سید مسعود رضوی - ضمیمه فرهنگی روزنامه اطلاعات| خداوند سبحان ملّت ایران را به تاریخی درخشان و طولانی مفتخر فرموده و یکی از نقاط عطف آن چنان است که با شگفتی و مدنیت، و نیکی و مدارای کوروش هخامنشی به یاد آورده و بزرگ و گرامی داشته میشود. پانصد سال قبل از تولد جناب عیسی بن مریم(ع) پیامبر رأفت و مهربانی، در عهد عتیق (ملحقات تورات)، صفت باشکوه «مسیح» یا «نجاتبخش» (منجی) نخستینبار برای کوروش بزرگ بهکار برده شد و همو بود که به پیروان ادیان احترام نهاد و پرستشگاهها و معابد را محترم شمرد و آیین و نذورات هر یک را به جای آورد.
اما نام کوروش در طوفانهای تاریخ، همواره درگیر تفسیرها و سوء تفاهمهای بسیار بوده است. گاهی در پس ابرهای فراموشی باقی میماند و گاهی در میان تعصبات دینداران و دینیاران دچار کشاکش و تزاحمی میشد که درک آن برای مورخ و محقق هم آسان نیست، چه رسد به مردمان ساده و معمولی. در دوران سلوکیان و اشکانیان، آثار تاریخی هخامنشی تقریباً محو شد؛ اما آنچه مورخان یونان نوشته و ثبت و تحریر کرده بودند، برجای ماند. نوشتههای انبیای پس از حضرت موسی(ع) و تحریرهای سامی و عبرانی و کتیبههایی در دل خاک نیز برای آیندگان داستان کوروش را نگاهبانی میکردند.
برآمدن ساسانیان، ظاهراً میباید جانی به تاریخ هخامنشی میداد؛ زیرا اردشیر بابکان و پسر پرشور و جنگاورش شاپور یکم، خود را از سلالۀ پارسیان هخامنشی قلمداد میکردند و سلطنت را حق دودمان میدانستند. با این همه، باز هم گرهی از گذشته های کهن گشوده نشد و تواریخ همچنان گنگ و ساکت باقی ماندند. هیچ یک از متون پهلوی میانه یا نو در عصر ساسانیان، گرهگشای تاریخ هخامنشیان نبود. سقوط ساسانیان و آغاز ایران در دوران اسلامی، طلوعی تازه بود که تاریخنگاری را از اسطوره و افسانه به درآورد و به وقایع نگاری و ثبت و ضبط و کتابت نظم و پیوند داد.
مورخان و محققان بزرگ همچون ابوریحان بیرونی و طبری و پیش از آنها نویسندگان خداینامهها که الهامبخش حکیم فردوسی بودند، گامهای بلند برای بازیابی تاریخ و فرهنگ ملی در پیوستاری وحدتبخش برداشتند. ایرانیان، مسلمانانی صدیق بودند، اما در عین حال میهندوستانی پرشور هم بودند که به فرهنگ و سرزمین خویش دلبسته بودند و زبان و ادب و فرهنگ خویش را همچون جان شیرین گرامی میداشتند.
حکیم فردوسی که حماسۀ پهلوانی ایرانیان را سروده بود، از کهنترین اسطورهها آغاز کرد و به عصر پهلوانی رسید و سپس وارد تاریخ شد. اما چون براساس منابع بازمانده از اواخر دوران اشکانی یا خداینامههای عصر ساسانی شاهنامه را سروده بود، طبعاً ذکر دقیق هخامنشیان، جز در سایه روشن اسطورهها امکانپذیر نبود. اینگونه، کیانیان جانشین هخامنشیان شدند و سپس در اشعار شاعران ادوار بعد از فردوسی، تختجمشید به تخت سلیمان و شوش به معبد سلیمان و پاسارگاد نیز به مقبرهای در همان سلوک بدل گردید.
میان فرزانگان و پژوهندگان و مورخان ایران، البته بودند بزرگانی همچون ابوریحان که با دقتی شگرف، در تاریخ و سلسلهها کنکاش میکردند تا به اصل و ریشه برسند و نام کوروش و کمبوجیه و داریوش و خشایارشا را دریافته و تقریباً شجره سلاطین و پادشاهان کهن را به درستی دریافته و ثبت کردند. اما غالباً بر همان تفسیر و تصویر اساطیری از کیانیان باقیمانده و توقف کرده بودند.
در دوران نوین و با تحقیقات باستانشناسی جدید و خوانش خطوط کهن، ناگاه پرده تازهای از تاریخ گشوده شد و نگاه نوین به تاریخ پرشکوه هخامنشیان، به ویژه دو شخصیت ممتاز آن، یعنی کوروش کبیر و داریوش بزرگ خیره ماند. این ماجرا از دوران قاجار در ایرانیان تأثیر نهاد و معالاسف، دو دستگی شگرفی ایجاد کرد که از عهد مشروطه تا انقلاب اسلامی و از پیروزی انقلاب مردمی ۱۳۵۷ تا امروز تداومی ناخوشایند داشته است.
نابخردی حکومت پهلوی در باستان گرایی و تبلیغات بیمحتوا، چنان واکنشی برانگیخت که جماعتی تاریخ باستان را انکار کردند و کوروش و داریوش را اساساً چهرههایی بر ساخته تخیّلات باستانگرایان ناسیونالیست ایرانی (به قول پانها و تجزیهخواهان: فارسها!!) قلمداد کردند. برخی از مؤمنان و مسلمانان و علاقهمندان به فرهنگ مألوف دینی نیز که تربیت طبیعی و دینورزانه داشتند، طبعاً نمیتوانستند از این درگیری و دوگانگی برکنار بمانند. نتیجه آن شد که یک قطب طرفدار و یک قطب مخالف به وجود آمد، گویی که کوروش بزرگ، که نیا و بنیانگذار سرزمین ماست، هوادار عدهای و خصم گروهی دیگر بوده است؟!
خوشبختانه در دوران ما، محققان و نویسندگان منصف و فاضل همچون استاد مرتضی مطهری و استاد زرینکوب، با کنار زدن حصارهای تعصب، کوشیدند به این دوگانگی پایان دهند و پیوستار تاریخی و وحدت ملّی ایران را در یک مسیر طولانی بازسازی نمایند.
استاد مطهری در پژوهشهای عالمانه، به اثبات توحیدی بودن آیین زرتشت و صاحب کتاب بودن این پیامبر الهی پرداخت و در کتاب مستطاب «خدمات متقابل اسلام و ایران»، وحدت دینی و ملی در تاریخ و فرهنگ و آیین ایرانیان را تشریح کرد. زرینکوب در«روزگاران» نشان داد که مسیر تاریخ ایران از پانصد و پنجاه سال قبل از میلاد مسیح تا امروز، چه نشیب و فرازها داشته و تا همین لحظه از روزگار معجزهای بزرگ رخ داده است. معجزهای که ذوالقرنین، نه در طی قرون، که در طی هزارهها، تنها تمدن و ملت و کشور کهن را حفظ کرده است. کشوری را که کوروش بنیاد نهاد اسکندر مقدونی نتوانست خللی بدان وارد کند. پارتها آن را دوباره احیا کردند و ساسانیان شکوه و جلالی بدان بخشیدند.
سپس آفتاب اسلام درخشید و ایران در اشراق و درخشش این نور، فرهنگی ساخت که تنها از چنین ملت و تمدنی برمیآمد. فیلسوفان و مورخان و دانشوران و علما و عارفان و ادیبان و حکما و خردمندان ما، جهان اسلام را سلسلهوار به حرکت درآوردند. جاهلیت و نژادپرستی و عروبت را درهم شکستند و سپس ایمان و مدارا و معنویت و ادبیات و فرهنگ را به اوج و شکوه خیرهکنندهای رساندند که موجب رشک و حیرت است. ما وارثان چنین نیاکانی هستیم و شایسته است بدان ببالیم.
این تفرقه و جنگ بیهوده میان ملیت و مذهب، میان ایران کهن و ایران اسلامی، میان نیاکان و فرزندان، هیچ وجه و مبنایی ندارد. به خاطر داریم کسانی آمدند و رنج بردند و چنگ به تخته سنگ زدند تا بگویند آن همه تاریخ و عظمت دروغ بوده است و کوروش افسانهای بیش نیست. همین صدای شوم امروز به گونهای دیگر از حلقوم نتانیاهو بیرون میآید تا با باژگونی حقیقت مردم را بفریبد ؛ اما این مسیر طولانی و طوفانی همچون میدان نبردی ابدی همچنان پیشروی ایران، کهنترین سرزمین جهان است...