به مناسبت سالگرد عملیات طریقالقدس که آذرماه ۱۳۶۰ با موفقیت به پایان رسید، برآن شدیم تا صفحات تاریخ حماسه وایثار ایران اسلامی را ورق بزنیم و نگاهی هر چند کوتاه به رشادت ها ومجاهدات حماسهسازان این عملیات، شهید سرلشکرمسعود منفردنیاکی و مرحوم سیروس لطفی داشته باشیم.
عملیات کربلای ۱ با نام «طریقالقدس» به صورت مشترک توسط ارتش و سپاه در نیمه شب هشتم آذرماه ۱۳۶۰ با رمز یا حسین(ع) آغازشد و بعد از هشت روز نبرد طولانی و سخت، با پیروزی کامل ایران پایان یافت. یکی از نبردهای مهم وحساس این عملیات در منطقه پل سابله به وقوع پیوست.به این ترتیب عملیات طریقالقدس که امام راحل آن را فتح الفتوح نامیده بودند ،با عقب نشینی نیروهای عراقی به جنوب شط نیسان پایان گرفت و ترکیب مقدس که شهید صیاد شیرازی همواره از همکاری ارتش و سپاه در این عملیات از آن یاد میکرد، نتیجه داد.شهید سرلشکر سید مسعود منفرد نیاکی درعملیات طریقالقدس، لشکر ۹۲ زرهی اهواز با رشادت و مجاهدت فرماندهان، افسران، درجهداران و سربازان خود،نقش اساسی و مهم در پیروزی ایفا کرد. یکی از حماسهسازان این عملیات،شهید سرلشکرمسعود منفرد نیاکی فرمانده شجاع وخستگی ناپذیرلشکر۹۲ زرهی اهواز بود.
شهید منفرد نیاکی که بود ؟
مسعود منفرد نیاکی در سال ۱۳۰۸ در شهرستان آمل چشم به جهان گشود. در سال ۱۳۳۱ با دیپلم طبیعی وارد دانشکده افسری ارتش شد و پس از طی دوره سه ساله به درجه ستواندومی نائل آمدو با انتخاب رسته زرهی به خدمت مشغول شد.
در طول خدمت با نظمی مثال زدنی و جدیت و صداقت در سمت های مختلف فرماندهی در یگان های رزمی به انجام وظیفه پرداخت و مدارج تحصیلی را از دوره مقدماتی و عالی زرهی تا دوره فرماندهی و ستاد و سپس دانشکده پدافند ملی با موفقیت پشت سر گذاشت و در سال ۱۳۵۵ به درجه سرهنگی رسید. شهید نیاکی پس از پیروزی انقلاب و در سال ۱۳۵۹ به سمت فرماندهی لشکر ۸۸ زرهی و در سال ۱۳۶۰ به سمت فرماندهی لشکر قدرتمند ۹۲ زرهی منصوب شد و در این مسئولیت ها، در همه میادین دفاع از میهن اسلامی و در برابر دشمنان به انجام وظیفه پرداخت.
شهید نیاکی در منطقه عملیاتی خوزستان شاید مسن ترین و با تجربه ترین فرماندهی بود که در یگان های عملیاتی حضور داشت و به همین دلیل از ایشان در تماس های بیسیمی باعنوان پدر بزرگ یاد می شد: از … به پدر بزرگ! و پاسخ ایشان این بود: از پدر بزرگ به …! به گوشم!
شهید نیاکی از زبان شهید صیاد شیرازی
سپهبد شهید علی صیاد شیرازی در خاطرات خود از عملیات طریقالقدس روایت می کند: «در یکی از ساختمان های سوسنگرد فرماندهان جنگ ارتش و سپاه یک جلسه فوقالعاده و مشورتی داشتیم. پس از کلی بحث و بررسی وضعیت موجود عملیات و موفقیتها و ناکامیها؛ برادر ردانی پور که طلبه جوانی بود گفت: اگر موافقید چراغ ها را خاموش کنیم و دعای توسل بخوانیم. این سخن به دل همه چسبید و دعای توسل شروع شد.
واقعاً اشک ریخته می شد؛ ناگهان متوجه هق هق یکی از حضار شدم؛ طوری که گریه او همه را تحت الشعاع قرار داده بود. نگاه کردم دیدم سرهنگ نیاکی ۵۴ ساله است. پیرترین مرد نه تنها جمع ما، بلکه کل ارتش و ما از او پیرتر نداشتیم. ایشان چند سال اضافه بر خدمت متعارف ۳۰ سال، خدمت کرده بود و پابرجا، استوار و مقاوم بود. او دستمال بزرگی را جلوی صورتش گرفته بود و گریه میکرد. من با دیدن گریه او در خود احساس حقارت کردم و به خودم گفتم: ما میگوییم تعهدمان بیشتر است و انقلابیتر هستیم و مدعی هم هستیم؛ ولی به حال این پیرمرد نرسیدیم. خوش به حال این افراد. اینها وضعشان خیلی بهتر از ماست. این خاطره را بعد از عملیات طریقالقدس برای حضرت امام(ره) بیان کردم. حضرت امام فرمودند:« این، اصل رجعت انسان به فطرت خود است. اینها دلشان نور الهی دیده و قلبشان روشن شده است. از این فضای نورانی بهره برداری کنید».
شهید نیاکی به واسطه شجاعت وافر خود در حکمی از سوی شهید صیاد شیرازی به جانشینی فرمانده نیروی زمینی ارتش در جنوب منصوب شد و در طراحی عملیات های بزرگ در جنوب، نقش کارسازی داشت. وی در سال ۱۳۶۳ با کوله باری از تجربیات گرانبها به سمت جانشینی اداره سوم ارتش منصوب و آماده ایفای مسئولیت های سنگین و جدید دیگری شد.
یکی از ویژگی های آن شهید بزرگوار این بود که همواره در خط مقدم و در کنار سربازان خود می جنگید، به آنها روحیه می داد، آنها را تشویق به پیشروی می کرد و با تک تک سربازان تماس نزدیک داشت، گرفتاری های آنها را می شناخت و تا سر حد امکان به رفع آنها می پرداخت.
پرتوان و همراه کارکنان
مرحوم سرتیپ دوم سیروس لطفی فرمانده دلاور لشکر ۱۶ زرهی قزوین در خاطرات خود بیان می دارد:« شهید نیاکی آدمی پر توان، مقتدر و مقاوم بود. در گرماگرم تابستان درکانکس او، کولر روشن نمی شد و بیشتر وقت ها به خاطر گرما فقط با یک زیر پیراهن در داخل کانکس به کارها رسیدگی می کرد و همیشه یک کلاه آهنی به سر و کلتی بر کمر داشت. یک بار برای دقایقی وارد کانکس او شدم. گرما کشنده بود.
گفتم: جناب نیاکی تو چطور در این گرما در داخل این کانکس بدون کولر زندگی می کنی؟ با لبخند گفت: سرباز ان من در خط مقدم کولر ندارند. چطور وجدانم را راضی کنم به داشتن کولر؟ آنها وقتی به کانکس من بیایند و ببینند من هم کولر ندارم با انگیزه بیشتری کار می کنند. به شوخی گفتم: تو با آنها فرق می کنی. آنها جوان هستند، ولی شما پیر شده ای. با قیافه ای ورزشکارانه گفت: درست است که من پیرم، ولی مقاومتم از همه بیشتر است.»
فرزندان سرباز خود را تنها نگذاشت
همیشه کارتی در جبیش بود که روی آن نوشته شده بود:«اگر زمانی در حین خدمت، جانم را از دست دادم و قرار شد ارتش مرا به خاک بسپارد، هر جا که برای ارتش راحت تر و ارزانتر است، مرا خاک کند.»
مهمترین حادثه تلخی که در زندگی شهید نیاکی به وقوع پیوست فوت دختر عزیز ایشان مژگان بود. درست زمانی که ایشان در اوایل سال ۱۳۶۱ به عنوان فرمانده لشکر ۹۲ زرهی اهواز درگیر طراحی و اجرای عملیاتهای مهمی بود، زمانی که او بر روی تپههای الله اکبر بود، همسرش به او تلگراف زد:«مسعود جان خودت را به تهران برسان، دکترها امیدی به زنده ماندن مژگان ندارند». در حالی که عاطفه پدری حکم می کرد در کنار دخترش باشد، در جواب تلگراف، تلگرافی به این مضمون فرستاد:«همسر عزیزم ملیحه! آن فرزندم کسانی را دارد که در کنارش باشند، ولی من نمی توانم در این بحبوحه جنگ، فرزندان سرباز خود را تنها بگذارم به تو ایمان دارم که در کنار فرزندمان از هیچ کاری فروگذار نخواهی کرد». شهید نیاکی چهل و هفت روز بعد از فوت دخترش بر سر مزار فرزند عزیزش حاضر شد.
شهادت در کسوت سربازی
تقدیر بر این بود که مسعود منفردنیاکی در کسوت مقدس سربازی به شهادت برسد. امیر سرافراز ارتش در جریان یک رزمایش به قافله همرزمان شهیدش پیوست. او در تاریخ ۰۶/۰۵/۱۳۶۴ به عنوان ناظر آموزش در رزمایش لشکر ۵۸ تکاور ذوالفقار که در شرایط واقعی جنگی اجرا می شد، شرکت داشت و گویی چنین مقدر شده بود که در ۵۶ سالگی و پس از ۳۳ سال خدمت پر افتخار سربازی، در میدان آموزش و تمرین نظامی به درجه رفیع شهادت برسد.
حماسه لشکر۱۶ قزوین
یکی از یگانهای عمده، مهم و محوری ارتش که نقش مهم و سرنوشتسازی در عملیات طریقالقدس داشت؛ لشکر ۱۶ زرهی قزوین با فرماندهی سرهنگ سیروس لطفی بود. فرماندهی که با تدبیر، شجاعت و دلیری در عملیات «طریق القدس» نقش مهمی ایفا کرد و توانست مانع از الحاق نیروهای بعثی در بستان و چذابه شود.سیروس لطفی در سال ۱۳۱۴ در تبریز متولد شد و پس از پایان دوره دبیرستان وارد دانشکده افسری ارتش شد. به دلیل آشنایی و تسلط به زبان انگلیسی یک دوره آموزشی ۱۸ ماهه جهت تانکهای «ام -۳۶» و «م– ۶۰» و «آ - یک» را در خارج از کشور گذراند و پس از بازگشت به ایران به آموزش نحوه استفاده از تانکهای مزبور و اشتغال در بخش مترجمی مستشاران خارجی در پادگان جی پرداخت. در آستانه پیروزی انقلاب در سال ۵۷ رئیس ستاد لشکر ۸۱ زرهی کرمانشاه بود. پس از پیروزی انقلاب هم طی حکمی از سوی شهید سرلشکر فلاحی به فرماندهی تیپ یکم لشکر ۱۶ قزوین منصوب شد.
لطفی در خاطرات خود بیان می کند:در روز هشتم اردیبهشت ۵۸ به قزوین رفتم و خود را به فرماندهی لشکر قزوین معرفی کردم. در آنجا جز معدودی افسر و سرباز کسی را ندیدم. اکثر خانههای سازمانی هم خالی بود . فردای آن روز به تیمسار فلاحی تلفن زدم و گفتم که در پادگان خبری از افسران و درجهداران نیست.
ایشان هم گفت: من فردا صبح ساعت ۹ به آنجا میآیم، اگر کسی سر کارش حاضر نشد، بلافاصله حکم اخراجش را بزنید. یک کار دیگر هم باید بکنید. چند تا از تانکها را در شهر میگردانید تا مردم متوجه بشوند که ارتش هنوز در صحنه حضور دارد. عدهای از ضدانقلابها، کمونیستها و منافقین تعدادی از خودروهای زرهی لشکر را خراب کرده و کابلهای تانک را هم برده بودند.
لطفی پیش از آغاز جنگ تحمیلی جهت برقراری امنیت و آرامش در کردستان و آذربایجان با یگانهای لشکر ۱۶ زرهی قزوین تلاش فزایندهای از خود نشان داد و در جریان بحران کردستان نقش مؤثری در آزاد سازی بانه داشت.
ایشان در خاطرات اوضاع آن روزها را چنین تشریح می کند:« در آن روزها دره قاسملو در نزدیکی ارومیه، دچار آشوب شد و یک ستون زرهی که برای باز گرداندن نظم و آرامش از لشکر ۱۶ زرهی قزوین به آنجا اعزام شده بود، در درگیری با ضدانقلاب دچار آسیب شد.
چند روز بعد شهید سرلشکر فلاحی فرمانده نیروی زمینی ارتش زنگ زد و خواست ستونی را برای پشتیبانی و کمک به ارومیه اعزام کنم. بعد از تلفن شهید فلاحی، درجهداران و افسران باقی مانده لشکر را جمع کردم تا یک ستون تازه نفس را تشکیل دهم.
اگر نیایید تنها می روم
با توجه به اوضاع و شرایط حاکم بر ارتش در سال ۵۸، بعضی از افراد فرصتطلب از شرایط و جو حاکم بر یگانهای ارتش سوء استفاده می کردند و توجهی به دستورات سلسله مراتب و فرماندهی نداشتند. تعدادی فرصتطلب گفتند: ما نمیرویم! من گفتم: نمیروید؛ من خودم تنها میروم! اگر فقط ۷۲ نفر مثل مردان با غیرتی که همراه امام حسین(ع) جنگیدند، همراه من بیایند، حتماً بر دشمن پیروز خواهیم شد .
این حرف را که زدم، دیدم یکی یکی پشت سر هم ایستادند و صف بستند. از شرکتهای تعاونی مسافربری، چند اتوبوس گرفتیم و افسران و سربازان را همراه با اسلحه و مهمات به دره قاسملو اعزام کردیم.»زمانی که جنگ تحمیلی رژیم بعثی عراق شروع شد، امیر لطفی فرمانده لشکر ۱۶ قزوین بود. وی در آن روزها یگانهای لشکر ۱۶ را به سرعت جمع آوری کرد و با تماسهایی که با مسئولین ذیربط گرفت، امکانات و وسایل حمل و نقل را برای انتقال تجهیزات زرهی و نیروهایش در اختیار گرفت و خود را فورا به خوزستان رساند.
ایشان در خاطرات روزهای اول دفاع مقدس چنین بیان می کند:«شهید فلاحی به من تلفن زد و گفت: گوشی دستتان باشد، با رئیسجمهور حرف بزنید! بعد بنیصدر صحبت کرد و گفت:همین الان لشکر قزوین را به دزفول میبرید! گفتم:شما اصلاً میدانید انتقال لشکر یعنی چه؟ اصلاً لشکر زرهی را میشناسید؟ لشکر زرهی قزوین در حال حاضر در پنج منطقه قزوین، همدان، زنجان، منجیل و میانه با تعداد زیادی پرسنل و نفربر و تانک مستقر است. انتقال چنین لشکری دستکم یک ماه وقت میخواهد. گفت: دشمن تا رودخانه کرخه جلو آمده، چه باید کرد؟ گفتم:من چه تقصیری دارم؟ تنها چیزی که به نظر من میرسد این است که بروید نزد امام و از ایشان بخواهید دستور بدهند هر کسی که وسیله یا کامیونی دارد که میتواند با آن تانک حمل کند، خود را به لشکر قزوین معرفی کند، شاید به این شکل بتوانیم لشکر و تجهیزات آن را منتقل کنیم. شهید فلاحی و شهید فکوری این فکر را پسندیدند و همراه بنیصدر خدمت امام رفتند. امام(ره) فرموده بودند که این بهترین راه حل است.
مدت زیادی نگذشت که صدها کامیون و تریلر و حتی خودروهای سواری، خود را به لشکر ۱۶ زرهی قزوین رساندند و توانستیم در ظرف یک ماه، لشکر زرهی قزوین را به دزفول منتقل کنیم. پس از آنکه دو سوم لشکر به جنوب منتقل شد، من همراه یک سوم باقیمانده به منطقه رفتم.»
اعطای درجه در زیر آتش و خون
حماسهآفرینی یگانهای تحت امر مرحوم سرتیپ لطفی در عملیات طریقالقدس و در«پل سابله» در تاریخ دفاع مقدس ماندگار شده است؛ بعد از تشریح وضعیت عملیات و پیروزی نیروهای تحت امر سرگرد غلامرضا مخبری، مرحوم لطفی در خاطرهای که در کتاب«میان خون» آمده است، میگوید: «ابتکار و شجاعت مخبری مستحق یک تشویق آنی بود، لذا در همان حین عملیات، با بیسیم از سرهنگ صیادشیرازی فرمانده نیروی زمینی دعوت کردم که برای دادن درجه تشویقی به این سرباز مخلص و فداکار اسلام خود را به پل سابله برساند. هنگامیکه سرهنگ صیادشیرازی رسید چون درجه نداشتیم یکی از درجههای خود را کندم و به ایشان دادم تا با دست خودشان آن را به شانههای مخبری نصب کنند.» بیشک یکی از عوامل عمده و مهم در موفقیت عملیات طریقالقدس، همانا ابتکار و شهامت سرگرد مخبری بود که پس از انجام موفقیتآمیز عملیات طریقالقدس، مورد توجه فرماندهان و به خصوص فرمانده وقت نیروی زمینی ـ شهید صیاد شیرازی ـ قرار گرفت.
امیر لطفی با فرماندهی و هدایت لشکر ۱۶ در عملیاتهای «بیت المقدس»،«والفجر مقدماتی» ،«والفجر یک» و«رمضان» حضوری مؤثر و ارزنده ای در دوران دفاع مقدس داشت. این امیر سرافراز ارتش ، روز جمعه ۱۸ آبان ماه ۱۳۹۷ دارفانی را وداع گفت و در شهرستان قزوین به خاک سپرده شد.
سازمان حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس ارتش ـ تهیه و تنظیم: سرهنگ ستاد قاسم اکبری مقدم

شما چه نظری دارید؟