درگذشت او به عنوان ولیعهد فتحعلیشاه منصوب شد و پس از مرگ شاه(یک سال بعد) در سال ۱۲۱۳ خورشیدی به سلطنت رسید و با عنوان محمدشاه قاجار تاجگذاری کرد. دیگر فرزند اثرگذار عباسمیرزا، فرهادمیرزا معتمدالدوله بود که یکی از شاهزادگان تحصیلکرده، اهل قلم و سیاستمدار دوران ناصری بود که نوشتههایی از او برجای مانده است. همچنین کیخسرو میرزا، جهانگیر میرزا و حسنعلیمیرزا شجاعالسلطنه نیز از فرزندان فعال او در عرصههای سیاسی، نظامی و اداری کشور بودند.
از نوادگان اثرگذار عباسمیرزا میتوان به اشخاصی اشاره کرد که در تاریخ معاصر ایرانِ پس از قاجارها نیز همچنان از رجال مهم تلقی میشدند مانند: سلیمان میرزا که از نوادگان اسکندرمیرزا؛ فرزند عباسمیرزا؛ بود و از رهبران حزب سوسیالیست ایران و از پایهگذاران حزب توده ایران به شمار میرفت، عبدالحسینمیرزا فرمانفرما و فرزندانش نیز از نوادگان عباس میرزا بودند.
همچنین نجمالسلطنه؛ مادر دکتر محمد مصدق؛ خواهر فرمانفرما و از نوادگان عباسمیرزا بود.میتوان گفت که خاندان عباسمیرزا یکی از پرنفوذترین شاخههای دودمان قاجارها بودند که نه تنها در ساختار حکومتی قاجارها نقش داشتند بلکه در زمینههای فرهنگی، ادبی، دیوانی و نظامی در دوران پهلوی اول و دوم نیز نقشهای ماندگاری داشتند.
منابع:
امیرکبیر و ایران، فریدون آدمیت، انتشارات خوارزمی، تهران ۱۳۹۷.
ایرانیان، دکتر همایون کاتوزیان، ترجمه حسین شهیدی،نشر مرکز، تهران ۱۳۹۵.
تاریخ ایران پس از اسلام، عباس اقبال آشتیانی، انتشارات جمهوری، تهران ۱۳۸۸.
خاطرات سرهارفورد جونز، مانی صالحی علامه، نشر ثالث، تهران ۱۴۰۲.
روابط دیپلماتیک ایران با انگلستان،عثمانی و روسیه، فریدون آدمیت، ترجمه علیرضا پلاسید، نشر گستره، تهران ۱۳۹۷.
مسافرت در ارمنستان و ایران ، پیرامده ژوبر، ترجمه علی قلی اعتماد مقدم، بنیاد فرهنگ ایران، تهران ۱۳۴۷.

شما چه نظری دارید؟