«روزگار من  و  شعر»... 
کتـــــابـــی کـــــه «احمد  امیرخلیلی»  در انتشارات نگاه در سال  ۱۳۹۷به  زیور طبع آراسته بود. این کتاب، شصت و سه روایت است از زندگی «محمدعلی بهمنی». شاعری که از غزل‌سرایان توانمند کشورمان به شمار می‌آید. نوشته‌هایی که عقاید او و یا گوشه‌ای از زندگی‌اش را به تصویر می‌کشند و حسن ختام هرکدام سروده‌ای جانبخش از آثار اوست. تجربه‌هایی شیرین و گاه تلخ از شعر و شاعری با زبان و بیانی ساده و روان. همه‌ بخش‌ها خواندنی است و آموزنده. کتاب بعد از مقدمه بخش‌هایی دارد که به ترتیب عبارت است از: غزل، سپید، ترانه و در آیینه. بخش پایانی کتاب هم ترکیبی از چهار قسمت است که به ترتیب چنین است: عکسخانه، حرف اضافه، سال‌گذشت و نمایه
فصل نخست کتاب با عنوان «غزل»، شانزده قسمت دارد. هر قسمت روایت روانشاد محمدعلی بهمنی است از چند و چون سرودن غزلی. در یکی از صفحه‌های همین فصل، شاعر از نه سالگی خود خاطره‌ای آورده است: «یکی دو هفته‌ای سعی می‌کردم که شعری بگویم و موفق نمی‌شدم. دست زیر چانه می‌گذاشتم و به فکر فرو می‌رفتم. ژست شاعرانی را در عکس‌ها دیده بودم که انگشت روی لپ‌شان گذاشته بودند و داشتند می‌نوشتند. من هم ادای شان را در می‌آوردم، اما شعر به سراغم نمی‌آمد. گاه دوبیتی‌هایی می‌گفتم که خوب بودن‌شان به تردیدم می‌انداخت.»
 از این سطرها می‌شود متوجه این ماجرا شد که بهمنی از نه سالگی با جمله‌ معروف «فریدون مشیری» که خطاب به وی گفته بود:«تو می‌توانی شعر بگویی»، آرام آرام قدم به وادی دوبیتی‌سرایی گذاشته است. در همین فصل می‌خوانیم که: «دلم برای خودم تنگ می‌شود، آری!» من فکر می‌کنم در تمام عمرم اگر یک حرف راست گفته باشم، همین است. انسان همیشه باید از خودش باخبر باشد. انسان باید بپذیرد که تحت هر شرایطی از خودش خبر بگیرد و خبر داشته باشد. آن هم انسان امروزی که هم احتیاج همیشگی به جنون دارد و هم احتیاج جنون‌آور به خبری. 
من،«محمدعلی» گاهی دلم برای «محمدعلی» تنگ می‌شود. این که بگویم کدام ‌یک از این دو، آن واقعیِ من است، غیرممکن به نظر می‌آید. یک نفر از من کسی است که هستم و دیگری کسی که باید باشم. فاصله میان این دو نفر را شعر به گونه‌ای پر کرده است که هیچ ردّی از مرز این دو مشخص نیست. این فاصله‌ای نیست که بگویم شعرِ من پر کرده است. چراکه شعر از آنِ من نیست. من متعلق به شعر هستم. بهمنی در آخرین بخش از این فصل، ذیل «جسمم غزل است اما»، نکته‌ درخور درنگی دارد:
 «ویژگی غزل بعد از نیما اما فراتر از کلمات و افاعیل و عروض است. معاصر اندیشیدن بزرگترین وجهه‌ آن است.» در چند سطر بعدتر آورده است: «بی‌شک غزل هر روزگاری نیاز به بافتاری تازه در زمان خودش دارد. در نسل ما اولین کسی که بافتار زمان خودش را پیدا کرد و البته خودش حتی ادعای این را نداشت، منوچهر نیستانی بود.»
در فصل دوم با عنوان «سپید»، پیش‌زمینه‌ها و خاطراتی در بافت و تافت و ساخت شعرهای سپیدش می‌شود خواند. با عناوینی چون: سیب، زن بندری، چه قدر سایه داشتن خوب است، عصای سفید، بارانی بی‌ابر، که هیچ، این خانه واژه‌های نسوزی دارد...
درفصل سوم کتاب با عنوان «ترانه» پیش‌زمینه‌ها و خاطره‌هایی در باره ترانه‌های او می‌شود خواند. با عناوینی چون: دیوار سنگی،یادتان هستم، پل، ترانه، بهاربهار، رودخونه‌ها، دهاتی، نه به اندازه‌ تو...
فصل چهارم کتاب عنوان «در آیینه» دارد. خاطره‌ها و نگاه‌ها و نظرهایی مختصر و گاه خوشمزه و خواندنی که بهمنی نسبت به افراد دارد. بیشتر کسانی انتخاب شده است که او در مورد آنها شعری سروده و تقدیم کرده و یا همنشینی مشترک با آنها موجب خلق شعر شده است. افرادی چون: قیصر امین‌پور، عمران صلاحی، حسین خواجه‌امیری، شادمهر عقیلی، ناصرعبداللهی، احمد شاملو، محمدرضا شجریان، حسین منزوی، منوچهر آتشی، مهدی اخوان ثالث، ابراهیم منصفی، فروغ فرخزاد، جلال سرفراز، محمود دولت‌آبادی و بابک بیات.
فصل پنجم کتاب با عنوان «عکسخانه»، حاوی قاب‌هایی خاطره‌انگیز از نوجوانی تا شصت و سه سالگی محمدعلی بهمنی است. عکس دو نامه هم هست که به قلم اوست و خواندن دارد. فصل ششم کتاب با عنوان «حرف اضافه» حاوی نکاتی ست درخور درنگ، مختصر و مفیدکه مؤلف در سبب فراهم آوردن کتاب و چینش روایت‌ها و گفت‌وگوها دارد.
و دریغ و درد از فصل آخر که «سال‌گذشت» عنوان آن است. آخرین سطر این بخش، تاریخ ۱۵ شهریورماه ۱۳۹۷ را دارد و پس از آن بخش نمایه‌ کتاب آمده است. بهمنی در مصراعی سروده بود: «مرگ هم آرامش خوبی است؛ می‌فهمم»... برای محمدعلی بهمنی آرامشی جاوید خواهانم.
 

شما چه نظری دارید؟

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 / 400
captcha

پربازدیدترین

پربحث‌ترین

آخرین مطالب

بازرگانی