طه حسین فراهانی 

کوتاه از زندگانی علمی
در دنیای پرتلاطم ادبیات فارسی، نام‌هایی هستند که نه تنها با دانش عمیق‌شان، بلکه با منش انسانی و تعهد به حقیقت، جاودانه می‌مانند. «غلامحسین یوسفی»، ادیب، مصحح متون و استاد برجسته ادبیات فارسی، یکی از این نام‌هاست. او که در سده اخیر یکی از تأثیرگذارترین چهره‌های ادبی ایران بود، فراتر از یک استاد دانشگاهی، نماد فروتنی، دقت علمی و عشق به ادبیات به شمار می‌رود. یوسفی در عرصه‌های نظریه‌پردازی ادبی، تصحیح متون کهن و آموزش مسئولانه درخشید و میراثی برجای گذاشت که هنوز پژوهشگران ادبیات فارسی از آن بهره می‌برند.
غلامحسین یوسفی در ۲ بهمن ۱۳۰۶ خورشیدی در شهر مشهد زاده شد، اما ریشه خانوادگی‌اش به شهر کوچک و فرهنگ‌پرور خوسف در نزدیکی بیرجند بازمی‌گشت –منطقه‌ای شناخته ‌شده به سختکوشی، دینداری و علاقه به دانش. دوران کودکی و نوجوانی او در مشهد گذشت. تحصیلات ابتدایی را در سال ۱۳۱۹ و متوسطه را در سال ۱۳۲۵ به پایان رساند. در سن ۱۹ سالگی، برای ادامه تحصیل به تهران عازم شد و تحت نظر اساتیدی چون بدیع‌الزمان فروزانفر و ملک‌الشعرای بهار، در رشته زبان و ادبیات فارسی تحصیل کرد.
در سن ۲۴ سالگی (۱۳۳۰ خورشیدی)، همزمان دو مدرک مهم گرفت: دکترای زبان و ادبیات فارسی و لیسانس حقوق قضایی و سیاسی از دانشگاه تهران. این ترکیب نادر از علوم انسانی و حقوق، بعدها در دقت حقوقی او در تصحیح متون و نگاه عدالت‌طلبانه‌اش به نقد ادبی نمود یافت.
 پس از بازگشت به مشهد، از سال ۱۳۲۹ در دبیرستان‌ها تدریس کرد و با تأسیس دانشکده ادبیات دانشگاه فردوسی مشهد در سال ۱۳۳۴، کرسی استادی تاریخ ادبیات را بر عهده گرفت. او مدیر گروه زبان و ادبیات فارسی و نقش‌آفرین در راه‌اندازی دوره‌های فوق‌لیسانس و دکتری ادبیات فارسی بود. یوسفی تا سال ۱۳۵۸ بدون وقفه در هر سه مقطع تحصیلی تدریس کرد و سپس به افتخار بازنشستگی نائل شد.
سفرهای پژوهشی او به فرانسه، انگلستان و آمریکا، او را با نظریه‌های ادبی غرب آشنا کرد و دیدگاهی مستقل و انتقادی نسبت به آن‌ها به او بخشید. آشنایی با زبان‌های انگلیسی و فرانسوی، امکان مطالعه مستقیم منابع غربی را فراهم آورد. متأسفانه، یوسفی در ۱۴ آذر ۱۳۶۹  در سن ۶۳ سالگی بر اثر سرطان ریه در تهران درگذشت و در حرم امام رضا(ع) در مشهد به خاک سپرده شد.

پیوند صورت و معنا در ادبیات
در دهه‌هایی که نقد فرمالیستی و ساخت‌گرا رواج داشت و تمرکز بر ساختار و صورت کلام بود، یوسفی رویکردی متعادل ارائه کرد. او باور داشت که شعر بدون «معنا» و محتوای عمیق، پوچ است؛ اما بدون «صورت زیبا» و موسیقی کلامی، ماندگار نمی‌شود. به تعبیر او، وزن و موسیقی شعر «آتش پنهان» است که دل مخاطب را گرم می‌کند و او را برای دریافت معنا آماده می‌سازد. مثالی از غزل‌های مولانا می‌زد که حتی بدون درک واژگان، آهنگ آن روح را به لرزه درمی‌آورد.
یوسفی تأکید داشت که فهم یک اثر ادبی بدون شناخت همه‌جانبه شاعر و زمانه‌اش ممکن نیست. چهار لایه را ضروری می‌دانست: شرایط تاریخی، زمینه‌های اجتماعی و فرهنگی، تجربه زیسته شاعر، و باورهای عصر او. هر بیت را چکیده «حیات مادی و معنوی» شاعر می‌شمرد.
این نگاه انسان‌شناسانه در کتاب‌هایی مانند چشمه روشن و برگ‌هایی در آغوش باد متبلور است که پس از دهه‌ها همچنان تازه و آموزنده‌اند.او همچنین با غرب‌زدگی در ادبیات مبارزه کرد و بر حفظ اصالت فرهنگ ایرانی تأکید داشت، در حالی که از دانش غربی بهره می‌برد.

مصحح مجتهد، استاد صاحب‌نظر
در گستره‌ گسترده و چندلایه‌ ادبیات فارسی، همواره این پرسش بنیادین مطرح بوده است که مصححان و محققان متون کهن در چه جایگاهی می‌ایستند. آیا آنان صرفاً شارحانی وابسته به منابع لغوی‌اند که شرح و معنی را از فرهنگ‌ها و لغتنامه‌ها اخذ می‌کنند، یا پژوهشگرانی‌اند برخوردار از «اجتهاد ادبی»؛ یعنی توانِ تفسیر، حدس، تحلیل و نظرورزی بر اساس آگاهی‌های عمیق و تجربه‌های مستقل؟... در میان استادانی که در صد سال اخیر در مرز دانش و ذوق گام زدند، نام‌هایی چون: سیدمحمد فرزان، بدیع‌الزمان فروزانفر، جلال‌الدین همایی، محمدرضا شفیعی کدکنی و غلامحسین یوسفی، در شمار گروه دوم جای می‌گیرند. گروهی که عنوان «مجتهدان متن» سزاوار آنان است.
غلامحسین یوسفی، چنان‌که ایرج افشار یادآوری می‌کند، از آن دست مصححانی است که: «هرجا متن دشوار می‌شود، نخست با ذهن مؤلف سخن می‌گوید و سپس به سراغ منابع می‌رود»؛ یعنی از تقلید کورکورانه فاصله دارد و در برابر هر لغت و ترکیب، به «فهم شخصی» و «ذوق پژوهشی» خویش اعتماد می‌کند. خرمشاهی نیز درباره او می‌نویسد که یوسفی از آن استادانی است که «متون را نه برای اثبات فضل، بلکه برای روشن کردن چراغ فهم خواننده» تصحیح می‌کند؛ عبارتی که به‌خوبی روحیه‌، منش و اخلاق علمی یوسفی را نشان می‌دهد.
مسیر علمی او از قابوسنامه آغاز می‌شود؛ اثری که به تعبیر بسیاری از ناقدان، میدان نخستین نمایش توانایی او در «تعلیق‌نویسی مبتنی بر متن» است. یوسفی در این کتاب تقریباً همه لغات، ترکیبات و تعبیرات را شخصاً شرح می‌کند و تنها در حدود ده درصد از موارد به منابع بیرونی رجوع دارد. این رویکرد، به ظاهر ساده، در حقیقت نشان‌دهنده‌ روشی است که بعدها ویژگی ممتاز کار او شد: اعتماد به بافت متن، درک ذوق زبانی نویسنده و بازخوانی معنای واژه‌ها در فضای فرهنگی عصر تولید اثر. چنین نگاهی، برخلاف رویکرد رایج بسیاری از مصححان، که به‌سرعت به سراغ لغتنامه‌ها می‌روند، یوسفی را به سوی نوعی «همدلی زبانی با مؤلف» سوق می‌دهد.
در تصحیح «التصفیه فی احوال المتصوفه»، بار دیگر دقت او را می‌توان دید؛ آنجا که تنها نسخه موجود را مبنا قرار می‌دهد، اما برای فهم ظرایف متن، اثر دیگر نویسنده، «مناقب‌الصوفیه» را کنار دست می‌گذارد تا لحن، ذهن و شیوه نویسنده را بهتر دریابد. این همان روشی است که خرمشاهی از آن با عنوان «گفت‌وگو با مؤلف» یاد کرده است. نوعی همنشینی ذهنی که مصحح را از سطح واژه‌ها فراتر می‌برد و به اعماق روح متن می‌کشاند.
در بوستان و گلستان سعدی، روش یوسفی به اوج بلوغ می‌رسد. چرا که در این آثار، زبان ساده و در عین حال پیچیده‌ سعدی، نیازمند نوعی ظرافت در تعلیق‌نویسی است که نه خواننده را خسته کند و نه معنا را سطحی و شفاهی جلوه دهد. در تعلیقات گلستان، می‌بینیم که یوسفی یک واژه را با چند شاهد از متون مختلف، از جمله شاهنامه، الهی‌نامه عطار، یا امثال و حکم دهخدا توضیح می‌دهد؛ اما در پایان، نظر خود را با احتیاط و فروتنی بیان می‌کند و جمله‌  «به گمان بنده...» را می‌افزاید. جمله‌ای که خرمشاهی آن را نشانه‌ «اخلاق علمی» و «تواضع معرفتی» او می‌خواند.
 

شما چه نظری دارید؟

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 / 400
captcha

پربازدیدترین

پربحث‌ترین

آخرین مطالب

بازرگانی